۲-۶-۱تعریف عملیاتی متغیرها
مهارت های زندگی
عبارت است از آموزش گروهی مهارت های زندگی در جلسات مشخص، جهت بهبود بهزیستی روانی.
سازگاری اجتماعی
در پژوهش حاضر، سازگاری اجتماعی نمره ای است که هر شرکت کننده از پرسشنامه ی سازگاری بل به دست می آورد.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
۱-۲مقدمه
تغییرات پرشتاب و چشمگیر دنیای امروز ایجاب میکند که انسان ها پیوسته خود را با آن ها هماهنگ کنند تا تعادل از بین رفته خود را دوباره برقرار نمایند و بدینسان از تنش های روانی ناشی از آن مصون بمانند. انسان در محیطی زندگی میکند که مملو از مشکلات گوناگون است و میتواند او را از حرکت و پیشرفت باز دارد و اگر کمی غفلت ورزد وراه سازگاری با مشکلات را نیاموخته باشد، چه بسا به ورطه های خطرناکی سقوط میکنند که راه نجات در آن وجود ندارد ولی اگر بتواند به این مشکلات غلبه کند و تعادل جسمی و روحی خود را به دست آورد در واقع به سازگاری دست یافته است(میرویسی، ۱۳۸۵).
زمانی که افراد تحت استرس هستند باید مهارت های مقابله ای لازم را داشته باشند تا بدینوسیله بتوانند اثرات استرس بر جسم و روان خود را کاهش دهند، درغیر این صورت سلامت خود و دیگران در معرض آسیب قرار خواهد گرفت. کنار آمدن کار آمد و بهینه با مشکلات یکی از نشانه های سلامت روانی است. کنار آمدن بامشکلات موجود در زندگی مستلزم فراگیری راه های حل آن ها است. این راه ها برای انسان منبع ایمنی، اعتقاد، راحتی وآسایش است. کسانی که از روش های مقابله ای فعال- رفتاری و فعال- شناختی استفاده میکنند، مشکلات را آسان می گیرند و اضطراب کمتری دارند. همچنین این افراد، از تنش جسمی بیشتری رنج میبرند. همچنین اجتناب کننده ها از منابع مالی، تحصیلی و حمایت خانوادگی کمتری برخوردارند. بنابرین همه ما انسان ها در هر مرحله از زندگی برای بهتر زیستن به دفترچه راهنما که همان مهارت های زندگی است نیازمندیم(بحرینیان، محمد حسینی، ۱۳۸۴).
علی رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه های زندگی افراد بسیاری در رویایی با مسایل زندگی فاقد تواناییهای لازم واساسی هستند. آموزش مهارت های زندگی قابل فراگیری است و می تئان با صرف وقت وتلاش آن ها را به خزانه مقابله ای خود افزود.مهارت های زندگی عبارت است از آن گروه توانایی ها که فرد رابرای مقابله مؤثر با کشمکش ها در موقعیت های مختلف زندگی یاری میکند. این توانایی ها فرد را قادر میسازد تا نسبت به سایر انسان ها، جامعه، فرهنگ ومحیط خود مثبت وسازگارانه عمل کرده، سلامت جسمانی و روانی خود را تأمین کند(اسکندری، ۱۳۸۰).
۲-۲مهارت های زندگی
۱-۲-۲تاریخچه مهارت های زندگی
آموزش مهارت های زندگی در سال ۱۹۷۹ و با اقدامات دکتر گیلبرت بوتوین[۴] آغاز گردید. وی در این سال یک مجموعه آموزش مهارت های زندگی برای دانش آموزان کلاس هفتم تا نهم تدوین نمود که با استقبال فراوان متخصصان بهداشت روان مواجه گردید. این برنامه آمورشی به نوجوانان یاد میداد که چگونه با بهره گرفتن از مهارت های رفتار جرئت مندانه، تصمیم گیری، و تفکر نقاد[۵]، در مقابل وسوسه یا پیشنهاد سوء مصرف مواد از سوی همسالان مقاومت کنند. هدف بوتوین طراحی یک برنامه واحد پیشگیری اولیه بود و مطالعات بعدی نشان داد که آموزش مهارت های زندگی تنها در صورتی به نتایج مورد نظر ختم می شود که همه مهارت ها به فرد آموخته شود. پژوهش ها حاکی از آن بودند که این برنامه در پیشگیری اولیه ی چندین نوع مواد مخدر از جمله سیگار موفق بوده است(بوتوین، ۲۰۰۱).
