در رابطه با نقش روانی و تاثیر آن در رفتار بزهکاری تحقیقات بسیار صورت گرفته است. در مورد زنان بزهکار به این نتیجه رسیدن که ناسازگاری فردی که ریشه در ضعف و کاستی های روانی دارد موجب بزهکاری است. از جمله بحران هویت و تعارض میان مادر ودختر. این دختران با زندگی در محیط خشونت آمیز دارای تصویر منفی از پدر و مادر محیط خانواده و اجتماع بوده اند. دختران به خاطر عدم ارضای نیازهای عاطفی واکنش پرخاشگرایانه از خودشان میدادند. از نظر او پسران در مقایسه با دختران از نظر روانی توانایی کمتری برای سازگار کردن خود با محیط و اوضاع و احوال پیرامون خود دارند. در نتیجه بیشتر از دختران در وضعیت های متعارض قرار گرفته و در نتیجه بیشتر مرتکب بزه میشوند. بزهکاری زنان منعکس کننده شخصیت پرخاشجویانه آنان است. یکی دیگر از مفاهیم روان شناختی مسئله ترس و اضطراب و عزت نفس است. در رابطه با ترس و اضطراب باید گفت که بر اساس مطالعات دختران مضطرب تر و هراسناک تر از پسران هستند اضطراب نزد زنان بیشتر است. همین مسئله میتواند زمینه ساز نابهنجاری ها و رفتارهای انحرافی در بین آن ها باشد. عزت نفس در دوران نوجوانی بسیار کاهش مییابد و این میزان در مورد دختران بیشتر از پسران است. برخوردهای تبعیض آمیز از علل اصلی این مرحله میباشد که میتواند زمینه ساز ومستعد کننده رفتارهای انحرافی نزد دختران و پسران باشد.
مطالعات روان شناختی نشان میدهد که سهم عوامل روانی به ویژه ترس، اضطراب، عواطف، پرخاشگری و … را در وقوع رفتار بزهکارانه مهم و اثر گذار میداند.
رابطه مسائل روانی و بزهکاری دوگونه نگرش دیده می شود. اول اینکه برخی روانشناسان نقش عوامل روانی را زمینه ساز و مستعد کننده بزهکاری می دانند اما برخی دیگر این عوامل را به عنوان عنصر تمام کننده و علت بزهکاری ویا نابهنجاری می دانند.
بند اول : نقد دیدگاه روانشناختی
طرفداران دیدگاه روانشناختی جرم را ثمره عدم تعادل و شخصیت فرد می دانند. این عدم تعادل ناشی از عوامل روانی و بیولوژیکی است. همین عدم تعادل روانی سهم عمده ای درکشیده شدن افراد به سمت رفتارهای ضد اجتماعی دارد. عدم توجه به سایر عوامل فرهنگی، اجتماعی در بروز رفتار مجرمانه از مهمترین نقدهای وارد به این رویکرد است. چرا که تربیت و زندگی در محیط اجتماعی و فعالیت های گروهی می توان در شکل گیری شخصیت افراد نقش مهمی را ایفا نماید.
برخلاف نظر برخی روانشناسان که بزهکاری را نوعی بیماری روانی با دیوانگی تصور میکردند، بزهکار بیمار روانی نمی باشد بنابرین نقش عوامل روانی به حدی که بر فراز محققین این رشته بر آن قائلند مورد قبول نخواهد بود. اگر عوامل روانی در آن در توانایی داشتند که به تنهایی فرد را به سوی رفتار مجرمانه سوق میدهند. در این صورت می بایست تمام افرادی که دچار اختلالات روانی هستند دست به ارتکاب رفتار مجرمانه بزنند. اما مطالعات خلاف این را ثابت میکند. چراکه خلافکاران که اختلالات روانی دارند در اقلیت میباشند. تحقیق راجع به آمار بزهکاری که دچار اختلالات روانی بوده اند اعلام می کند که وجود نقائص هوشی و عدم تعادل شخصیتی ضرورتاً رابطه علمی بین آن ها و بزهکاری را اثبات نمی کند. بزهکاران نیز مانند سایر افراد جامعه از سلامت روانی و جسمانی برخوردارند.
