-
- اسناد اجتماعی: منظور از این نوع اسناد، نسبت دادن رویداد به افراد دیگر است (اعمّ از پزشک، معلم، افراد بانفوذ، قدرتمند و…) است. مثلاً فردی که نتیجه برنامه درمانی را به پزشکان متخصص نسبت میدهد این نوع اسناد را به کار میبرد.
-
- اسناد تفویضی: نوعی از اسناد است که در آن فرد واقعه یا رویداد را به خواست و مشیت الهی نسبت دهد و معتقد باشد که همه کارها به دست خدا و مقهور قضا و قدر الهی است؛ بگونه ای انسان هیچ نقشی در تعیین و تغییر سرنوشت خود ندارد. در این نوع اسناد، انسان حالت منفعل به خود میگیرد و خدا، همه کاره معرّفی می شود. مقصود از تفویض در این مورد، تفویض جبری است که تلقّی خاصّی از این مفهوم شمرده می شود. مثال موردی این گفته معمول افراد که “خواست و مشیت الهی این گونه مقدّر نموده است”.
-
- اسناد توکّل مدارانه: فرد، واقعه را به خدا نسبت میدهد و در عین حال، از کوشش و تلاش باز نمی ایستد. در این نوع اسناد، انسان و خدا هر دو فعّال در نظر گرفته میشوند؛ اما نقش و تأثیرگذاری انسان در طولِ نقش خدا و مبتنی و وابسته به آن لحاظ می شود. مثال موردی فراگیری میتواند باشد که برای موفقیت در رشته تحصیلی، تلاش خود را افزایش میدهد و نتیجه را به خداوند نسبت میدهد.
پارگامنت(۱۹۸۸)؛ هاتاوی و پارگامنت(۱۹۹۱؛ نقل از شجاعی۱۳۸۵) نیز، سه نوع سبک اسنادی را در افراد با توجه به تعبیروتفسیر پدیده ها و با در نظرگرفتن خود و خدا به صورت فعّال یا منفعل بازشناسی کردهاند:
-
- سبک خود مدار: در این نوع اسناد، فرد فعّال است و خدا منفعل در نظر گرفته می شود.
-
- سبک به تعویق انداخته: فرد منفعل است و همه کارها به خدا استناد داده می شود. این همان اسناد تفویضی است.
- سبک همکاری کننده: هم خدا و هم فرد در این نوع اسناد فعّال هستند؛ یعنی حوادث و رویدادها هم به “خود” و هم به “خدا” داده می شود (به نقل از انا ۲۰۰۰). این سبک اسنادی به یک معنا میتواند به “اسناد توکّل مدارانه” اشاره داشته باشد؛ زیرا در توکّل نیز فرد نهایت تلاش خود را به کار میگیرد و در عین حال، نتایج آن را به خداوند وا می نهد.
در مکتب اسلام و فرهنگ ایران زمین نیز، معمولا از واژه های تقدیر، قضا و قدر، سرنوشت، جبر و اختیار و … در تبیین علل رویدادها و امور انسانی و بیشتر اموری که افراد در حلّ و فصل آن ها با دشواری روبرو میشوند، بهره گرفته می شود. ما در جستجوی خود در مستندات این زمینه پژوهشی به مطلبی از دکتر محمد حسین کرمی ،نویسنده و دانشیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز، دست یافتیم که به اقتضای موضوع پژوهشی بهتر دیدیم در اینجا اشاره مختصری بدان داشته باشیم.
به گفته دکتر کرمی بحث از تقدیر و سرنوشت خودبخود با موضوع جبر و اختیار و همه شاخه های آن ارتباط نزدیک دارد، موضوعی است که قدمت آن، به آغاز اندیشه ورزی انسان باز میگردد و آثار باقیمانده از گذشتگان نشان میدهد که از روزگاران کهن به وسیله فلاسفه قدیم یونانی و در دوره اسلامی به وسیله متکلمان، فلاسفه، فقها، عارفان، شاعران، و… مورد توجه ویژه قرار گرفته و در روزگار معاصر پای آن به علوم جامعه شناسی (و مسائل سیاسی بینالمللی)، حقوق، اخلاق، روانشناسی، انسان شناسی، و بیولوژی نیز کشیده شده است (نژاد سلیم، ۱۳۷۵، ص۷) و نسلهای انسانی با چنگ و دندان کوشیده اند تا گره دشوار آن را بگشایند، اما این گره همچنان ناگشوده مانده است.
واژه تقدیر که در زبان فارسی سرنوشت را معادل آن قرار دادهاند از ماده “قَدَر” و مصدر “قُدره” میباشد و از این مادّه به صورتهای مختلف از قبیل “قدر، قدّرنا، تقدیر، قادر، قدیر و…” ۱۳۱ مورد در کلام الله مجید به کار رفته است.
