جامعه پذیری فرایندی است که افراد نگرش ها ، ارزش ها و رفتارهای مناسبی را به عنون عضوی از یک فرهنگ ، درونی میکند ( شافر[۳۴]، ۱۹۹۲؛به نقل از صحرائیان،۱۳۸۹) . به عبارتی دیگر فرایند آموزش ارزش ها ، تشکیل طرز تلقی ها و فراگیری رفتارها ی متناسب با هنجار های پذیرفته یک جامعه ، جامعه پذیری نام دارد . با تحقق این فرایند فرد هویت یا من اجتماعی مییابد ( ساروخانی ،۷۴۲:۱۳۷۰) . در این باره ، می توان نقش های جنسیت را به عنوان رفتارهای مورد انتظار ، نگرش ها ، وظایف و رجحانهایی که که یک اجتماع به هر جنس نسبت میدهد ، تعریف کرد . بنابرین عوامل جامعه پذیری نقش مهمی در انتقال باورهای قالبی جنسیتی به عهده دارند (گرت[۳۵]، ۱۳۸۰ : ۴۹-۴۴ ) .
جامعه پذیری جنسیتی فرایند بازتولید نابرابریهای جنسیتی است زیرا گذار جوامع از وضعیت سنتی به مدرن و ضرورت تغییر ساختارها و ارزشهای کهن و باز تعریف هویت انسانی زنان و مردان باعث شده تا این مهم نیازمند بررسیهای جامعه شناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی به عنوان یک موضوع باشد . گذار جوامع از سنتی به مدرن، مستلزم تحولاتی در ساختارهای کهن جوامع است و عقاید و نگرشهای متفاوتی را نسبت به گذشته ایجاد میکند . این امر به بازتعریف هویت انسانی و اجتماعی زنان و مردان منتهی میشود . از پیامدهای این مسئله ، پرسش برانگیز شدن ساختارها و ارزشهایی است که تبعیض و نابرابری جنسیتی بین زنان و مردان را بدیهی میشمارد . نابرابریهایی که روزگاری ذاتی و طبیعی تلقی میشد ، پایگاه خود را در ذهن و فکر زنان از دست داده و مشروعیت آن، حتی در دور افتادهترین نقاط در حال فرو ریختن است . این پدیده با تاثیر متقابل، به تحولی در الگوی جامعه پذیری نقشهای جنسیتی منجر میشود که تا امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده است . چرا که جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسلهای آینده از سوی دیگر میتواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود . طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب میشود ، زنان موجوداتی تابع و مطیع در ساختار مردسالار خانوادهاند و در حوزه های خصوصی خانواده محصورند و مردان در دنیای عمومی حضور و اشتغال دارند .
جامعه پذیری نقشهای جنسیتی ، که خود نوعی از جامعه پذیری است ، بدین معنا است که چگونه دختران و پسران امتیازات و رفتارهای مناسب از نظر جنسیتی را که بر نگرش جنسیتی آن ها اثر میگذارند فرا میگیرند . جامعه شناسی جنسیتی از خانواده شروع میشود و با عوامل دیگری چون نظام آموزشی ، رسانه ها و گروه همسالان بسط مییابد . نحوه برخورد والدین با فرزندان باعث میشود ویژگیهایی همچون پرخاشگری ، موفقیت ، رقابت ، اتکای به نفس و استقلال بیشتر از پسرها مورد انتظار باشد و همچنین بیشتر به آن ها توصیه میشود که برای احقاق حق خود ایستادگی کنند . در عوض از دخترها انتظار میرود که سازش کنند ، صلح جو باشند ، اختلافات را نه با جنگ و جدال بلکه با صحبت حل وفصل کنند، مهربان و مراقبت کننده باشند . با وجود تمام دگرگونیهای گسترده نهادی و فرهنگی در سبز فایل، خانواده هنوز از قدرت بالایی در اجتماعی کردن کوکان برخوردار است . این قدرت در سطوح مختلف جامعه شناسی جنسیتی نمود بیشتری مییابد . چرا که خانواده با محدود کردن نقش های جنسیتی دختران نه تنها باعث پذیرش جنس دوم بودن دختران میشود ، بلکه با محدود کردن خلاقیتها ، عرصهها و ابعاد زندگی ، عملا شکل گیری شخصیت دختران را مطابق با الگوهای مورد نظر طراحی میکند.
