۲- تجارب نیابتی: دستاوردهای عملکردی مهمترین منشا کارآمدی هستند (چون مبنای آن ها موفقیت واقعی است) ولی تجارب نیابتی هم بی تاثیر نیستند. به عبارت دیگر مشاهده موفقیت دیگران میتواند انتظار کارآمدی را در مشاهده گرانی که معتقدند تواناییهای شخصی موفق را دارند بالا ببرد (پاجارس، ۱۹۹۶). همینطور وقتی مشاهده گر می بیند کسی که قابلیت ها و تواناییهای مشابه قابلیت ها و تواناییهای او را دارد شکست میخورد، انتظار کارآمدی در او افت میکند و تلاش کمتری به خرج میدهد (به نقل از غلامی رنائی و همکاران، ۱۳۸۳).
۳- اقناع کلامی: به متقاعد کردن شخص نسبت به دارا بودن قابلیتهای موفق شدن اشاره دارد و معمولاً هم نتیجه بخش است. زیرا موفقیتهای یک شخص بیش از آن که به تواناییهای ذاتی وی بستگی داشته باشند، به میزان تلاش وی بستگی دارند (کراین[۵۴]، ۲۰۰۰). اقناع کلامی معمولا با این هدف انجام می شود که شخص بپذیرد توانایی لازم برای رسیدن به هدفش را دارد. به عنوان مثال بسیاری از پدر و مادرها بچه ها را تشویق میکنند و به آن ها میگویند میتوانند در عرصه های مختلف موفق شوند. اگر این تشویق بچه ها را قانع کند که تمام تلاش خود را به خرج دهند مهارت آن ها پرورش خواهد یافت و احساس کارآمدی در آن ها شکل میگیرد. اما تشویق ها باید واقع بینانه باشند چون موفق نشدن کودکان میتواند انتظار کارآمدی را در آن ها کم کند و از اعتبار تشویق کننده بکاهد. در مقابل پدر و مادرهایی که با تحقیر و مسخره کردن فرزندانشان را دلسرد میکنند در واقع انتظار کارآمدی کم را در او پرورش میدهند (ریکمن، ۲۰۰۸).
۴- حالتهای فیزیولوژیکی: سختی ها و وضعیتهای پراسترس موجب بالا رفتن انگیختگی آدمها میشوند. آدمها نیز از این انگیختگی برای قضاوت در مورد تواناییهای خود استفاده میکنند. چون انگیختگی زیاد بر عملکرد آدم ها تاثیر سو میگذارد، انتظار شکست در آن ها بالا می رود و بنابرین انتظار کارآمدی در آن ها پایین میآید. اما وقتی در مقابل مشکلات و موانع احساس آرامش میکنند و خیلی برانگیخته نمی شوند، احتمال موفقیت آنان بیشتر می شود و بنابرین انتظار کارآمدی در آنان بیشتر می شود. گاهی اوقات تواناییها بر اساس نشانه ها و علائم فیزیولوژیکی مورد قضاوت قرار میگیرند. این نشانه ها دربرگیرنده علائم جسمانی مانند اضطراب و تنش هستند و هر کدام از افراد این نشانه ها را به طریقی متفاوت مورد تفسیر قرار میدهند (کراین، ۲۰۰۰، و زیگلر[۵۵]، ۲۰۰۵).
به اعتقاد بندورا (۱۹۸۲) خودکارآمدی الگوهای فکری و واکنشهای هیجانی افراد را در برخورد با محیط پیرامون تحت تاثیر قرار میدهد و با ابعاد گوناگونی از رفتارهای انسان و عوامل مؤثر بر آن چون انگیزش، تلاش و مداومت در انجام فعالیت و خودپندار در ارتباط میباشد (بندورا، ۱۹۸۹).
به طور خلاصه به منظور دستیابی به احساس کارآمد بودن، یک فرد میتواند مهارت یا عملی را به طرز موفقیتآمیزی به انجام برساند، شخص دیگری را مشاهده کند که در انجام تکلیف موفق بوده است، بازخوردی مثبت از انجام یک عمل کسب کند یا به نشانه ها و علائم فیزیولوژیکی اعتماد کند (زولکاسکی[۵۶]، ۲۰۰۹).
