۲-۲-۸-۴-مدیریت دانش از منظر مدیریت تولید
از نظر تولید و صنعت، طراحی دانش مربوط به محصولات برای صنعتگران عاملی حیاتی است. زیرا تولید دانش محور موفقیت تجاری و مزیت رقابتی به همراه دارد. مخصوصاً دانش طراحی محصول در شرکت های کوچک و متوسط (SMEs)[51] که در شرایط سخت مشغول به فعالیت هستند، بسیار مهم است. محققان علاقه مند به فرآیندهای نوآوری تکنولوژیکی، تحقیقات مرتبط با فرایند دانش آفرینی در رشته مدیریت تولید را آغاز کردهاند. مطابق ونگ و احمد (۲۰۰۳)، “فرایند دانش آفرینی همان تولید دانش و در نهایت تبدیل آن به محصولات و خدمات از طریق مفهوم نوآوری است”. تحقیقات مربوط به نوآوری اثبات میکنند که شرکت ها در تبدیل تکنولوژی جدید به موفقیت تجاری نیازمند دارایی های مکمل و دیگر ظرفیتهای تکنیکی هستند. این دارایی ها هم رسمی هستند و هم غیر رسمی و یا ضمنی و اگر قرار است که قابلیت بنیادین ایجاد کنند بایستی به سازمان معرفی و وارد شود (Lei et al, 1997:4-203). همان طور که در نمودار ملاحظه شد، در هر سازمان هفت سطح دانش وجود دارد که یکی از این سطوح به نام دانش در خدمات و تولید است؛ به این صورت که خدمات و محصولات هر سازمان یا شرکتی بایستی بر مبنای دانش تولید شود. یکی از مثال های بارز مربوط به نقش مدیریت دانش در فرایند تولید را می توان در شرکت های ژاپنی مشاهده کرد. در این شرکت ها الگوی دانش آفرینی آقای نوناکا و تاکوچی در عمل پیاده می شود. در این الگو تبدیلات دانش در چهار شکل خود یعنی برونی سازی[۵۲]، ترکیب[۵۳] ، جامعه پذیری[۵۴] و درونی سازی[۵۵] در عمل پیاده شده و در تولیدات و محصولات نمود پیدا میکند. به عنوان مثال افراد با اشتراک دانش ضمنی خود فرضیه ارائه میکنند و با بررسی فرضیه از جمیع جهات و پذیرش آن الگویی ارائه می شود که در شرکت ها مورد استفاده قرار میگیرد.
بر مبنای مباحث بالا مشخص می شود که ادبیات موجود در خصوص مدیریت دانش اهمیت متغیرهای سازمانی موجود در تبدیل اطلاعات به دانش را مورد تأکید قرار میدهد. نمودار زیر چارچوب مدیریت دانش را بر مبنای چهار حوزه مطالعاتی سازمان و مدیریت به تصویر می کشد. در بخش اول چارچوب، دانش از داده و اطلاعات چهار حوزه کسب شده و سپس محققان در نظریه پردازی و نظریه آزمایی از این دانش استفاده میکنند. بالاخره نتایج این نظریه آزمایی و نظریه پردازی ها به شکل کاربرد دانش در چهار حوزه مورد استفاده قرار میگیرد.
۲-۳- بخش سوم : سرمایه فکری
با وقوع انقلاب فناوری اطلاعات، جامعه اطلاعاتی و شبکه ای و نیز رشد و توسعه سریع فناوری برتر، مخصوصاً در حوزه های ارتباطات، رایانه و مهندسی، از دهه ۱۹۹۰ الگوی رشد اقتصاد جهانی تغییر اساسی کردهاست. در نتیجه آن، دانش به عنوان مهمترین سرمایه جایگزین سرمایه های مالی و فیزیکی در اقتصاد جهانی امروز شده است. در اقتصاد مبتنی بر دانش، محصولات و سازمانها بر اساس دانش زندگی میکنند و می میرند، و موفق ترین سازمانها، آنهای هستند که از این دارایی های ناملموس به نحو بهتر و سریع تری استفاده میکنند. در حقیقت، اهمیت روز افزون دانش صرفاً یک متغیر دیگری به فرایند تولید اضافه نمی کند، بلکه آن به مقدار زیادی اساساً قواعد بازی را تغییر میدهد. امروزه، توان تولید ثروت سازمانها مبتنی بر دانش است (chen et al,2004:195).
