از دیگر مبانی عقلی نهاد عاقله مسئولیت تربیت و نظارت اعضای خانواده ی گستره بر رفتار یکدیگر است.اساس و ریشه ی جنایت های خطایی ، سهل انگاری و عدم احتیاط است و علت این دو هم سوء تربیت و عدم توجیه جنایت برای جنایتکاران است و مسئول تربیت ، همان عاقله و خویشاوندان اند که به هم اتصال دارند؛ اگر خویشاوندان آگاهی به این حکم داشته باشند ، در مقام تعلیم و تربیت و توجیه خویشاوندان خود بر میآیند.[۷۰]
با توجه ب کلیت نظام حقوقی نوع خانواده ی مورد نظر شارع خانواده ی شبه گسترده است و سیاست ها بایستی در راستای تقویت این نوع خانواده باشد و عنصر کیفیت اجرایی کردن ایجاب میکند این حرکت به کندی شروع شده و کم کم بستر سازی شود.
مبحث دوم: اصول جایگاه خانواده در نظام سیاست جنایی
نظام سیاست جنایی جهت نظم بخشی و سیستماتیک کردن راهکارها و سیاست های پراکنده مبارزه با جرم به وجود آمد چرا که با قرار گرفتن یک عنصر در یک نظام بهتر می توان به هدف رسید. خانوده مهمترین، بادوام ترین و اولین عنصر(نهاد) اعمال سیاست جنایی است.[۷۱]
برای اینکه خانواده در نظام سیاست جنایی بتواند کارآمد باشد باید اصولی بر جایگاه آن حاکم باشد که این اصول متأثر از ویژگی های یک نظام سیاست جنایی کارآمد است؛ چراکه خانواده عنصر و المانی از این نظام است. به عبارت دیگر ما به نظام خانواده و کارکردهای آن رویکرد و رهیافت سیاست جنایی داریم. ضرورت اتخاذ رویکرد سیستماتیک به دانش سیاست جنایی که در مباحث پیشین تبیین شد، ضرورت رویکرد سیاست جنایی به خانواده را نیز توجیه میکند.
گفتار اول: لزوم نگرش سیستمی به خا نواده و ماهیت نظام مند آن
در این قسمت ضمن توضیح نگرش سیستمی در علوم انسانی به طور کلی، و پس از آن یکی از نظریات جامعه شناختی خانواده، توجه به ماهیت نظام مند خانواده به عنوان یکی از اصول جایگاه خانواده در نظام سیاست جنایی تشریح می شود.
بند اول: مفهوم نگرش سیستمی[۷۲]
در این قسمت ابتدا به مفهوم نگرش سیستمی اشاره شده و سپس لزوم آن در نظام خانواده تشریح می شود هم چنان که در فصل اول در خصوص نظام سیاست جنایی تبیین شد،
ریشههای اندیشه سیستمی در بلندی تاریخ بشری جای دارد. ارسطو، افلاطون، ابن خلدون، مولانا، هگل، ازجمله دانشمندانی هستند که به مفهوم سیستم توجه داشته اند.
در اواخر قرن نوزدهم درپی تحولاتی که در علوم فیزیک، شیمی، زیست شناسی به وجود آمد بشر توانست به کمک این دانشها به قلمرو ناشناخته ای از اسرار جهان پای گذارد که کلیت، نظام و پویایی در جهان مادی و پدیدههای آن از دستاوردهای این اکتشافات بود. در این زمان به جای تشریح یک کل بر اساس اجزای تشکیل دهنده آن، نحوه قرارگرفتن اجزا در کل مطالعه می شد. بدین ترتیب زمینه ای برای کل نگری فراهم شد. ولی اندکی پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، علوم حرکت موضوعی خود را به سوی کلیتی جدید در بستر جنبش ظهور علوم میان رشته ای پیش گرفتند.
در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ نیاز بسیاری به امتزاج دو یا چند شاخه از علوم بشری، برای بررسی و حل مسائل پیچیده پدید آمد که منجر به پیدایش علوم بین رشته ای شد و از علوم مختلف در قالبهای به اصطلاح سیستماتیک برای حل مسائل پیچیده بهره گرفته شد. نگرش سیستمی به مسائل و پدیدهها و همین طور نظریه عمومی سیستمها را می توان به این تحولات و گرایش های نسبت داد.
تفکر سیستمی، برخلاف برخی از جنبشهای فکری که دریک رشته علمی و در محدوده معینی نشو و نما کردهاند، در خارج از محدوده یک علم معین متولد شد و در محیطی میان رشته ای رشد کرد. از آنجا که این شیوه تفکر، به طورکلی با مجموعه هایی متشکل از اجزا سروکار دارد، نه با خود اجزا، ضرورتا از مرزهای سنتی علوم خاص فراتر رفته و عمومیت یافته است. البته تفکر سیستمی در تضاد با تفکر تحلیلی تجزیه مدار نیست. در واقع این دو روش مکمل یکدیگرند، نه جایگزین هم. از این رهگذر گروهی از صاحبنظران عنوان میکنند که پیدایش نظریه عمومی سیستم ها محصول عمر انسان متمدن است که مراحل تکامل خود را از دورانهای قبل از میلاد شروع کردهاست. ما در اینجا گریزی می زنیم به این مراحل و تکامل آن ها:
الف. دوران منطق ارسطویی: منطق ارسطویی در واقع ترکیب کاملی از منطق سقراط و افلاطون است که کتاب جمهوری افلاطون و همینطور استدلال قیاسی ارسطو، نمونه خوبی برای تفکر سیستم ارائه میکنند.
ب. دوران منطق تجربی: این نحله فکری با کار فرانسیس بیکن در اوایل قرن ۱۶ و با تکیه بر روش علمی مبتنی بر مشاهده، تجربه و استقرار بنا شد و با افرادی چون دکارت، هگل، کانت، کنت، میل و اسپنسر مسیر خود را ادامه داد و منجر به پیدایش تفکر سیستمی شد.
ج. دوران منطق سیستمی: جنبش واقعی مطالعات میان رشته ای، هنگامی آغاز شد که دانشمندان دریافتند بیشتر پدیدههای موردنظر آنان از ویژگیهایی مشترک و نظاممند برخوردار است و پیچیدگی روزافزون مسائل جهان و طرح مسائل جدید از یک طرف و عدم کفایت مدلهای مکانیستی و تخصصی شدن علوم ازجمله عواملی بود که باعث به وجود آمدن سیستمها شد وبرخی از متفکران[۷۳] را به این نتیجه رسانید که سرمایه فکری بشری که از قرن هفدهم به بعد فراهم شده بود، روبه اتمام است و باید منابع عقاید و افکار و بینشهای جدیدی کشف شوند.[۷۴]در همین راستا این ایده مطرح شد که که نگرش سیستمی را می توان مثل علوم مهندسی در علوم اجتماعی نیز به کار برد؛ البته در ادامه با مثالی از حوزه ی علوم پزشکی، روشن می شود که متخصصان این حوزه نیز به محاسن این رویکرد پی برده اند.