داروهای ضد تشنچ
داروهای ضد صرعی (AEDs) میتوانند تاثیرات گوناگونی بر عملکرد شناختی با کاهش تحریک پذیری عصبی یا افزایش بازداری انتقال دهنده های عصبی، ایجاد کنند. مهمترین تاثیر شناختی AEDها اختلال توجه، گوش به زنگی و سرعت روانی-حرکتی است اما تاثیرات ثانوی بر دیگر عملکردهای شناختی میتواند ظاهر شود. اگرچه استفاده طولانی مدت از داروهای ضد صرعی میتواند اختلالات شناختی را به وجود آورد، تاثیر شناختی این داروها در دوره زمانی کوتاه، کمتر از یک سال با توجه به مسائل روش شناسی قطعی نیست. عموماً تاثیر داروهای قدیمی تر( مانند فنوباربیتال[۱۷۹]) بر عملکرد شناختی وخیم تر از دارونما ، وضعیت بدون دارو و افرادی که اصلاً دارو دریافت نکرده اند است. توپیرامات[۱۸۰]، داروی ضد صرع جدیدی است که بیشترین احتمال خطر اختلال شناختی را صرف نظر از گروه مقایسه کننده دارد. از آنجا که تاثیر شناختی AEDها میتواند جدی باشد، پزشکان باید از پیامدهای جانبی آن ها آگاه بوده و عملکردهای شناختی بیمار را با بهره گرفتن از تستهای مختلف ارزیابی کنند. می توان از عوارض شناختی داروهای ضد صرعی با عیارگیری[۱۸۱] آهسته، تعیین کمترین میزان مؤثر دارو و عدم استفاده از درمانهای ترکیبی اجتناب کرد (پارک[۱۸۲] و همکاران، ۲۰۰۸).
در مطالعه ای که سالینسکی[۱۸۳] و همکاران در سال ۲۰۰۵ انجام دادند، تفاوت قابل ملاحظه ای در استفاده از توپیرامات در مقایسه با گاباپنتین[۱۸۴] و توپیرامات در مقایسه با دارو نما در نمره z پیش آزمون-پسآزمون برای چهارتا از شش مورد هدف شناختی اندازه گیری شد( نمادهای عددی، یادآوری داستان، یادآوردی انتخابی، ارتباط شفاهی کلمات کنترل شده). در آزمودنی هایی که توپیرامات دریافت کرده بودند در تمام موارد نتیجه پس آزمون وخیم تر بود. عوارض شناختی توپیرامات شدیدتر بوده و در چندین هدف شناختی مورد اندازه گیری تغییرات منفی مشاهده شد. یک اندازه گیری هم تاثیر قابل ملاحظه ای را برای گاباپنتین نشان داد. نتیجه این شد که توپیرامات عملکرد در تستهای شناختی را مختل میکند در مقابل گاباپنتین که تاثیر کمتری بر این عملکردها دارد.
متغیرهای اجتماعی-روانی
اولین مطالعه ای که کیفت زندگی[۱۸۵] در بیماران صرعی را اندازه گیری کرد در اوایل سال ۱۹۸۰ انجام شد. هرمان[۱۸۶] (۱۹۹۳، ۱۹۹۵) به نقل از جیواگنولی[۱۸۷] و همکاران (۲۰۱۴) مدعی است به صورت ویژه سنجش کیفیت زندگی در بیماران صرعی زمینههای مختلفی را دربر میگیرد (برای مثال نگرش نسبت به پذیرش تشنجهای صرعی، ترس از این برچسب در استخدامها، مسئله داشتن با درمان مزمن و طولانی مدت، واکنشهای هیجانی) که توسط آزمونهای روانسنجی پوشش داده نشدهاند، توجه داشته باشیم که کیفیت زندگی و سنجش های عصب-روانشناختی مترادف هم نیستند.