در اقتصاد مبتنی بر دانش، محصولات و سازمان ها بر اساس دانش زندگی میکنند و می میرند، در این میان موفقترین سازمانها آنهایی هستند که از این دارایی ناملموس به بهترین نحو و سریع تری استفاده کنند.
مطالعات نشان دادهاند که برخلاف کاهش بازدهی منابع سنتی (مثل پول، زمین، ماشین آلات و غیره) دانش در واقع منبعی برای افزایش عملکرد کسب و کار است. از دیدگاه استراتژیک امروزه از سرمایه فکری به منظور خلق و افزایش ارزش سازمانی استفاده میکنند و موفقیت یک سازمان به توانایی آن در مدیریت این منبع کم یاب بستگی دارد.
برای درک بهتر این رشته جدید، در جدول (۲-۳) سعی شده است که سیر تکاملی مساعدتهای انجام شده برای شناسایی، انداز ه گیری و گزارش دهی سرمایه فکری تبیین شود.
جدول۲- ۲: سیر تکاملی سرمایه فکری (petty, R.and Guthrie,1999:18-21)
دوره زمانی
پیشرفت
اوایل دهه ۱۹۸۰
ایده عمومی ارزش ناملموس (اغلب «سرقفلی» نامیده می شود)
اواسط دهه ۱۹۸۰
عصر اطلاعات به وجود میآید و شکاف بین ارزش دفتری و ارزش بازاری به طور قابل ملاحظه ای برای بسیاری از شرکتها افزایش مییابد.
اواخر دهه ۱۹۸۰
نخستین تلاش ها برای نوشتن و تدوین حسابها/ صورت حسابهایی که سرمایه فکری را اندازه گیری میکنند (sveiby,1998)
اوایل دهه ۱۹۹۰
ابتکار عمل هایی که به طور نظام مند موجودی سرمایه فکری شرکت را اندازه گیری و به گروههای بیرونی گزارش میدهد (Skandia, 1998)
در سال ۱۹۹۰ اسکاندیا ای . اف . اس[۵۶] لیف ادوینوسون[۵۷] را به عنوان «مدیر سرمایه فکری» منصوب میکند. این اولین باری است که نقش مدیریت سرمایه فکری با تخصیص یک پست رسمی، در سازمان مشروعیت مییابد. کاپلان و نورتن[۵۸] (۱۹۹۲) مفهوم کارت امتیازدهی متوازن را معرفی میکنند. امتیاز دهی متوازن مبتنی بر این فرض است که «آنچه را که شما اندازه گیری می کنید همان» چیزی است که شما به دست می آورید.
اوایل دهه ۱۹۹۰
ابتکار عمل هایی که به طور نظام مند موجودی سرمایه فکری شرکت را اندازه گیری و به گروههای بیرونی گزارش میدهد (Skandia, 1998)
در سال ۱۹۹۰ اسکاندیا ای . اف . اس[۵۹] لیف ادوینوسون[۶۰] را به عنوان «مدیر سرمایه فکری» منصوب میکند. این اولین باری است که نقش مدیریت سرمایه فکری با تخصیص یک پست رسمی، در سازمان مشروعیت مییابد. کاپلان و نورتن[۶۱] (۱۹۹۲) مفهوم کارت امتیازدهی متوازن را معرفی میکنند. امتیاز دهی متوازن مبتنی بر این فرض است که «آنچه را که شما اندازه گیری می کنید همان» چیزی است که شما به دست می آورید.
اواسط دهه ۱۹۹۵
اواخر دهه ۱۹۹۰
نونوکا و تاکیشی[۶۲] (۱۹۹۵) کار بسیار با ارزش شان را درباره « سازمان دانش آفرین» معرفی میکنند اگر چه تمرکز این کتاب بر «دانش» است با این وجود تمایز بین دانش و سرمایه فکری در آن بسیار طریف میباشد. در سال ۱۹۹۴ ابزار شبیه سازی سلمی با نام تانگو[۶۳] روانه بازار شد. تانگو اولین محصول پرفروش است که در آموزش مدیران درباره اهمیت عوامل ناملموس به کار میآید. همچنین در سال ۱۹۹۴ یک ضمیمه برای گزارش سالانه شرکت اسکاندیا تهیه شد که موجودی سرمایه فکری آن را نشان میداد. گزارش سرمایه فکری علاقه زیادی را در شرکتهایی که به دنبال پیروی از پیشگامی اسکاندیا هستند، ایجاد می کند (Edvinsson,1997)