بیر[۷۸](۱۹۸۵) نیز در کتاب تفکر انتقادی در توضیح ویژگیهای اساسی برای تفکر انتقادی به موارد ذیل اشاره می کند:
۱-استدلال: تفکر انتقادی درگیر شناسایی، ارزشیابی، و استدلال کردن است.
۲-ملاک: برای تفکر انتقادی ملاک مورد نیاز است. یعنی داشتن شروطی که باید در برخی چیزها وجود داشته باشد تا به عنوان مسایل قابل قبول مورد قضاوت قرار گیرند.
۳-دیدگاه: روشی است که فرد به دنیا توجه می کند و معانی را شکل میدهد. در تفکر انتقادی پدیده ها از دیدگاه های متفاوت مورد توجه قرار میگیرد.
۴-روش به کارگیری ملاک: تفکر انتقادی مبنتی بر بر روشهایی مثل پرسشگری، قضاوت و شناسایی پیشفرضهاست.
۵-دلیل و برهان: تفکر انتقادی مبتنی بر دلیل و برهان است، به عبارتی توانایی استنباط یک نتیجه از چند پیش فرض برای انجام آن و آزمایش ارتباطهای منطقی بین اظهارات و ایدههاست.
دانشمندان و محققان بسیاری ویژگیهای مختلفی برای تفکر انتقادی بیان کرده اند. به نظر محقق و با توجه به برداشتها، مواردی که چمستر و جانسون برای ویژگیهای تفکر انتقادی بیان نموده اند در مقایسه با دیگر اندیشمندان بهتر و دقیقتر است. زیرا هم از جنبه عینی و شفاف بیان نمودن آن ها و هم از لحاظ عملیاتی بودن این ویژگیها برتری دارند. یعنی ویژگیها را میتوان به عنوان یک معیار به کار برد و یک تفکر خاص را با بهره گرفتن از آن ها به محک آزمایش گذاشت تا بفهمیم آن تفکر انتقادی است یا نه. با این ویژگیها میتوان هر تفکری را آزمود و به انتقادی بودن آن پیبرد. نکاتی که دیگران بیان کرده اند در حالی که درست هستند اما عملیاتی نیستند و نمی توان یک تفکر خاص را با آن ها سنجید.
۲-۴-۱۰- ابعاد تفکر انتقادی:
هدف ارائه یک چارچوب به عنوان یک نظریه اکتشافی ابزار مفیدی برای فراگیران است. بیشتر تحت تاثیر تعریف اندرسون(۱۹۸۳، ص، ۱۲) که میگوید: یک چارچوب((مجموعه کلی از ساختها و یا مفاهیم برای فهم یک قلمرو است؛ ولی به حد کافی سازمان نیافته نیست که یک تئوری پیش بینی کننده را به وجود آورد)). دانشمندان و پژوهشگران سرشناسی مانند پرکینز[۷۹](۱۹۸۱)، استرنبرگ[۸۰](۱۹۸۰)، گاردنر[۸۱](۱۹۸۳)، اندرسون(۱۹۸۳) و جانسون لیذر[۸۲](۱۹۸۳) نظریه ها و نمونه های بسیار پیچیده و موشکافانه در مورد هوش و شناخت ارائه داده اند. در اینجا پنج بعد تفکر در ذیل بیان می نماییم.
نخستین بعد یعنی فراشناخت برآگاهی و کنترل ما بر تفکرمان اشاره می کند. برای مثال، باورهایی که دانش آموزان در مورد خود و برخی چیزها مانند ارزش داشتن پشتکار و ماهیت کار دارند، می تواند بر انگیزش، دقت و کوشش آن ها در مورد یک تکلیف خاص تاثیر بسیار زیادی داشته باشد. تفکر انتقادی و خلاق موضوعات بسیار عمدهای در ادبیات تفکر به شمار میروند. تفکر یک فرد بدون در نظر گرفتن فرآیندها یا مهارت های خاص متضمن در آن می تواند کم و بیش به عنوان خلاق یا انتقادی توصیف شود. فرایندهای تفکر از قبیل تدوین مفهوم، ادراک، حل مسئله و تصمیم گیری را به عنوان بعد دیگر تفکر تصور کرد. در حالی که به مهارت هایی مانند تنظیم دادها یا وارسی و تأیید درستی بیانات به طور تصادفی و هنگام پیش آمدن موقعیت می توان دست یافت، فرایندهای شناختی در راستای هدف قرار دارند. درک یک متن، حل یک مسئله یا پرداختن به تحقیقات علمی فی نفسه فعالیتهای مهم علمی هستند و ما آن ها را به صورت عملیات کم و بیش سطح کلان مینگریم که در طول زمان در توالیهای متغیر ولی تا حدی قابل پیش بینی مهارت های عام رخ میدهد. عملیات سطح خرد یکی دیگر از مهارت های تفکر هستهای است. این مهارت ها را که در تفکر شناختی و فرآیندهای تفکر به کار می روند، به عنوان عملیات شناختی پایه تعریف مینمایند؛ مثلا مهارت های قیاس و طبقه بندی، غالبا در تصمیم گیری و حل مسئله به کار میروند. این ابعاد یک طبقه بندی را تشکیل نمیدهند؛ زیرا نه مجزا هستند و نه مقولات قابل قیاس. در برخی موارد با یکدیگر تداخل دارند و به طرق متفاوت با هم مربوط میشوند. پژوهشها و تجربه های روزمره تأیید میکنند که افراد به به طور متفاوت به کار میاندازند؛ در نتیجه مدارس نباید انتظار داشته باشند که یک نوع سبک تفکر برای همه دانش آموزان مناسب باشد(مارزینو[۸۳]، ترجمه احقر،۱۳۸۰).
