۲-۱-۵ برتری نیم کرهای در درک موسیقی
«نقش برتری نیم کره در تواناییهای متعددی که سخن گفتن از جمله آن ها است، به اثبات رسیده است. برخی از جوانب موسیقی که با پدیده برتری نیمکره مرتبط اند عبارتند از توانایی اجرای موسیقی که در برتری نیمکره راست دیده می شود و دیگری برتری نیمکرهای در زمینه درک موسیقی است. تحقیقات نشان داده است در کسانی که موسیقی را حسی و غیرآکادمیک پیگیری میکنند، نقش در درک موسیقی، برعهده نیمکره راست مغز است، حال آن که در موسیقیدانان حرفهای نیمکره چپ این نقش را بر عهد میگیرد. طبق فرضیه ارائه شده در درک موسیقی ابتدا نیمکره راست وارد عمل می شود و برتری مییابد و به تدریج با افزایش دانش موسیقی در فرد، این برتری به نیمکره چپ تغییر مکان میدهد»(کریچلی و هنسون[۳۸]، ۱۹۷۷؛ به نقل از ناظمپور، ۱۳۸۸).
«نیمکره راست مسئول پردازش و تشخیص و تمییز زمان به فواصل و ریتم است. شناخت ملودی در موسیقیدانانها در نیمکره راست صورت میگیرد. افرادی که لوپ تمپورال راست را برداشتهاند، آسیب چشمگیری در درک طنین موسیقی در مقایسه با برداشتن لوپ تمپورال قدامی راست و نیز در تشخیص اطلاعات آهنگین در مقایسه با بیشتر افراد سامل یا یک قسمت از گیجگاهی قدامی چپ اشکال دیده می شود. بنابرین درک طنین موسیقی در نیمکره راست صورت میگیرد، پس خلاصه نیمکره چپ برای ریتم و ارزیابی اجرای معنایی موسیقایی (یعنی تشخیص و بازشناسی ملودیها) و نیمکره راست برای درک ملودیک در زیر و بم طنین تخصیص یافته است. بر اساس اطلاعات بهدست آمده از مطالعات میتوان ساختار مناطق اولیه شنوایی را مشخص کرد. سیگنالهای شنوایی در مسیر شنوایی بالا رونده از راه ساقه مغزی مستقیماً در کرتکس اولیه شنوایی واقع در جیروس تمپورال فوقانی گسترش یافته و پراکنده میشوند. از اینجا، اجزای محرکهای شنوایی به مناظق حاشیهای لوب تمپورال و دیگر مناطق دورتر کورتکس که توسط شبکه های عصبی یا اجزای موسیقیایی در ارتباط هستند، انتقال مییابند. تفاوتهای نیمکرهای نقش عمدهای را در خصوص درک موسیقی ایفا می کند، اما در عین حال پدیده وابستگی بین نیمکرهای نیز غیر قابل انکار است، زیرا نیمکره چپ برای پردازش ساختار فواصل نیازمند عملکرد صحیح نیمکره راست میباشد. در جریان عادی شنیدن یک قطعه، ساختارهای نظیر تالاموس در پدیده شنوایی- بینایی و سیستم لیمبیک در تأثیرات احساسی، فعالانه درگیر هستند»( استریتر[۳۹]، ۲۰۰۵، به نقل از طباطبای فر،۱۳۸۹).
۲-۱-۶ موسیقی درمانی و عصبشناختی
عملکرد موزون دستگاه عصبی، در سه سطح مختلف اعمال میگردد:
-
- الگوی موزون: این الگو در ارسال سیگنالهای عصبی مشاهده می شود.
-
- ادراکاتی که از محرکهای موزون محیطی و فعالیتهای موزون درونی حاصل می شود مانند نور یا امواج صوتی با حرکات موزون، مثل تکلم و تنفس.
