خواجه نوری و همکاران (۱۳۹۰)، در تحقیقی با عنوان “رابطه ی سبک زندگی و تصور از بدن” به روش پیمایشی در میان ۸۰۵ نفر از زنان ساکن شیراز پرداخت. یافته های این تحقیق نشان داد که متغیرهای سبک های موسیقیایی و فراغتی مُدرن توانسته اند ۲۲درصد از متغیر وابسته را تبیین کنند به این ترتیب سبکهای زندگی که بیشتر گرایش نوگرایانه ای داشتند، رابطه معنادار و مثبتی با تصور از بدن داشتند.
اردکان و یوسفی (۱۳۹۱)، در تحقیقی با عنوان ” بررسی باور در مورد ظاهر و احساس کهتری در افراد داوطلب جراحی زیبایی” به بررسی رابطه ی احساس کهتری در میان ۵۰ نفر از مراجعه کنندگان به کلینیک های جراحی زیبایی پرداختند. یافته های تحقیق نشان داد که بین باورها در مورد ظاهر و احساس حقارت، در افراد داوطلب و غیر داوطلب جراحی زیبایی تفاوت معناداری وجود دارد. به طوری که افراد داوطلب نسبت به افراد غیر داوطلب نمره ی بالاتری در این دو مؤلفه کسب کردند. در وهله ی دوم مشخص شد که بین باورها در مورد ظاهر و احساس کهتری، در افراد داوطلب جراحی زیبایی ارتباط وجود دارد. به این معنی که هر چه نمرات فرد در مقیاس باورها در مورد ظاهر بیشتر باشد، احساس کهتری بیشتری نیز نشان میدهند. علاوه بر این دو متغیر وضعیت تأهل و احساس کهتری، پیشبینی کننده های قوی برای گرایش به جراحی زیبایی میباشند. علاوه بر این داوطلبین جراحی زیبایی اغلب زنان مجرد و تحصیل کرده بودند.
نمروف و همکارانش[۹۷] (۱۹۹۴)، به ارزیابی محتویات مجلات در دو دوره ی زمانی ۱۲ ساله پرداختند. محتویات مربوط به سلامت، تناسب، زیبایی و کاهش وزن را در مجلات مورد بررسی قرار دادند. یافته های این مطالب طولی نشان داد که در مجلات زنان، تأکید بر کاهش وزن در طول زمان کم شده و در مقابل در مجلات مردانه پرداختن به این مسأله پر رنگ تر شده است.
تامسون و هیمبرگ[۹۸] (۱۹۹۹)، در تحقیقی به بررسی “رابطه بین تأثیر رسانه ها بر نارضایتی از بدن و اختلال تغذیه ای” پرداختند. و یافته های تحقیقشان نشان داد که رسانه ها عامل مهمی در ایجاد و حفظ اختلالات تغذیه ای هستند.
سپانس[۹۹] (۱۹۹۹)، تحقیقی را با عنوان ” جراحی زیبایی ظاهری: صداهای زنان، انتخاب های زنان” انجام داد. هدف از این تحقیق بررسی عوامل مؤثر بر جراحی زیبایی اعم از عوامل فردی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود و دنبال این بود که دریابد جراحی زیبایی درباره ی رابطه زنان با بدنشان چه میگوید. این تحقیق بر حسبیافتههایی از مطالعات کیفی درباره ی جراحی زیبایی در میان ۱۰ نفر از زنان بین ۷۳-۲۳ ساله سان هانیتوبا در کانادا که جراحی زیبایی داشتند، صورت گرفت. در مصاحبه ی عمقی غیر ساختار یافته که توسط محقق طراحی شده بود او به بررسی نقش عوامل فردی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در روند تصمیم گیری زنان به این جراحی ها پرداخت. به عبارتی دیگر سوال تحقیق این بود که انگیزه های آشکار و پنهان، عوامل و دلایل مؤثر در این تصمیم زنان چه چیزهایی میتواند باشد. او از رویکردهای نظری طبیعت گرایی، ساختارگرایی و پدیدارشناختی برای تحلیل یافته هایش مدد گرفت. یافته های تحقیق نشان داد که به طور کلی هم عوامل فردی و هم عوامل اجتماعی بر تصمیم زنان به جراحی زیبایی دخیل میباشد. در تبیین دلایل فردی محقق تمایل به همانند شدن را در این انتخاب و تصمیم به عنوان عامل کلیدی میدانست. هر چند که این عوامل فردی خود به عوامل اجتماعی چون: ارزیابی منفی جامعه از تغییرات ظاهری زنان پا به سن گذاشته و تصورات فرهنگی از زیبایی مربوط میشوند. فشارهای اجتماعی همچون نقش رسانه ها و یا تأثیر روابط اجتماعی و تصورات فرهنگی از زیبایی و پا به سن گذاشتن، به میزان زیادی بر روند تصمیم گیری زنان درباره ی جراحی زیبایی تأثیر گذار بود. اما این تصمیم با طبقه ی اقتصادی روابط معناداری مشاهده نشد؛ چرا که همه ی مصاحبه شوندگان خود را متعلق به طبقه ی اقتصادی متوسط و متوسط به بالا میدانستند.