۲-۴-۱۱- دیدگاه های عمده در پژوهش تفکر انتقادی
۱-دیدگاه چارچوبی: آموزش مهارت های تفکر انتقادی به صورت تلفیقی در یک یا چند موضوع درسی سنتی مانند علوم اجتماعی یا فیزیک. در این رویکرد آموزش مهارت های تفکر انتقادی در تلفیق با برنامه درسی صورت میگیرد و می تواند در دانش آموزان انگیزه ایجاد کند و مطالب درسی برای آنان قابل فهم نماید. اما هنوز کاملا روشن نیست که مهارت های تفکر پرورش یافته در یک موضوع درسی بتواند به طور خود به خود به سایر موضوعها و موقعیتها تعمیم یابد.
۲-دیدگاه القایی: روش پرورش تفکر انتقادی به صورت تفکر تلفیقی در یکی از مهارت های یادگیری مانند خواندن و نوشتن یا مهارت های تحقیق حل مسئله است. اگر چه در این مورد که آیا مهارت های تفکر و مهارت های قابل یادگیریاند یا محدود به حیطه موضوع خاصاند اختلاف نظر وجود دارد. گلاسر به نظریه دوم اعتقاد دارد و معتقد است. دیدگاه اول بر اساس مدل قدیمیتری از فعالیتهای شناختی انسان قرار دارد. از سوی دیگر کولمن[۸۴](۱۹۸۸) و همکارانش بر این باورند که تبحر در یک موضوع می تواند متعاقبا به توانایی تفکر انتقادی در زمینه های مربوط منجر شود. محققان میگویند بدون برنامه بر مهارت های تفکر تاثیر چندانی در پرورش تفکر نداشته و تمرکز بر مهارت های تفکر و پرورش استفاده از آن ها به مرور زمان موجب به وجود آمدن تفکر کارآمدتری می شود.
۳-دیدگاه تفکر انتقادی: به عنوان یک فعالیت انتزاعی مستقل با بهره گرفتن از تکالیف یا بازیهای خاص، بدون در نظر گرفتن زمینهای خاص. لیپمن[۸۵](۱۹۸۴) از طریق فلسفه برای کودکان سعی دارد با بهره گرفتن از گفتگوی سقراطی و دیگر اشکال مباحثه با هدف تشدید تحلیل و تعریف مفهومی، قدرت استدلال و قضاوت اخلاقی کودکان را قوی میسازد. در این روش دانش آموزان هر موضوعی را که مورد علاقهشان است در کلاس مطرح و راجع به آن گفتگو میکنند. معلمان نیز با با طرح سوالهایی آن ها را به فکر کردن و استدلال کردن را میدانند. لیپمن و همکارانش برنامهای در مدارس پایهریزی کرده اند که بر اساس سطوح بالای تفکر بوده و سعی در پرورش کنجکاوی ذاتی کودکان در خصوص طبیعت و مسائل اخلاقی دارد. لیپمن و همکارانش مطالب آموزشی متعددی تهیه کرده که برانگیختن حس تعجب و شگفتزدگی در کودکان تأکید دارد و بر اساس همین حس، مهارت های حل مسئله و کشف تحلیلی را در آن ها پرورش میدهد(تفنگدار، ۱۳۸۶).
۲-۵- ارتباط برنامه درسی با تفکر انتقادی