بدون تردید خداوند قادر مطلق و فعّال لمایشاء است و هیچ امری خارج از مشیت و اراده او صورت نمی پذیرد و برگی از درخت فرو نمی افتد مگر با علم و اجازه حق تعالی. اگرچه ممکن است کسانی منکر این امر شده باشند. اما باید توجه داشت که قدرت و اراده الهی نافی قدرت و اراده انسان نیست، بلکه این قدرت و اراده نیز نشأت گرفته از قدرت و اراده حق است و اگر در قرآن کریم آیاتی از نوع “قلِ اللهمَّ مالک المُلکَ تؤتِی المَلَک من تشاءُ و تنزِعُ المُلکَ مِمَّن تشاءُ و تُعِزُّ من تشاءُ و تُذِلُّ من تشاءُ بِیدکَ الخیرُ، إنّک علی کلِّ شیءٍ قدیر” (آل عمران/۲۵)، آمده است، آیاتی با مضمون “إِنّ اللهَ لایغیّرُ ما بقومٍ حتی یغیّروا ما بِأنفُسِهِم” (الرعد/۱۱) و “أن لَّیسَ لِلإِنسانَ إِلّا ما سّعَی” (نجم/۳۹) نیز نازل شده است.
واژه تقدیر در مفهوم سرنوشت، قضای الهی و جریان یافتن فرمان خداوند و روزی بخشی ایزد بر بندگان، به وفور در متون نظم و نثر فارسی به کار رفته است، و وجود دهها اصطلاح از قبیل تقدیر، سرنوشت، قضا و قدر، قسمت، بخت، اقبال، داده ی الهی، طالع و حتی اختر، ستاره، آسمان، فلک، جهان، دهر، روزگار، گیتی و ترکیباتی که با افزودن “خوب، خوش، نیک یا بد و بی” به آغاز و انتهای اصطلاحات فوق پدید آمده ند –که درست در مفهوم تقدیر، یا فاعل و یا جایگاه رقم خوردن آن قلمداد شده –حکایت از توجه و اهمیت فراوان آن در میان اقوام مختلف ایرانی دارد. اما متأسفانه این دو واژه؛ “تقدیر و سرنوشت” از مظلوم ترین واژه ها حداقل در زبان و ادبیات فارسی و نهایتاًً در فرهنگ ایرانی هستند و بهانه ای شده اند که هر شخص و حتی قومی گناه ناکامیها و ناتوانیهای خود را به گردن آن ها بیندازند و خود را از تقصیر و کوتاه مبرّا نشان دهند. اگرچه اعتقاد به تقدیر باید شامل مقدّرات به ظاهر مثبت و منفی هر دو باشد، اما جالب است که انسان غالباً به مقدّرات به ظاهر منفی بیشتر توجه داشته است تا مقدرات مثبت. در کل در متون و مواد تعلیمی اسلامی، به اشکالات فراوانی در اعتقاد به تقدیر اشاره شده است، بدین قرار که:
-
- در صورت پذیرش تقدیر به طور تامّ، فلسفه ارسال پیامبران و نازل شدن کتابهای آسمانی مخدوش میگردد و دیگر پذیرش مسئولیت اعمال و رفتارها، امر و نهی، ثواب و عقاب معنایی نخواهد داشت.
-
- افراد منفی باف میشوند و جایی برای تلاش و جهاد باقی نمی ماند.
-
- حرکت و پویایی متوقف می شود، کارها به امان خدا سپرده می شود.
-
- تراشی شایع می شود و انسان گناه تمام کاستیها و کوتاهیهای خویش را به گردن عاملی به نام تقدیر می اندازد.
-
- افراد در برابر سخنان فریبنده حکّامی که از پراکندن این اندیشه منافع خودشان را دنبال میکنند و علمایی که در این مبحث بدون تأمل کافی نظر میدهند، دچار تخدیر میشوند و در واقع احکام الهی تحریف می شود.
-
- گاهی امیدواری یا نامیدی بی جا ایجاد میکند.
-
- اعتقاد بی قید و شرط به سرنوشت، تشویق به نوعی تنبلی و کسالت در طلب روزی است. بدینصورت که اگر روزی و موفقیتی مقدّر شده باشد به هر حال حاصل خواهد شد و اگر نه، تلاش هم بی فایده است.
-
- از سویی نیز، اگرچه اعتقاد جزمی به قضا و قدر، آفتهای فراوانی دارد اما در مورد اعتقاد بجا نیز فوایدی ذکر شده است، بدین شرح که:
-
- اعتقاد به قضا و قدر الهی، آرامش بخش است و در وجود افراد رضا و تسلیم را فراهم می آورد تا بجای فوران و غلیان خشم در برابر امور نادلخواه، تقویت ایمان آن ها را نیز در پی داشته باشد.