تفکر درباره اینکه چه کار باید انجام دهم و چگونه میتوانم با تجربه رخ داده رفتار کنم، حکایت از راهبرد تمرکز مجدد بر برنامهریزی[۹۵] دارد. به عنوان مثال وقتی فرد با خود میاندیشد که به کارهای خوبی که میتواند انجام دهد، فکرمیکند در حال استفاده از راهبرد تمرکز مجدد بر برنامهریزی است. در این راهبرد، فرد به این مسئله فکر میکند که چگونه میتواند با شرایط پیشآمده به بهترین نحو کنار بیاید و شرایط را به نحو مثبت و بهینهای تغییر دهد.
یک راهبرد دیگر ارزیابی مثبت[۹۶] است که عبارت است از تفکر درباره اهدافی که به رویدادهای منفی، جهت رشد شخصی معنای مثبت میبخشند. به عنوان مثال شخص به این فکر میکند که از شرایط پیشآمده میتواند ابعاد مثبتی را نیز در بر داشته باشد و به این ابعاد مثبت میتوان به عنوان عواملی جهت رشد شخصی نگاه کرد.
وقتی فرد درباره نسبی کردن رویداد های منفی در مقایسه با رویدادهای دیگر فکر میکند از راهبرد به منظر دیگر نگاه کردن[۹۷] استفاده کردهاست. به عنوان مثال فرد به این فکر میکند که میتواند بعد از این اتفاق فرد قوی تری باشد. در این راهبرد، فرد رویدادهای منفی در مورد تجربه ناگوار را برای خود نسبی میکند، به این معنا که با خود میاندیشد که ممکن بود اتفاقات ناگوارتری رخ دهد و اینکه دیگران در مقایسه با او شرایطی بدتر از این را نیز تجربه کردهاند.
گاهی اوقات فرد خود را مقصر آنچه رخ داده است میداند، درچنین حالتی از راهبرد مقصر دانستن خود[۹۸] استفاده شده است. در این راهبرد، فرد خود را علت اصلی اتفاق ناگوار رخ داده و شرایط استرس زا میداند. به عنوان مثال فرد چنین میاندیشد که مسئول آن اتفاق ناگوار خودش هست.
نشخوار فکری[۹۹] راهبرد دیگری است که درآن، شخص درباره احساسات خود فکر میکند و این احساسات خود را با آن رویداد منفی در ارتباط میداند. اگر فرد بخواهد وضع خود را گزارش کند، به عنوان مثال خواهد گفت که به احساساتی که درباره تجربه ناگوار داشتهام، فکر میکنم. در این راهبرد، فرد مدام و مستمر به اشتباهاتی که در آن شرایط مرتکب شده است میاندیشد و یا به طور مداوم به احساسات خودش در طی آن تجربه ناگوار فکر میکند و خود را مشغول افکار و احساساتی میداند که در جریان تجربه ناگوار داشته است.
در این راهبرد فاجعه آمیز کردن[۱۰۰]، تفکر درباره چیزهایی صورت میگیرد که بر منفی بودن تجربه ناگوار تأکید میکند. به عنوان مثال مرتب به میزان فاجعهآمیز بودن تجربهای که داشتهام فکر میکنم. در این راهبرد، فرد فکر میکند آن اتفاقی که برایش رخ داده فاجعهای است بدتر از تمام اتفاقاتی که میتوانست برای کسی اتفاق افتد.
آخرین راهبرد، دیگران را مقصر دانستن[۱۰۱] است که در آن شخص درباره مقصر دانستن دیگران برای اتفاقاتی که تجربه میکند، میاندیشد. دیگران مقصر این اتفاق هستند. فرد در این راهبرد دیگران را مسئول آن اتفاق و شرایط ناگوار خود میداند و در اندیشه او، دیگران علت اصلی آن اتفاق هستند.
گارنفسکی و همکاران (۲۰۰۱) نشان دادند که استراتژی های نهگانه یاد شده، میتوانند به دو گروه استراتژی های هیجانی سازگار یافته شامل (پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامهریزی، ارزیابی مثبت و به منظر دیگر نگاه کردن) و استراتژی های کمتر سازگار یافته شامل (خود مقصر دانستن، نشخوار فکری، فاجعهآمیز کردن و مقصر دانستن دیگران) تقسیم شوند.