اصولاً جامعه شناسان ، عوامل جامعه پذیری را به چند بخش عمده تقسیم میکنند : خانواده ، مدارس و رسانه ها . این عوامل ، معمولا از زنان تصویری مطیع ، منفعل ، عاطفی ، وابسته و از مردان تصویری مستقل ، استوار ، شایسته ، توانا و مصمم تصویر کردند. تا جایی که تحقیقات نشان داده ، زنانی که در خانواده پدری مطیع و فرمان بردار بوده اند در خانواده شوهر نیز مطیع اند . لذا جامعه پذیری عاملی است که نگرش افراد را درباره رفتار جنسی تحت تاثیر قرار میدهد. در این ارتباط ، دیدگاه های جامعه پذیری و گرایش های نقش ، معتقدند که رفتار و نقش مناسب برای مردن و زنان تا حدی به آموزه هایی بر میگردد که در طول جامعه پذیری داشته اند. بخشی از قدرت تصمیم گیری در خانواده به کارکرد نقش های سنتی جنس مذکر و مؤنث برمی گردد . به اعتقاد ریتزر در چنین جامعه ای ، از زنان انتظار می رود که نسبت به مردان نقش مطیع را بازی کنند . البته تا حدی در چنین شرایطی زنان نقش جنسی سنتی پایگاه مطیع بودن را میپذیرند . این امر حتی در قلمرو انتخاب تعدد فرزند توسط مردان بدون در نظر گرفتن توانایی زنان وجود دارد . بر اساس تحقیقاتی که در گروههای کاری انجام پذیرفته ، نشان داده شده که همان گونه که مردان به طور مستقل جامعه پذیر میشوند ، به همان نسبت از نفوذ بیشتری نسبت بر زنان برخوردارند و در مقابل ، زنان اعتماد به نفس کمتری دارند . در این ارتباط، زنان احساس وابستگی و انفعال بیشتری در حضور مردان میکنند. البته ریترز اضافه میکند که در شرایط کنونی این پایگاه مطیع بودن در اکثر زوج ها در حال تغییر است و ایده ی برابر طلبانه در امر ازدواج در حال رایج شدن است. ورود زنان به عرصه کار با پذیرش نقش های جنسی سنتی توام است. به اعتقاد لسلی از دهه ۱۹۷۰ به بعد ، خود آگاهی درباره نقش های زناشویی به وجود آمده که انتظارات نقش های زناشویی نیز در این امور تغییر یافته است که این آگاهیها بر باروری و تعدد فرزند مؤثر میباشد .(ویتن،۱۹۹۴؛ساث و اسپتز،۱۹۹۴؛ریتزر،۱۹۷۹؛پو و همکاران ،۱۹۸۳؛لسلی،۱۹۸۰؛به نقل از صحرائیان ،۱۳۸۹ :۴۵-۴۶).
زنان و مردان در تمام جوامع نقش های متفاوتی را بر عهده دارند اکثر این تفاوت نقش ها و نه همه آن ها نتیجه انتظاراتی است که جامعه به دلیل نگرش خاص فرهنگی خود نسبت به این دو قشر دارد . بی تردید بعضی از نقش ها به دلیل ویژگی های بیولوژیکی زن ، به او اختصاص دارد . بنابرین می توان گفت نقش هائی که ، یک زن در جامعه ایفا میکند برخی جنسی است ، مثل بارداری ، شیردادن به نوزاد ، و … برخی جنسیتی است ، و از طریق جامعه به زن تحمیل می شود در حالی که مردان نیز میتوانند از عهده انجام آن بر آیند ، مثل آشپزی ، تربیت کودک ، و … . همه افراد از سنین کودکی و قبل از آن که معنی دختر یا پسر بودن را بفهمند از طریق فرایند جامعه پذیری شروع به یادگیری این نقش ها میکنند ( چابکی ،۲۱:۱۳۷۶) . هر چند فرزندآوری ویژگی بیولوژیکی زنان میباشد اما تعدد زایش بستگی به شناخت جایگاه خود و فعالیت در عرصه اجتماعی دارد .