پزشکی بنام گلن دمن[۷۹] و یک متخصص تعلیم و تربیت بنام کارل دلاکتو[۸۰] در جریان کار خود ، تئوری تشکل نظام عصبی را تکمیل و ارائه کردهاند ، که به نوبه خود یکی از بحث انگیزترین شیوه های حرکتی در برخورد با اختلالات یادگیری است . این تئوری که بر روی بیش از ده هزار کودک تجربه شده یکی از تئوریهای کلان شمول[۸۱] در حیطه نظر و درمان بوده است . هدف صاحب نظران این تئوری برقرار کردن مراحل طبیعی و عادی رشد عصبی کودکان ضایع مغز ، عقب مانده ذهنی و کودکان ناتوان در خواندن است . صاحبان این نظریه توصیه میکنند که روش های آنان حتی در مورد کودکان بهنجار نیز فوایدی در بر دارد(فایقی،۱۳۸۴) .
اساس کار در این تئوری ، معیار قرار دادن مراحل رشد کودکی است که دارای کارکرد مغزی سالم است و این کارکرد در اصطلاح آنان « نظام عصبی کامل » نامیده شده است . در این تئوری فرض بر این است که تکامل ارگانیسم انسان[۸۲] « تطور تاریخی »[۸۳] را بیاد می آورد ، یا یک فرد در فراگرد بلوغ جسمی خود از مراحل تطور مشابهی همانند بشر نخستین که دوره تکامل را طی نموده گذر میکند . ازینرو گذار تکامل نظام عصبی ، بر اساس یک روند منظم تشریحی در نظام اعصاب مرکزی است ، و انسان مرحله به مرحله به سطوح بالاتری از نظام عصبی میرسد . توالی این مراحل عبارتند از : ( ۱ ) نخاع شوکی ، بصل النخاع ، ( ۲ ) برجستگی های حلقوی ، ( ۳ ) مغز میانی ، ( ۴ ) قشر مخ ، و بالاخره ( ۵ ) نظام عصبی کامل یا تثبیت غلبه یکی از نیمکرده های مغزی .
دمن و دلاکتو عقیده دارند شش کارکرد تکاملی در انسان وجود دارد که عبارتند از : مهارت های حرکتی ( راه یافتن بشیوه ایستاده و ضربدری ) ، سخن گفتن ، نوشتن ، خواندن (مهارت های بینایی) ، فهم سخن ( شنوایی ) ، و تشخیص حجم یا ابعاد سه گانه[۸۴] ( مهارت های پساوایی ) ، حصول این شش مهارت بستگی به تکامل تشریحی فرد در نظام عصبی اش دارد .
عدم توفیق در مرحله معینی از رشد در گذار از مراحل متوالی ، نشان دهنده نقض نظام عصبی بوده و منتج به مشکلاتی در امر تحرک یا ارتباط خواهد شد . طرفداران این نظریه بر آنند که سنجش سطح نظام عصبی از لحاظ نظری ، تجویز فعالیت هایی را که منجر به بهبود رشد نظام عصبی و بالمال کاهش یا جلوگیری از اختلالات یادگیری می شود امکان پذیر میسازد . ارزیابی و تعیین سطح رشد عصبی کودک از طریق مشاهده یک سلسله رفتار به شرح زیر بعمل میآید ( دلاکتو ۱۹۶۳ ) :
-
- سطح نخاع شوکی و بصل النخاع : مشاهده بازتابهای بهنجار نوزاد در سطح نخاع شوکی و بصل النخاع ، بیانگر نظام عصبی مطلوب در این سطح است .
-
- سطح برگستگی های حلقوی . رشد عصبی مطلوب در سطح برجستگی های حلقوی ، با مشاهده نحوه خزیدن و چهار دست و پا راه رفتن کودک مشخص می شود ؛ در این حالت عمل کودک باید راحت ، موزون ، و بشیوه ضربدری باشد .
-
- سطح کرتکس اولیه . نظام عصبی بسامان در این سطح به وسیله راه رفتن مشخص می شود که باید به صورت متقاطع ، متعادل و راحت و موزون صورت گیرد .
-
- غلبه طرفی نیمکره ها ، بالاترین سطح نظام عصبی با وقوع غلبه طرفی نیمکره های مغز به وجود میآید . این امر با غلبه واضح اعضاء یک طرف بدن تشخیص داده می شود . مثل غلبه یک دست ، یک چشم و یک پا ، که این غلبه در یک طرف بدن به وجود آمده و این سلطه توسط مغز تثبیت شده است .