همان طور که ذکر شد، افراد به لحاظ استراتژی های تنظیم شناختی هیجان با یکدیگر متفاوت هستند و در هنگام مواجهه با هیجانات و رخدادهای زندگی خود به گونهای متفاوتی با آن برخورد میکنند. افراد ممکن است در برابر رخداد ها و هیجانات زندگی خود به شیوهای سازگار یافته با تنشها برخورد نمایند، مثلاً سعی کنند بفهمند که چگونه میتوانند با تجربه رخداد ایجاد شده رفتار کنند و یا اینکه چگونه میتوانند به رویداد های منفی، معنایی مثبت ببخشند و به عنوان تجارب رشدی به آن رویدادها بنگرند و یا چگونه میتوانند رویدادهای منفی آن تجربه ناخوشایند را برای خود از طریق نگاهی نو و جدید به آن مسئله کاهش دهند. همچنین دستهای دیگر از افراد به جای استفاده از استراتژی های مثبت و سازگارانه جهت تنظیم هیجانات خود، به استراتژی های ناسازگارانه روی میآورند و به گونهای نامناسب با هیجانات و تنشهای زندگی خود برخورد میکنند، به عنوان مثال ممکن است به جای اینکه در مورد رفتار های خود و پیامد های آن و تلاش برای اصلاح بیندیشند، دیگران را مقصر آنچه که برایشان رخ داده است بدانند و یا اینکه صرفاً بر منفی بودن تجربه خود تأکید کرده و آن را فاجعهای جبرانناپذیر تلقی کنند.
۲-۱-۲-۲- پیامدهای استفاده از راهبردهای مثبت و منفی تنظیم هیجانات
همان گونه که قبلا نیز اشاره شد افراد از نظر استفاده از راهبردهای مثبت و منفی تنظیم هیجانات با یکدیگر متفاوت هستند و در هنگام مواجهه با هیجانات و رخدادهای زندگی خود به گونه های متفاوتی برخورد میکنند. در این قسمت به پیامدهای استفاده از راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان و همچنین پیامدهای استفاده از راهبردهای منفی آن اشاره خواهد شد.
یکی از متغیرهایی که نوجوانان در زندگی خود با آن روبرو میشوند مسایل تحصیلی و دانشگاهی آنان میباشد. نحوه برخورد افراد با رویدادها و مسایل دانشگاهی و تحصیلی میتواند از نحوه ای که افراد هیجانات خود را تنظیم و کنترل می نمایند تاثیر پذیرد، به عبارت دیگر افراد با استراتژی های مختلف تنظیم شناختی هیجان میتوانند به گونه ای سازگاریافته یا ناسازگارانه به مسایل و رخدادهای تحصیلی خود پاسخ دهند. سازگاری تحصیلی یکی از متغیرهایی است که با راهبردهای شناختی تنظیم هیجان رابطه دارد ( سامانی و حسین چاری،۱۳۹۰). استفاده از راهبردهای مثبت تنظیم هیجانات با سازگاری تحصیلی رابطه مثبت و استفاده از راهبردهای منفی آن با سازگاری تحصیلی رابطه منفی دارد.
راهبردهای شناختی تنظیم هیجان اثر قابل ملاحظه ای بر هیجاناتی که فرد تجربه میکند میگذارند. ازجمله یکی از عوامل وجود اختلال در نظم هیجانی، استفاده نابجا از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان میباشد، که به قول متخصصین، پیشبینی کننده آسیب روانی فرد در آینده( ساندلر، تین، وست، ۱۹۹۴، آبوت، ۲۰۰۵)[۱۰۲] و عامل کلیدی و مهمی در پیدایش اضطراب و افسردگی( بیوریگارد و همکاران، ۲۰۰۱)[۱۰۳]، حساسیت های بین فردی و انزوای اجتماعی ( ایزنبرگ و همکاران، ۲۰۰۱)، بزهکاری، خشونت و رفتار پرخاشگرانه ( ایزنبرگ و همکاران، ۲۰۰۱، بیورگارد و همکاران، ۲۰۰۱)، میباشد.