اصطلاح روان- تنی[۸۵] تعریف استانداردی ندارد، اما بسیاری از روان شناسان موافق این عقیده اند که اختلالات روان- تنی موقعیت هایی هستند که در آن آسیب ارگانیک از مشکلات هیجانی ناشی می شود. این تعریف مبرا از اشتباهات روزمره ای است که در آن اصطلاح بیماری روان- تنی به اشتباه در مورد اختلالات هیجانی هیپوکندریا و واکنش تبدیلی که هیچ کدام از آن ها با آسیب ارگانیک همراه نیست، مورد استفاده قرار می گیرند (سلیگمن و همکاران،۲۰۱۰). بنابرین، شخصی که در او مشکلات هیجانی تبدیل به نشانه جسمانی، کوری بدون هیچ گونه آسیب عضوی به سیستم بینایی شده است، از اختلالی رنج میبرد که واکنش تبدیلی، و نه بیماری روان- تنی، نامیده می شود. از سوی دیگر، بیماری هایی از قبیل، زخم دستگاه گوارش که همراه با مشکلات عضوی جدی است (زخم گوارش همراه با خونریزی و درمان نشده منجر به مرگ می شود) اغلب توسط مشکلات هیجانی ایجاد می شود. در کل، احتمالاً چیزی به نام بیماری خالص روان- تنی وجود ندارد؛ زیرا یک بیماری با یک علت واحد، میتواند وجود داشته باشد، اما این احتمال وجود دارد که تقریباً همه بیماری ها، دارای یک جزء روان-تنی نیز باشند (گراهام[۸۶]، ۱۹۹۷).
عوامل بیماریها بسیار متعدد و پیچیده است. به علاوه روابط بین این عوامل نیز در ایجاد این بیماریها، نقش مهمی ایفا میکنند. به طور کلی، از قرن هفدهم به بعد که دوره پیشرفت علوم میباشد، به ویژه در حوزه علم پزشکی، کلاً در تشریح علل بیماریها، سه دسته از عوامل را قابل تشخیص دانسته اند: ۱) عوامل پزشکی، زیستی، از قبیل تغییرات بیوشیمیایی و نابهنجاری های سلولی، ۲) عوامل اجتماعی، از قبیل و قایع و رویدادهای زندگی ۳) عوامل روانی از قبیل خصوصیات شخصیتی. با استناد بر این سه دسته از عوامل، مدل زیستی- اجتماعی- روانی ارائه شده است که بر تعامل عوامل زیستی، اجتماعی و روانی در ایجاد بیماری ها تأکید دارد. در این رویکرد، عوامل روانی و فیزیولوژیکی، زمینه ساز بیماری ها شناخته می شود و محیط اجتماعی با تأثیر بر عوامل روانی و فیزیولوژیکی نقش مهمی در بروز بیماری ها ایفا میکند.
در مورد بیماری سرطان و عمل روانی – اجتماعی آن، که دومین عامل مرگ و میر در ایالات متحده است، از اواسط قرن بیستم تحقیقات وسیعی صورت گرفته است. یکی از دلایل افزایش موارد سرطان، افزایش تعداد بزرگسالان است که بیش از جوانان احتمال ابتلای به سرطان را دارند (کرانتس[۸۷] و همکاران، ۱۹۸۰).
مطالعات در زمینه بیماری سرطان به ویژه در زمینه سبب شناسی این بیماری، طیف گسترده ای دارد. در این مطالعات عوامل گوناگون زیستی، محیطی و روانی مورد بررسی قرار گرفته اند. مانند سایر بیماری ها، بحث درباره تعیین اهمیت و راثت یا محیط، در مورد بیماری سرطان نیز ادامه دارد. امروزه اعتقاد براین است که هر دو عامل در تعامل با یکدیگر در بروز این بیماری نقش دارند تقریباً برای پنج درصد از تمام سرطان ها منشأ ژنتیک در نظر می گیریم و ۹۵ درصد دیگر را ناشی از عوامل محیطی می دانند. اما احتمال زیادی وجود دارد که استعداد ژنتیک به نسبت هایی در سرطان های به اصطلاح محیطی دخالت داشته باشد. عوامل محیطی در شروع بسیاری از نئوپلاسم ها (بافت های نوساخته یا تومور) مؤثرند. بررسی ها نشان می دهند که ۸۰ تا ۹۰ درصد سرطان ها ناشی از سبک زندگی و سایر تأثیرات محیطی است (پورشهباز، ۱۳۷۲).
