معنادرمانی گروهی: رویکردی فلسفی است که با انسان و دنیای او سر و کار دارد . این رویکرد نوعی نگرش نسبت به تعدادی از مفاهیم است مانند زندگی و مرگ، امید و ناامیدی ، رابطه و انزوا بودن و نبودن، گزینش آزادانه، آگاهی و مسوول شدن نسبت به خود و دیگران، تعالی خویشتن و جستجوی معنا در دورهای از زندگی که با مرگ نزدیک روبرو است (بریت بارت[۵] و همکاران، ۲۰۰۴).
رضایت زناشویی: رضایت زناشویی عبارت است از حالتی که طی آن زوجین از ازدواج با هم و از بایکدیگر بودن احساس شادمانی و رضایت دارند (محمودی،۱۳۸۷).
خودکارآمدی عمومی: خودکارآمدی عبارتست است از باور افراد به تواناییهایشان در اعمال کنترل بر عملکرد خود و بر رویدادهای محیطی است. (بندورا، ۲۰۰۱ به نقل از فیست و فیست، ترجمه سید محمدی، ١۳۸۶).
تعریف عملیاتی متغیرها
تعارض زناشویی: عبارت است از نمره ای که آزمودنی در پرسشنامه تعارض زناشویی (MCQ) کسب می کند.
معنادرمانی گروهی: عبارت است از یک دوره آموزشی به مدت ۱۲ جلسه ۹۰ دقیقه ای که بر اساس پکیج معنا درمانی فرانکل اجرا گردید.
رضایت زناشویی: عبارت است از نمرهای که آزمودنی در پرسشنامه رضایت زندگی انریچ کسب می کند.
خودکارآمدی عمومی: عبارت است از نمرهای که آزمودنی در پرسشنامه خودکارآمدی عمومی شرر و همکاران کسب می کند.
فصـل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
۲-۱- پیش درآمد
با توجه به اینکه هیچ پژوهشی را نمی توان بدون زمینه شروع کرد صاحبنظران عقیده دارند، شایسته است قبل از انجام هر پژوهشی مطالعه ای عمیق در زمینه سابقه پژوهش صورت گیرد. نظریات، قوانین و اصولی که در زمینه مورد پژوهش موجود است همگی باید مورد بررسی دقیق قرار گیرند. به دنبال این هدف فصل دوم پژوهش حاضر به دو قسمت تقسیم می شود:
قسمت اول: تاریخچه علمی و استناد به کتابها و مقالات در رابطه با موضوع پژوهش، به طوری که شناخت موضوع مورد پژوهش را عمیقتر و غنیتر سازد.
قسمت دوم: تحقیقات مشابه جهت آشنا شدن با آنچه قبل از این پژوهش انجام گرفته است.
۲-۲- تعارض زناشویی
هنگامی که دو فرد به عنوان « همسر» زندگی مشترک را آغاز میکنند، پس از ازدواج به علت سوابق رُشدی و شخصیتی و منشهای ویژهای که دارند دچار تعارضاتی میشوند. این تعارضات ممکن است در هر گونه از زندگی مشترک مانند زندگی دو دانشجو در خوابگاه، دو برادر و خواهر در یک اتاق، زندگی طولانی دو کارگر ساختمانی با هم و غیره مشاهده کرد. این تعارضها در اثر نارضایتیها، ناامیدیها یا کشمکشها و عدم توافقها ایجاد میشوند. تعارضات زندگی زناشویی در سه سطح به وجود میآیند. در اولین سطح، عوامل شخصی که شاملِ رابطه جنسی، عشق و علاقه، افکار و احساسات است. سطح دوم عوامل اجتماعی است که شامل باورها و رسوم و پیچیدگیها و غیرشخصیسازی جامعه در حال توسعه می شود که از معضلات آن میباشد و سطح سوم، عوامل رابطهای که به بررسی تعاملات زن و شوهر در درون یک بافت اجتماعی – فرهنگی وسیعتر، می پردازد (آذر، ۱۳۸۵).
۲-۲-۱- مفهوم تعارض زناشویی
«تعارض» یک جنبه اجتنابناپذیر ارتباطات انسانی است. هنگامی که دو نفر با یکدیگر صمیمی میشوند، احتمال بیشتری وجود دارد که تعارض را تجربه کنند؛ چراکه در خلال یک ارتباط خصوصی، عادتها یا تفاوتها بارزتر میشوند و میتوانند آزاردهنده باشند. هرچند تعارض، برای رابطه زناشویی خطرناک نیست، چگونگی مواجهه همسران با آن میتواند خطرساز باشد (محمدپور و همکاران ، ۱۳۸۹).
