۲-۵-۱۰ ظرفیت روان نمایشگری برای یکپارچه سازی با تجارب معنوی
مورنو در یک خانواده ی مذهبی بزرگ شده بود و در تمام عمر، گرایشات مذهبی و معنوی در اندیشه ها و نظریه پردازی های او دیده میشد. او علی رغم اینکه خود، با عقاید دین یهود، پرورش یافته بود، مطالعات گسترده ای از دیدگاه های مذهبی دیگر از جمله مسیحیت و اسلام داشت. مفاهیم اساسی نظریه ی مورنو جدای از گرایشات مذهبی و معنوی او نبود. او مفاهیم خلاقیت و خودجوشی را مفاهیمیمعنوی میدانست و معتقد بود که هرجا که خودجوشی و خلاقیتی بروز مییابد در واقع نشانه ای از حضور خداوند است. در واقع مورنو مفاهیمیهمچون خودجوشی و خلاقیت را مفاهیمیالهی تلقی میکرد و به طور ذاتی، این صفات را متعلق به خداوند میدانست. بنابرین معتقد بود که هنگامی که افراد، این حالات را در خود پرورش میدهند، در واقع صفاتی الهی را در خودشان پرورش دادهاند. او همچنین به تجربه ی رابطه ی نزدیک با خداوند بسیار اعتقاد داشت و معتقد بود که این تجربه، هنگامیمفید و کمک کننده است که انسان هنگام ارتباط با خداوند، احساس ملاقات کردن با یک مخاطب واقعی را داشته باشد نه اینکه خداوند فقط در حد یک فکر یا بیان در نظر گرفته شود (لیندکویست[۱۷۳]، ۱۹۹۴).
مورنو اعتقاد داشت که تا قبل از ارائه ی رویکرد نوین او، آنچه که وجود داشت، علم بدون مذهب و مذهب بدون علم بود. او معتقد بود که رویکرد او نوعی تلفیق بین این دو جریان است (کارپ، ۱۹۹۸). مورنو نسبت به رویکردهای مادی گرایانه که خواستار حذف مفهوم خداوند و مفاهیم مذهبی از بافت زندگی مدرن بودند، شدیداًً واکنش نشان میداد و معتقد بود که مفهوم خداوند و تصور او جزئی اساسی از تجارب انسان در طول زندگی است. او از جمله ی نخستین نظریه پردازان علم روانشناسی بود که معتقد بود که در جریان روان درمانی، لازم است که درمانگر به ابعاد مذهبی و معنوی مراجعین خود توجه داشته باشد. مورنو حذف مذهب در نظریه پردازی در حیطه ی روانشناسی و نیز در جریان درمان را به عنوان یکی از نقاط ضعف نظریه ی فروید در نظر میگرفت و صریحاً این انتقاد را نسبت به او مطرح کرد. خود مورنو به طور فعالی در جریان مداخلات خود، مفاهیم مذهبی و معنوی را مورد توجه قرار میداد، اما پس از او علی رغم اینکه ظرفیت بالقوه ی روان نمایشگری برای پرداختن به مقولات معنوی، انکار نشد، تأکید بر این مؤلفه ها در جریان روان نمایشگری به طور بارزی مورد توجه قرار نگرفت (لیندکویست، ۱۹۹۴).
۲-۶ پیشینه ی پژوهشی
۲-۶-۱ پژوهش های خارج از کشور
۲-۶-۱-۱ ارتباط بین متغیرهای مذهب/معنویت، شادی، لذت و سلامت روان
کوئنیگ ، پارگامنت و نیلسن[۱۷۴] (۱۹۹۸)، با بررسی رابطه بین مقابله ی مذهبی و وضعیت سلامت روان در بزرگسالان سالخورده ی بستری در بیمارستان، توانستند۲۱ سبک مقابله ای معنوی را شناسایی کنند که شانزده مورد آن به طور معناداری با سلامت روان ارتباط مثبت داشت.
بوگنر[۱۷۵] و همکاران (۲۰۰۱؛ به نقل از لیوبومیرسکی، کینگ و داینر، ۲۰۰۵)، در پژوهش خود نشان دادند که افراد شاد، به احتمال کمتری به سوء مصرف مواد که یکی از عوامل مخل سلامت روان محسوب میشود، روی میآورند.
ون نس و لارسن[۱۷۶] (۲۰۰۲)، طی یک بررسی، نشان دادند، در میان افرادی که در دوران پایانی زندگی خود هستند، ارتباط مثبت بین مذهب و معنویت با جنبههای مختلف سلامت روان، به چشم میخورد.
داینر و سلیگمن (۲۰۰۲)، در مطالعه ی خود، نشان دادند که نشانگان مرضی روانشناختی، همچون افسردگی، هیپوکندریا و اسکیزوفرنیا در افراد شادتر، کمتر مشاهده میشود (به نقل از لیوبومیرسکی، کینگ و داینر، ۲۰۰۵).