سرطان یک بیماری روان- تنی نیست. شواهدی در دست نیست که عوامل روان شناختی مثل درد، ناکامی، شکست، افسردگی، احساس گناه یا هر نوع فشار روانی بتواند گونه ای از انواع سرطان را ایجاد کند. تاکنون علتی واحد و مورد قبول عموم در مورد تومورهای بدخیم به دست نیامده و کسی اطمینان کامل از علل سرطان ندارد (بامر[۸۸]و نیوبری[۸۹]، ۱۹۸۲؛ جنجرلی[۹۰]و کیرکنر[۹۱]، ۱۹۵۴؛ هاریسون[۹۲]، ۱۹۸۰؛ سیلوربرگ[۹۳]، ۱۹۸۴؛ ولمن[۹۴]، ۱۹۸۸).
استرس همواره یکی از مهم ترین جنبههای زندگی آدمی بوده است. پیش از آن که آدمی به دنیا بیاید، فشار روانی و استرس وجود داشته و تا آخرین لحظات عمر نیز او را همراهی میکند و جزء جدا نشدنی از زندگی اوست. از دیدگاه علمی شیوه یا راهبردهایی که فرد در مقابله با موارد استرس زا به کار میبرد، نقش اساسی و تعیین کننده در سلامت جسمانی و روانی او ایفا میکند. به علاوه نظریه های متعددی وجود دارند که بیان میکنند ماهیت راهبردها و منابع مقابله فرد با موارد استرس زا، طی تحول شخصیت شکل میگیرد و عوامل محیطی در شکل گیری شخصیت نقش قاطعی دارند (پارک و همکاران،۱۹۹۰).
وجود بعضی از این عوامل باعث میشوند که واکنش فرد به سطوح بالای استرس کاهش یابد و آثار زیان بار آن تعدیل شود و بنابرین فرد بهتر میتواند به رویارویی با آن بپردازد. در این میان نقش مذهب به عنوان یک عامل مهم، قابل توجه است. تا سالهای اخیر، معمولاً نقش مذهب در بررسی های مربوط به راهبردهای مقابله ای نادیده گرفته می شد. اهمیت این نقش اخیراًً با اهتمامی که بعضی از محققان با توجه به نقش مذهب در فرایند مقابله داشته اند، آشکار شده است. به عنوان مثال چندین مطالعه کمک های منحصربه فرد و مهم تعهدات مذهبی و حمایت معنوی را در سازگاری افراد در مواجهه با موارد استرس زای زندگی آشکار کردهاند (کراوز و ونترن،۱۹۸۹؛ ماتن،۱۹۸۹، پارگامنت و همکاران،۱۹۹۰؛ پارک و همکاران،۱۹۹۰، همه به نقل از پارگامنت و همکاران،۱۹۹۲).
ضرورت توجه به عوامل و موقعیت هایی که میتوانند منجر به بروز استرس و فشار روانی شوند و متغیرهایی که در سازش با استرس و تعدیل آن نقش مؤثری دارند؛ امری است که امروزه تردیدی در آن وجود ندارند. این مسأله همواره در سالهای اخیر مورد توجه محققین بوده است. اما نقش تعدیل گر مذهب و به خصوص نوع جهت گیری های مذهبی افراد و اهمیت آن بر روی شیوه های مقابله با موارد استرس زای زندگی، از موضوعاتی بوده است که کمتر مورد توجه محققین قرار گرفته است. با شناخت هر چه بیشتر این متغیرها، می توان بیشتر به نقش و اهمیت مذهب بر روی شیوه هایی که شخص برای رویارویی با استرس به کار میبرد، پی برد(پارگامنت و همکاران،۱۹۹۲).
پژوهشگران معتقدند که تجربه رویدادهای فشارزا باعث افزایش معنادار مصرف موادی چون دخانیات و مشروبات الکلی می شود که مصرف زیاد آن ها میتواند سرطان زا باشد. سیگار و رژیم غذایی به عنوان عوامل خطر سرطان شناسایی شده، و راه های اعمال چنین تأثیری متفاوت است. سیگار میتواند در دستگاه ایمنی مؤثر واقع شده و نظارت ایمنی را کاهش داده و احتمالاً شانس رشد تومور را افزایش میدهد. سایر کارکردهای دستگاه ایمنی نیز به وسیله سیگار کشیدن تحت تأثیر قرارگرفته، و صدمه مستقیم به نظام بدنی نیز امکان پذیر است. عوامل رژیم غذایی نیز با سرطان همبسته است (لوی[۹۵]، ۱۹۸۳). مطالعات اخیر نیز ارتباطی را بین مصرف الکل و سرطان نشان داده است (هایرش[۹۶] و همکاران، ۱۹۸۳). معلوم شده است که ترکیب الکل و سیگار کشیدن خطر بروز چند نوع سرطان را به وجود می آورد (فلاندرز[۹۷] و روتمن[۹۸]، ۱۹۸۲؛ هریتی[۹۹] و همکاران، ۱۹۸۲).