دیگر مطالعات متغیرهای بالینی و جمعیت شناسی، وضعیت خلقی و جنبههای درونی که ممکن است بر کیفیت زندگی اثر داشته باشد را نشان داده اند. در این چهار چوب تاثیر اختلالات شناختی که متناوباً بر بیماران صرعی تاثیر میگذارد نا مشخص باقی مانده است. پرینه[۱۸۸] و همکاران به نقل از جیواگنولی (۲۰۱۴) نشان دادند که بعضی از عوامل عصب-روانشناختی با نمره های شناختی که توسط پرسشنامه کیفیت زندگی در صرع(QOLIE89) به دست آمدهاند رابطه دارند. برییر[۱۸۹] و همکاران (۱۹۹۸) به نقل از جیواگنولی (۲۰۱۴) رابطه بین عملکرد عصب-روانشناختی و نمره یک زیر مقیاس کیفیت زندگی که در خصوص درک[۱۹۰] شناختی را گزارش کرده اند، اما رابطهای بین عملکرد عصب-روانشناسی وهمچنین زمینههای کیفیت زندگی و مسائل شناختی نیافتند. جیواگنولی و آوانزینی[۱۹۱] (۲۰۰۰) به نقل از جیواگنولی (۲۰۱۴) دریافتند خاطره گزارش شده توسط خود شخص یک شاخص مهم نمره ۸۹-QOLIE روی هم رفته میباشد، و خاطره نگاری و عملکرد عصب- روانشناختی با نمره زیرمقیاس شناختی ۸۹-QOLIE رابطه دارند. منیسیس[۱۹۲] و همکاران (۲۰۰۹) به نقل از جیواگنولی (۲۰۱۴) نیز نشان دادند که زبان، هوش عمومی و نمرات تست توجه در تعیین کیفیت زندگی مشارکت دارند. این یافته ها یک تاثیر متغیر برای مسائل شناختی در کیفیت زندگی را پیش روی نهادهاند، شاید این عدم سازگاری و هماهنگی در بین مطالعات بخاطر نوع سنجشها بوده باشد (جیواگنولی و همکاران، ۲۰۱۴).
در متن حاضر تلاشهایی[۱۹۳] که در پس تشنجها صورت میگیرد، جنبههای روانی اجتماعی صرع مخصوصاً روا و بجا[۱۹۴] هستند. افراد مصرع با موضوعاتی مانند مشکلات خانوادگی، کاهش تعاملات اجتماعی و شانس های کاری، اعتماد بنفس[۱۹۵] پائین، و سطح بالایی از اضطراب و افسردگی روبرو هستند، حتی زمانی که تشنجها کنترل شدهاند. “کیفیت زندگی به عنوان ادراک شخص از موقعیتش در زندگی در متن فرهنگ و سازوکار ارزشی او که در آن زندگی می کند تعریف می شود و با اهداف، انتظارات، استانداردها و دغدغه های شخص ارتباط دارد” (سازمان بهداشت جهانی، ۱۹۹۰). بنابرین اندازه گیری کیفیت زندگی، ادراکات ذهنی و شخصی بیماران را نمودار می کند. به عبارتی دیگر، سازگاری اجتماعی به عنوان تعامل بین شخص و محیط اجتماعیش تعریف می شود. سازگاری اجتماعی با یک مقیاس عینی و کمی نمودار می شود، و بیماران برای تطابق با مقیاس مورد نظر مقایسه میشوند که با پرسشنامه های کیفیت زندگی مجاز به برآورد آن نیستیم. بنابرین، بیمارانی که از زندگیشان احساس رضایت دارند ممکن است نمره های پائینی به این ابزار عینی و کمی سنجش سازگاری اجتماعی بدهند، برخلاف شواهدی که سازگاری روانی-اجتماعی ضعیفی رانشان میدهند. امروزه سنجش سازگاری اجتماعی با بهره گرفتن از ابزار معتبر معمول نیست و توسعه نیافته و استانداردهایی برای این هدف در بیماران مبتلا به صرع در کل وجود ندارد (موچهتا[۱۹۶] و همکاران، ۲۰۱۳).
در بیماران صرعی، خود-سنجی و سنجش اختلالات شناختی ممکن است بر کیفیت زندگی فرد تاثیر داشته باشد، که با ۱۰% پراکندگیش قطع نظر از خلق و متغیرهای بالینی تشریح کننده است. درمان اختلالات شناختی و تغییر در درک ممکن است برای کیفیت زندگی این بیماران مفید باشد (جیواگنولی و همکاران، ۲۰۱۴).
بسامد تشنجها و عملکرد شناختی