اسمیت، مک کالو و پل[۱۷۷] (۲۰۰۳)، با روش فرتحلیل، به بررسی ۱۴۷ پژوهش، در زمینه ی رابطه ی بین مذهبی بودن و وجود نشانه های افسردگی, پرداختند. نتایج نشان داد که در مجموع این پژوهش ها همبستگی منفی بین مذهبی بودن و وجود نشانه های افسردگی, تأیید میشود.
فرانسیس، رابینز، لویس و کوئیگلی[۱۷۸] (۲۰۰۴)، در پژوهشی به بررسی رابطه ی بین نگرش مثبت به عقاید دینی مسیحیت و سلامت عمومی در میان دانشجویان دوره کارشناسی، پرداختند. نتایج نشان داد که نگرش مثبت به عقاید دینی مسیحیت با سطح بالاتر سلامت عمومیهمبستگی معناداری داشت.
در پژوهش دالمن، پررا و استادنسکی[۱۷۹] (۲۰۰۴)، نشان داده شد که افرادی که به صورت خودسنجی، میزان بالاتری از معنویت را گزارش کرده بودند، به احتمال بیشتری سلامت خود را نیز در وضعیت مطلوبی ارزیابی میکردند.
فلانلی، کوئنیگ، الیسون، گالک و کراوس[۱۸۰] (۲۰۰۶)، در پژوهش خود، نشان دادند اعتقاد به زندگی پس از مرگ به عنوان یک اعتقاد مذهبی، با سلامت روان بهتر، ارتباط مستقیم دارد.
موریرا-آلمیدا، نتو[۱۸۱] و کوئنیگ (۲۰۰۶)، با بررسی ۸۵۰ پژوهش در زمینه ی ارتباط مذهب با سلامت روان، به این نتیجه رسیدند که مجموع این پژوهش ها، نشانگر ارتباط مذهب با سلامت روان مطلوب میباشد.
در پژوهشی که عبدالخالق و ناصر[۱۸۲] (۲۰۰۷) با مسلمانان الجزایری انجام دادند، به همبستگی معنادار مذهب با سلامت روانی در مردان و نیز همبستگی معنادار مذهب با سلامت روانی، سلامت جسمانی، شادی، رضایت از زندگی و خوشبینی در زنان، دست یافتند. همچنین در این پژوهش، همبستگی منفی معناداری بین مذهبی بودن با بدبینی و اضطراب، به دست آمد.
در پژوهش عقیلی و کومار[۱۸۳] (۲۰۰۸)، در پژوهش خود در میان کارمندان ایرانی و هندی به همبستگی مثبت بین نگرش مذهبی و شادی دست یافتند.
ساباتینی[۱۸۴] (۲۰۱۱)، با نمونه ی۸۱۷ نفری از شهروندان ایتالیایی به رابطه ی مثبت بین شادی و سلامت عمومیدست یافت.
در پژوهش احمدی، موحد ابطحی و کرمانی[۱۸۵] (۲۰۱۲)، با بررسی مدل ساختاری رابطه ی بین نگرش مذهبی، رضایت از زندگی و سلامت روان در دانشجویان دانشگاه اصفهان، نشان داده شد که نگرش مذهبی به طور مستقیم رضایت از زندگی و به طور غیرمستقیم و از طریق رضایت از زندگی، سلامت روان را به طور معناداری پیشبینی میکند.
کامکاری و شکرزاده[۱۸۶] (۲۰۱۲)، با بررسی رابطه بین سلامت روان و شادی در میان نوجوانان و جونان ۱۵ تا ۲۹ ساله ی شهر تهران به رابطه ی مثبت معنادار بین این دو متغیر دست یافتند.
در پژوهش احمدی، اسدی و موحد ابطحی[۱۸۷] (۲۰۱۳)، با بررسی مدل ساختاری رابطه ی بین شادی، لذت و سلامت روان، در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان، مشخص شد که شادی به طور مستقیم لذت، و به طور غیر مستقیم و از طریق لذت، سلامت روان را به طور معناداری پیشبینی میکند.
در پژوهش احمدی، اسدی، امینی، کازروی و کاظمی(۲۰۱۳) با بررسی مدل ساختاری رابطه ی بین نگرش مذهبی، ناامیدی و افسردگی در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان، نشان داده شد که نگرش مذهبی به طور مستقیم با ناامیدی و به طور غیرمستقیم و از طریق ناامیدی با افسردگی، ارتباط معنادار معکوس دارد.
۲-۶-۱-۲ اثربخشی مداخلات روانشناختی یکپارچه شده با مذهب و معنویت