شخصیت روانی فردی که دچار اختلال شده است در صورتی که محیط اجتماعی او سالم باشد و زمینههای منفی نداشته باشد به تنهایی قادر نیست فرد را به سمت بزهکاری سوق دهد. اما در صورتی که شرایط محیطی، زمینه ساز رفتار بزه کارانه باشند و فرد از لحاظ روانی و شخصیتی دچار اختلال باشد در این صورت احتمال کشیده شدن فرد به سمت بزهکاری فراوان است.
بند دوم: رویکرد جامعه شناختی
یکی دیگر ازرویکرد هایی که نسبت به بزهکاری وجود دارد،رویکرد روان شناختی است.اگر رویکرد روان شناختی به تاثیر مسائل روانی در رفتار مجرمانه تأکید داشت در رویکرد زیست شناختی به تاثیر شکل ظاهری و ساختار ژنتیکی و اختلالات جنسی و هورمونی در بزهکاری تأکید می کرد رویکرد حاضر به نقش محیط اجتماعی و نحوه جامعه پذیری افراد و تاثیر نهاد های اجتماعی همچون خانواده و مدرسه، گروه دوستی و سایر مسائل اجتماعی در پدیده بزهکاری است.در مورد زنان هم بر اساس تمایزات اجتماعی و نقش های جنسیتی را به آن ها داده می شود.می توان رویکرد اجتماعی را مورد توجه قرار داد.برخی محققین که می توان در رابطه با زنان با تصمیم نظریه هایی که در مرد مردان است بزهکاری انان را توجیه نمود.
اختلاف فرهنگی در رابطه با نحوه اجتماعی کردن زنان و مردان و تفاوت شدیدی که بر دختران و زنان درخصوص ماندن در خانه اعمال میگردد بر میزان مجرمیت آنان مؤثر است.[۳۷]رویکرد جامعه شناختی ضمن تأکید بر تاثیر محیط اجتماعی بر بزهکاری،کمی بزهکاری زنان در مقایسه با مردان را به خاطر موقعیت های اجتماعی و عدم درگیر شدن آن ها در مسایل اجتماعی میداند.
به همین دلیل پس از مطالعه بر روی خودکشی زنان به این نتیجه میرسد که اگر زنان کمتر مرتکب خودکشی یا قتل میشوند به این دلیل نیست که از نظر فیزیولوژیکی با مردان متفاوت هستند.او تنها از فرصت های لازم برای حضور در فعالیت های اجتماعی برخوردار نیست.به همین دلیل کمتر در معرض مرگ و میر های تصادفی قرار دارند.
نحوه اجتماعی شدن افراد میتواند در موقعیت آن ها در جامعه و متعاقب آن بروز رفتار مجرمانه و انحرافی تاثیرگذار باشد.به طوری که پسران در مقایسه با دختران معمولا به گونه ای جامع پذیر میشوند که آزادی بیشتری برخوردارند.خانواده نیز آنان را به انجام فعالیت های بسیار تشویق میکند در نتیجه آنان مجال بیشتری دارند تا در معرض بزهکاری قرار گیرند.
دکتر لسان الله قرای مقدم: آسیب شناس و کارشناس علوم اجتماعی. ضمن تأکید بر اینکه فقر، بیکاری و تورم از دلایل افزایش خشونت در بین زنان است اشتغال و حضور اجتماعی زنان را از دلایل یاد گرفتن خشونت و رفتن تدریجی آنان به سمت بزهکاری مردانه در جامعه زنان ایران هم از یک سو ارزشهای سنتی ودینی حاکم است و از سوی دیگر ارزشهای جدید و در حال شکل گیری میباشند شاهد چنین تحولی هستیم.
روی آوردن زنان و دختران به محیط های اجتماعی همچون دانشگاه و ادارات و سازمان ها، رسانه های جمعی، بازار و مشاغل آزاد که لازمه آن حضور در جامعه و معاشرت با دیگران است نشانگر تجربه جدیدی برای زنان است.
بند سوم: نقد دیدگاه جامعه شناختی