- میان کنش بین سیستم عصبی و سایر دستگاههای بدن که دارای وزن بیولوژیکی هستند. شاید این فعالیت موزون سیستم عصبی است که حس درک و وزن را در ما پدید میآورد(ناظم پور،۱۳۸۸). مطالعاتی که در زمینه کاربرد موسیقی در کار بالینی است بر نمایش نوع و قدرتمندی تغییرات فیزیولوژیک ایجاد شده در ارگانیسم انسانی متمرکز است که با تغییر در محرکهای موسیقیایی ظاهر می شود. چنین مطالعه ای تازه نیست. در اواسط دهه۱۹۳۰، بعد از بازبینی پیشینه توسط جربی در ارتباط با اثرات موسیقی بر فرایندهای فیزیولوژیک دسیرنرو فاین[۴۰] نتیجه گرفتند که موسیقی:
۱-انرژی عضلانی را کاهش یا افزایش میدهد.
۲-تنفس را تشدید کرده و نظم آن را کاهش میدهد.
۳-اثر مشخص اما متغیر روی نبض و فشارخون دارد.
۴-آستانه محرکات حسی را کاهش میدهد.
۵-ترشحات درونی را تحت تأثیر قرار میدهد.
۶-سوخت و ساز بدن را افزایش میدهد.
موسیقی این توانایی را دارد که اثرات فیزیولوژیک مختلف ایجاد کند و آن ها را به اثرات هیجانی تبدیل نماید. ارتعاشات شنوایی و ریتم موسیقیایی، ریتمهای زیستی را تحت تأثیر قرار داده و می تواند تعادل زیست – شیمیایی، سوخت و ساز و تعادل حیاتی موجود زنده را تجدید کرده یا آن را مختل کند(فلاح، سهرابی، زاده محمدی؛ ۱۳۹۰). «سیستم اعصاب مرکزی (مغز) طـوری ساخته شده است که به محرکهای موزیکال پاسخهای مثبت و مناسب میدهد و موجبات استفاده از این روش درمانی را فراهم میسازد، تحقیقات متعدد نشانگر آن است که تالامـوس مهمترین غـده مستقر در مغـز محرکهای موسیقیایی را دریافت می کند و این علائم را بهوسیله سیستم عصبی به مغز انتقال میدهد و به صورت یک کارکرد خودکار به طور اعم روی مغز و به طور اخص روی هوش، حافظه و تخیل نفوذ می کند. این عملکرد مغز در مقابل موسیقی، به دلیل پاسخ غده صنوبری یا هیپوفیز است. این غده از تالاموس فرمان دریافت می کند و به محرکهای موزیکال و ریتم موزن موسیقی پاسخ مثبت میدهد و موجب ترشحاتی میگردد که نقاط مختلف بدن انسان را جهت کارکرد طبیعی رهنمون میسازد. وقتی محرکهای موزیکال به مغز میرسد، غده هیپوفیز به آن پاسخ مثبت یا بهعبارتی پاسخ آرامش بخش میدهد که نتیجه این پاسخ آزادسازی آندروفین است. آندرفین آرامشبخشی است طبیعی که درد را تسکین میدهد. لذا موجب میگردد نیاز بیماران در حال دریافت موسیقی به داروها، درد را تسکین دهد. این ماده در زمان آرامشی که توسط موسیقی به دست می آید در تمام نقاط بدن ترشح میگردد. همچنین به هنگام ترس، بیقراری و اضطراب مادهای به نام کتکولامینها و یا بهعبارتی آدرنالین و نورآدرنالین از غدد فوق کلیوی ترشح می شود که این ماده موجب بالا رفتن فشار خون و ضربان قلب میگردد و شگفت انگیز است که موسیقی آزادسازی این ماده اضطرابزا را کاهش میدهد و در نتیجه عملکرد آن در بدن، فشار خون و ضربان قلب پایین می آید»( به نقل از؛ فلاح و همکاران،۱۳۹۰).
۲-۱-۷ کاربرد موسیقی درمانی