تعارض در روابط صمیمی امری طبیعی است و ازدواج از این قاعده مستثنی نیست زیرا تعاملات مکرر و مختلف زوجین زمینه های بیشماری را برای تعارض فراهم می کند (ویکس[۶] ، ۲۰۰۱). فروید منبع تعارض بین فردی را به تعارض انرژیهای درونروانی که ناشی از مسایل حل نشده در کودکی بود، نسبت میداد. دیدگاه عقلانی-عاطفی- رفتاری مدعی است که دلیل تعاملات زناشویی آشفته توقعات غیر واقع بینانهای است که زن و شوهر نه صرفا در مورد خود یا دیگران بلکه درباره خود رابطه زناشویی دارند (الیس[۷] ، ۲۰۰۳).
تعارض هنگامی رخ میدهد که چیزی رضایت را برای شخص فراهم کرده، در حالی که همان چیز برای دیگری محرومیت را به دنبال آورد . درمانگران سیستمی، تعارض را هر نوع تنازع بر سر تصاحب پایگاهها و منابع قدرت که در جهت اخذ امتیازات دیگری و افزایش امتیازات خود بروز می کند، میدانند. بدیهی است که طرفین نزاع قصد دارند به طرف مقابل خود آسیب برسانند، تاکتیک های او را خنثی و بالاخره از صحنه بیرون کنند . بنابرین وجود تعارض زناشویی ناشی از واکنش نسبت به تفاوتهای فردی است و گاهی اوقات، آن قدر شدت مییابد که احساس خشم، خشونت، کینه، نفرت، حسادت و سوءرفتار کلامی و فیزیکی در روابط زوجین حاکم می شود و به شکل حالات تخریبگر و ویرانگر بروز می کند (یونگ و لانگ، ۱۹۹۸).
تعارض زناشویی، ناشی از واکنش نسبت به تفاوتهای فردی بوده و زمانی که آنقدر شدت یابد که احساس خشم، خصومت، کینه، نفرت، حسادت و سوء رفتار کلامی و فیزیکی در روابط آنان حاکم شود و به حالت ویرانگر درآید، حالتی غیر عادی است (کالیان و سیوک، ۲۰۰۹).
فریمو[۸](۱۹۹۰) مشکلات ارتباط فعلی افراد را بازتاب مسائل خانواده اصلی آن ها میداند . به اعتقاد او ما نمیتوانیم همسرمان را واضح و شفاف ببینیم و تصاویری را بر او فرافکنی میکنیم. بنابرین، تعامل بین این فرافکنیهای متقابل موجب مشکلات زوجها می شود. زیرا زن و شوهر در مورد مسائل واقعی خود بحث نمیکنند، بلکه در مورد فرافکنیها و تصاویر ذهنی مرتبط با روابط قبلی به بحث میپردازند (هاروی، ۲۰۰۵ به نقل از بهاری، ۱۳۹۰).
و از نظر لید[۹] (۱۹۹۶) همسرانی که دچار تعارض میشوند، در واقع زوجینی هستند که چیزی که یکی میخواهد، دیگری نمیخواهد . هرگاه این تعارض به صورت تعارض مخرب درآید رنجش و خصومت موجود، نسبت به شخص مخاطب، باعث کاهش اعتماد، اطمینان دوستی، همکاری و صمیمیت آن ها می شود. چنین وضعیتی می تواند، همسرانی را به نمودار ساختن الگویی بکشاند که نوعی بازی روان شناختی مخرب است که باید آن را شناخت و رفتارهای مناسبی را جایگزین آن کرد و به اصطلاح آن را تحلیل و بازسازی نمود (سلامت و همکاران ، ۱۳۸۶).
از نظر ویلی (۲۰۰۰) واکنش دو فرد که قادر نباشند منظور خود را تفهیم کنند، تعارض نامیده می شود (ویلی[۱۰]، ۲۰۰۰). تعارض بین فردی به عنوان، نوعی تعامل که در آن اشخاص تمایلات، دیدگاه ها و عقاید متضادی را بیان میکنند، تعریف می شود که بعضی محققان آن را رخدادی عادی در زندگی زناشویی می دانند (کلین، پلیزنت، وایتون و مارکمن[۱۱] ، ۲۰۰۶ ). تعارض همیشه منفی نیست، بلکه روشی که زوجها برای مدیریت تعارض خود به کار میبرند، ممکن است بر رابطه تأثیر منفی داشته باشد ( گاتمن و سیلور[۱۲]، ۱۹۹۹). زوجینی که می توانند تعارضات موجود در رابطه را با به کارگیری روشهای مثبت و استفاده کمتر از تعاملات منفی مدیریت کنند، فضایی ایجاد میکنند که در آن فرصت بیشتری برای خودافشایی و توافق در مورد مشکلات خانواده وجود خواهد داشت (جوهانسون[۱۳]، ۲۰۰۳).