اوبرگ و تورنستام[۱۰۰] (۱۹۹۹)، در پژوهشی به بررسی ” تصویر بدنی در مردان و زنان در سنین مختلف” پرداختند. نتایج نشان داد که با افزایش سن زنان تصویر بدنی مثبت تری به دست می آورند. تصویر بدنی در همه رده های سنی در زنان نسبت به مردان، از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و با افزایش سن از اهمیت آن کاسته نمی شود. علیرغم تحقیقات قبلی با بالا رفتن سن رضایت از تصویر بدنی در زنان بیشتر می شود.
یافته های ساور، وادن، پرتشوک ویتاکر[۱۰۱] (۲۰۰۰) به “مقایسه نارضایتی از تصویر بدنی و اختلالات مربوط به بدشکلی بدنی در افرادی که جراحی زیبایی انجام دادهاند نسبت نه قبل از جراحی زیبایی”، نشان داد که بین تصویر بدنی، شاخص حجم بدنی و خودپنداره جسمی با علاقمندی به جراحی زیبایی رابطه وجود دارد و افراد دارای شاخص بدنی بالا تصویر بدنی ضعیف تری از خود دارند.
میلر، گلیاوش، هیرش، گرین، اسنو و کوربت[۱۰۲] (۲۰۰۰)، به منظور “مقایسه ابعاد مختلف تصویر بدنی با توجه به ویژگی های قومی _ نژادی و جنسیت در دانشجویان” نشان داده است که بین زنان و مردان در مقیاس کلی تصویر بدنی، نگرانی های مرتبط با وزن، تناسب اندام و سلامتی تفاوت وجود دارد.
بفورت و ریکارد[۱۰۳] (۲۰۰۳)، در پژوهشی به بررسی ” شباهت های جنسی در پاسخ به پسخوراند تصویر بدنی در جمعیت غیر بالینی” انجام دادهاند، نتایج نشان از عدم تفاوت تصویر بدنی در زنان و مردان دارد و نگرانی های مرتبط با تصویر بدنی در هر دو جنس وجود دارد.
کیتی بایر[۱۰۴] (۲۰۰۴)، در تحقیقی با عنوان ” روند ضد پیری؛ سرمایه داری، وسایل آرایشی و انعکاس نمایشی آن” به بررسی تمایل به جوان ماندن در یک جامعه ی سرمایه داری پرداخت. یافته های تحقیق نشان داد که ۸۷ درصد از بزرگسالان به این مسأله که امکان جراحی برایشان فراهم بود؛ مایل به تغییر خود از طریق جراحی بودند یا خیر، پاسخ مثبت دادند و تنها ۱۸ درصد از مردان و ۱۰ درصد از زنان از بدن کنونی شان رضایت کامل داشتند و تمایل به هیچگونه تغییری در بدنشان نداشتند.
گریفین و کایربی[۱۰۵] (۲۰۰۴)، در پژوهشی به بررسی “تأثیر جنسیت در تصویر بدنی و خودپنداره” پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد که گذراندن دوره های فعالیت جسمانی باعث بهبود تصویر بدنی و خودپنداره در مردان می شود در حالی که گذراندن این دوره ها تأثیر چشم گیری بر رضایت از تصویر بدنی و بهبود خودپنداره زنان ایجاد نکرده بود.
سافیر، فیلشر، کلنر و روزنمان[۱۰۶] (۲۰۰۵)، در پژوهشی تحت عنوان ” زمانی که تفاوت های جنسی نسبت به تفاوت های فرهنگی تأثیر بیشتری بر رضایت افراد از تصویر بدن دارد” پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد زنان در مقایسه با مردان نارضایتی بیشتری از تصویر بدنی خود دارند.