۲-۲- تحقیقات پیشین
۲-۲-۱- جهت گیری هدف پیشرفت و خلاقیت
در تحقیقات و پژوهش های متعددی رابطه بین جهت گیری های هدف و عملکرد تحصیلی مورد مطالعه قرارگرفته است. اما کمتر تحقیقاتی به رابطه جهت گیری هدف و خلاقیت پرداختهاند. بر اساس نتایج پژوهشهای پیشین افرادی که از جهت گیری هدف تسلطی برخوردارند، تکالیف پیچیده تری را انتخاب نموده و در انجام تکالیف از فرآیندهای شناختی عمیق تری استفاده می نمایند (پیر [۵۷] ، ۲۰۰۷). این افراد انگیزش درونی بالایی دارند و از تکمیل یک تکلیف و تسلط بر آن احساس رضایت درونی میکنند. بنا بر این از آنجا که خلاقیت به میزان زیادی وابسته به انگیزش درونی است (شیخ الاسلامی و رضویه، ۱۳۸۴) انتظار می رود جهت گیری های هدفی که بر انگیزش درونی مبتنی هستند به خلاقیت بیشتری منجر شوند (واندی وال[۵۸]،۲۰۰۱).
لینگ [۵۹] (a2010) تحقیق آزمایشی بر روی ۱۵۰ دانش آموز انجام داد. در گروه آزمایش، معلم از راهبردهای هدف گزینی استفاده می کرد درحالی که گروه کنترل به صورت سنتی اداره می شد. نتایج پژوهش نشان داد نمرات خلاقیت گروه آزمایش به صورت معناداری بهبود پیدا میکند. بیشترین بهبود در افرادی مشاهده شد که پیش از عملکردآزمایشی، جهت گیری تسلطی متوسطی و یا جهت گیری عملکردی پایینی داشتند.
همچنین پیر (۲۰۰۷) از نتایج پژوهش خود در خصوص رابطه بین جهت گیری هدف و خلاقیت این نتیجه کاربردی را گرفت که دانش آموزان برخوردار از جهت گیری هدف تسلطی خلاقیت بیشتری دارند. به اعتقاد وی کلاسهایی که در آن ها دانش آموزان مجاز به انتخاب تکالیف درسی خود هستند، بروز خلاقیت تسهیل می شود.
لینگ (b2010) مجددا در مطالعه ای که در خصوص رابطه جهت گیری های هدف و خلاقیت دانش آموزان متوسطه انجام داد به این نتیجه رسید که همبستگی مثبتی بین هدف تسلطی و خلاقیت و همچنین هدف عملکردی-گرایشی و نمرات خلاقیت وجود دارد. در مقابل رابطه بین هدف عملکردی- اجتنابی و خلاقیت منفی بود.
ماریا [۶۰] (۲۰۰۸) عنوان میکند که جهت گیری هدف در پیدا کردن کارفرمایان خلاق مفید است اما رابطه مستقیم بین خلاقیت و جهت گیری هدف وجود ندارد.
۲-۲-۲- خودکارآمدی و خلاقیت
خودکارآمدی از پیشبینی کننده های با ثبات دامنه گسترده ای از رفتارهای انسانی است. نتایج پژوهش ها نشانگر آن است که احساس خودکارآمدی قوی با بهداشت روانی، پیشرفت تحصیلی و خلاقیت در ارتباط میباشد (بندورا، ۱۹۹۷). به اعتقاد بندورا انتظارات خودکارآمدی تعیین میکند که افراد چگونه رفتار خود را آغاز میکنند، چه میزان تلاش میکنند و چقدر در مقابل موانع و شکست ها از خود مقاومت نشان میدهند (شوارزر[۶۱] و اسمیتز، ۲۰۰۵).
همچنین احساس شایستگی و کفایت، فرایندها و عملکردهای شناختی را در شرایط مختلف مثل شرایط حل مسئله و پیشرفت تسهیل میکند. افرادی که از خودکارآمدی بیشتری برخوردارند، فعالیت های چالش برانگیز را انتخاب میکنند و ایده های نو و خلاقانه ارائه میکنند (بندورا، ۱۹۹۷). علاوه بر این، باورهای خودکارآمدی بالا افراد را قادر میکند در محیط تغییر ایجاد کنند و شرایط جدیدی را به وجود آورند (شوارزر،۱۹۹۲). بدون باورهای خودکارآمدی، تلاش در جهت رسیدن به هدف کاهش پیدا میکند، تصمیمات خود محدود کننده ای گرفته می شود که فرصت پیشرفت را از انسان میگیرد حتی اگر از مهارتهای ضروری برای گام برداشتن در یک مسیر برخوردار باشد (بندورا به نقل از لوکاس و کوپر[۶۲]، ۲۰۰۵). به اعتقاد مک مانوز [۶۳] (۲۰۰۵) وقتی اطلاعات تخصصی از کیفیت بالایی برخوردار باشد و خودکارآمدی قوی باشد، خلاقیت افراد و سازمانها پرورش مییابد.