به دنبال این اقدام مقدماتی، از سال ۱۹۹۳ به بعد سازمان جهانی بهداشت با هماهنگی یونیسف، برنامه آموزش مهارت های زندگی را به عنوان یک طرح جامع پیشگیری اولیه و ارتقای سطح بهداشت روانی کودکان و نوجوانان معرفی نمود )سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۰۴)[۶] این برنامه در کشورهای مختلف دنیا تجربه شد و گزارش های امیدبخشی از کارایی این برنامه منتشر گردید.
یونیسف[۷] مهارت های زندگی را به این صورت تعریف میکند: یک رویکرد مبتنی بر تغییر رفتار یا شکل دهی رفتار که برقراری توازن میان سه حوزه را مدنظر قرار میدهد. این سه حوزه عبارتند از: دانش، نگرش و مهارت ها.تعریف یونیسف بر شواهد پژوهشی مبتنی است که نشان میدهند اگر در توانمندسازی افراد جامعه بحث دانش، نگرش و مهارت به صورت تلفیقی مورد توجه قرار نگیرد، نتیجه مورد انتظار یعنی کاهش رفتارهای پرخطر به دست نمی آید(فتی، ۱۳۹۱).
معنای کلمه مهارت عبارت است از چیرگی، صلاحیت و مشخص شدن در یک فعالیت، یکی از مبانی اساسی هر مهارت عبارت است از توانایی ساختن و انجام دادن تعدادی از انتخاب ها به منظور دست یابی به یک هدف مطلوب به عنوان مثال اگر شخص بخواهد قاطع باشد یا اینکه تنیدگی را کنترل کند بایستی در این حوزه دست به ساختن و انجام دادن تعدادی انتخاب بزند یا مثلاً اگر کسی بخواهد مدیر موفقی باشد بایستی از میان مهارت های مدیریت انتخاب هایی را بسازد و انجام دهد، مثلاً بتواند با افراد گروه رابطه خوبی برقرار کند و در جمع خوب صحبت کند (نلسون، ۱۹۹۱).
هر کدام از مهارت های زندگی از نظر نلسون دارای ۳ جزء میباشد: گرایش، دانش و مهارت.
گرایش: گرایش اساسی به مهارت های زندگی که شامل پذیرش مسئولیت شخصی میباشد و در واقع عبارت است از خواستن برای انجام آن.
دانش: هر کدام از مهارتهای زندگی مستلزم داشتن دانش است زیرا که فرد باید بداند که کدام یک از انتخاب ها را باید در یک شرایط خاص انجام دهد . افرادی که در طول زندگی خود دارای الگوهای خوب و مناسب بوده اند میتوانند این دانش را به خوبی کسب کنند و آن را درونی نمایند. در واقع دانش بیانگر این موضوع است که افراد چگونه آن مهارت را انجام دهد.
مهارت: بعد مهارت منجر به، به کار بستن ابعاد گرایش و دانش میگردد. در واقع در این بعد فرد دانسته (چگونه انجام داده آن) بعضی از مهارت های زندگی را به انجام واقعی آن تبدیل میکند(نلسون، ۱۹۹۱).
۲-۲-۲اهمیت مهارت های زندگی
پژوهش های متعدد نشان دادهاند که خود آگاهی، عزت نفس، و اعتماد به نفس، شاخص های اساسی توانمندی ها و ضعف های هر انسانی هستند )سازمان بهداشت جهانی، ۱۹۹۴) . این سه ویژگی فرد را قادر میسازد که فرصت های زندگی اش را مغتنم شمرده، برای مقابله با خطرات احتمالی آماده باشد، به خانواده و جامعه اش بیاندیشد و نگران مشکلاتی که در اطرافش وجود دارد باشد و به چاره اندیشی بپردازد. مهارت های زندگی به عنوان واسطه های ارتقای سه ویژگی فوق الذکر در آدم ها میتوانند فرد و جامعه را در راه رسیدن به اهداف فوق کمک نمایند.(فتی، ۱۳۹۱).
۳-۲-۲اهداف آموزشی مهارت های زندگی
انتظار می رود هر فرد پس از دریافت آموزش مهارت های زندگی به توانایی هایی دست یابد که در زیر به به بعضی از آن ها اشاره می شود:
۱- کسب خودآگاهی، خود ارزشیابی و عزت نفس
۲- توانایی ابراز آرزوها و امیدها و تلاش در جهت جریان های مردم برای ایجاد تغییرات مطلوب در شرایط اجتماعی
۳- توانایی کنار آمدن با احساس ها و رفتارهای روحی