-
- مراحل عصبی فوق توسعه پذیر هستند و با سرگرم شدن کودک به فعالیت هایی که برای رشد عصبی هر سطح طراحی شده متکامل میشوند . کودکانی که به دلیل جسمی نمی توانند فعالیت های حرکتی مقرر را انجام دهند ، این فعالیت ها به صورت انفعالی به نظامی های عصبی آن ها بوسیه حرکت دادن اندام هایشان منتقل می شود . بر اساس این تئوری وقتی نظام عصبی کامل شد ، مشکل یادگیری از بین می رود . توالی مراحل حصول به حرکات کامل عبارتند از ( دمن و همکاران ۱۹۶۷ ) : ( ۱) غلت زدن ( ۲ ) تحرک موضعی به صورت دایره ای و بالعکس ، ( ۳ ) خزیدن بدون طرح ( ۴ ) خزیدن هماهنگ ( ۵ ) خزیدن دو جانبی ، ( ۶ ) خزیدن متقاطع ، ( ۷ ) چهار دست و پا رفتن بدون طرح ، ( ۸ ) چهار دست و پا رفتن هماهنگ ، ( ۹ ) چهار دست و پا رفتن دو جانبی ، ( ۱۰ ) چهار دست و پارفتن متقاطع ( ۱۱ ) تات یا پی رفتن ( پا کشیدن ) ، ( ۱۲ ) راه رفتن بدون طرح ( ۱۳ ) راه رفتن متقاطع.
برای بهبود نظام عصبی لازم است کودکان مراحل متوالی فوق را پشت سر بگذارند . صاحبان این نظریه معتقدند در آسیب های شدید مغزی ، مالش و حرکت دادن اندام ها و سر کودک وسیله افراد بزرگسال ، در جهات و شرایط مشخصی که توسط خود آنان تعیین گردیده ، بهبود نظام عصبی را موجب می شود . عمل بهبود بخشی با اجرای دقیق دستورات در تمام روزهای هفته ، حداقل ۵ دقیقه و چهار بار در روز به مورد عمل در میآید ( دمن روی جهات مختلف بدن ، کاهش اثرات موسیقی و باز آموزی حرکات چشم و دست را شامل می شود . هدف تمامی این فعالیت ها رسیدن به تکامل نظام عصبی ، از راه استقرار غلبه طرفی مغز میباشد( دلاکتو ۱۹۶۳ ) .
ارزیابی و نقد تئوری تشکل نظام عصبی
شیوه و فنون ارائه شده در این برنامه در گونه های مختلفی از کودکان به صورت فردی در درمان خردسالان عقب مانده و ضایع مغز و هم به صورت گروهی در تعلیم کلاسی کودکان بهنجار به کار گرفته شده است . تعدادی گزارش موفقیت آمیز در مورد کاربرد این روش ارائه شده است ( دلاکتو ۱۹۶۶ ) . با این حال گروههای دیگری نظیر مربیان ( رابیس ۱۹۶۶ ) پژوهشگران ( گلاتس و رابینس ۱۹۶۷ ) و متخصصان درمان و بهداشت ( فریمن ۱۹۶۷ ) این تئوری ، شیوه درمان و پژوهش معطف به آن را نا موفق توصیف کردهاند .
رابطه ادراک و حرکت و نقش این ارتباط در یادگیری
در روند رشدی کودک، مراحل حسی – حرکتی نقش مهمی را در مهارتهای مربوط به سنین مدرسه از جمله مهارتهای تحصیلی ایفا میکنند(آیرس، ۱۹۸۹).
عده زیادی از پژوهشگران به اهمیت یادگیری حسی – حرکتی نخستین به عنوان قطعات ساختمان تکامل ادراکی و شناختی پیچیده سالهای بعدی تأکید میکنند و عدهای دیگر از نقطه نظر عصب روان شناسی عصبی بر اهمیت یادگیری حرکتی اولیه به عنوان جزء جدایی ناپذیر تشکل و ساخت پذیری یاختههای قشر مغز که مسئول عملکردهای عالی مغز هستند، تأکید میکنند (میلانی فر،۱۳۸۷).
تمامی حرکات ارادی مستلزم عنصری از ادراک هستند و پیوند مهمی بین فرایند ادراکی و حرکتی وجود دارد. به منظور کسب اطلاعات بی واسطه نسبت به جهان خارج، باید روی حواس مختلف تکیه شود. سانتراک در سال ۲۰۰۱ خاطر نشان ساخت که از دیدگاه سامانههای پویا، رشد ادراکی و رشد حرکتی به طور مجزا از یکدیگر رشد نمیکنند بلکه آمیخته هستند. بنابرین، افراد برای تجربه نمودن حرکت، ادراک میکنند و برای تجربه نمود ادراک، حرکت میکنند.
ادراک و حرکت مستلزم کسب مهارت های درکی و بالعکس میباشد. کودکانی که ناتوانی ادراکی دارند برای تعبیر و تفسیر معنای محیطی دچار مشکل هستند( دلاکتو ۱۹۶۳ ).
هر رفتار حرکتی در کودک به صورت جنبشی و غیر جنبشی یا ماهیچهای – اسکلتی به نحوی بر پایه ادارک میباشد و برعکس مفاهیم شناختی، با رشد حرکتی مرتبط است( دلاکتو ۱۹۶۳ ).