کازلین[۷۵] (۱۹۸۹)، در پژوهشی تحت عنوان “نوجوانی و خرابکاری”، که با مطالعه بر روی ۱۲۵۳ نفر از دختران و پسران ۲۰-۱۴ ساله در فرانسه انجام داده است، با تأکید بر متغیرهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و مدرسهای نتیجه میگیرد که گرایشها و طرز تلقی جوانان و نوجوانان نسبت به ارتکاب رفتارهای خرابکارانه، در نوع و میزان این ارتکاب تأثیر بسزایی دارد. یافته های این تحقیق نشان میدهد که از نظر طرز تلقی، جوان هر چه به طبقات پایین جامعه نزدیکتر باشد، نوع اعمال خرابکارانهای که مرتکب میشود، نیز متناسب با بزهکاری طبقات پایین جامعه است. به نظر محقق، نقش قضاوتهای اخلاقی اطرافیان در مورد فرد خرابکار، از عواملی است که فرد را به انجام رفتارهای خرابکارانه ترغیب میکند. جوانان و نوجوانان قصد دارند که با انجام اعمال خرابکارانه خودنمایی کنند و بهخوبی حس میکنند که بد بودن بهتر از هیچ بودن است.
بورپاچ و همکاران[۷۶] (۱۹۸۹)، روابط نزدیک والدینی و اختلالهای افسردگی در نوجوانان را مورد بررسی قرار دادند. این مؤلفان نتایج نمونه ای از نوجوانان افسرده را با نمونه های مشابه جمعیتشناختی بهنجار و افراد دارای اختلالهای روانی غیر از افسردگی به عنوان گروه های گواه مقایسه کردند تا به کنش الگوهای روابط نزدیک والدینی آنها دست یابند. نتایج این مطالعه نشان داده که به رغم اهمیت نقش روابط نزدیک والدینی تأثیر آن در وقوع آسیبشناسی نوجوان جنبۀ غیر اختصاصی دارد.
آرمسدن (۱۹۹۰)، به مطالعۀ دلبستگی به والدین و همتایان در افسردگی ابتدایی نوجوانی پرداخت. به عقیدۀ این محقق، دلبستگی نا ایمن در تحول خُلقهای افسرده، دارای نقش معناداری است و بنابرین کودکان را در زمینۀ ابتلای به اختلال افسردگی، آسیبپذیر میسازد. این مطالعه، دلبستگی ایمنی بخش به والدین و همتایان را در بین چهار گروه از افرادی که در ابتدای نوجوانی بودند مورد آزمون قرار داد: گروه افسرده از نظر بالینی، گروه های کنترل دارای اختلال روانی غیر افسرده، گروه های کنترلی که اختلال روانی نداشتند و نوجوانانی که افسردگیشان حل شده بود. نوجوانان افسرده به طور معناداری پایینتر بودن دلبستگی ایمنی بخش به همتایان را در مقایسه با گروه گواه دارای اختلال روانی غیر افسردگی گزارش دادند. ایمنی دلبستگی نوجوانان درمان شده با گروه گواه که اختلال روانی نداشتند هم تراز بود. در بین همۀ بیماران روانی، دلبستگی ایمنی بخش به والدین با شدت افسردگی مطابق مصاحبه و درجهبندی خودگزارشدهی همبستگی منفی داشت.
سیمپسون (۱۹۹۰)، نشان داد که حساسیت مادرانه تعیین کنندۀ ایمنی کودک است و اثرات خلق و خو (تحریکپذیری و جامعهطلبی) مشخص کنندۀ ریخت ناایمنی شیرخواران است.
کُهن[۷۷] (۱۹۹۰)، در مطالعه ای با عنوان “دلبستگی مادر-کودک شش ساله و شایستگی اجتماعی در مدرسه” رابطۀ کیفیت دلبستگی به مادر با کفایت اجتماعی کودکان کلاس اول را بررسی کرد و دریافت که پسران دلبستۀ ناایمن از کفایت اجتماعی کمتری برخوردارند و همسالان و معلمان نیز آنها را کمتر دوستداشتنی ارزیابی کرده اند. به طور کلی کهن نتیجه گرفت که کیفیت دلبستگی مادر-کودک در سنین ۶ سالگی با کفایت اجتماعی و عدم بروز رفتارهای ضداجتماعی رابطۀ مثبتی دارد.
ییی و همکاران[۷۸] (۱۹۹۰)، در یک بررسی در مورد نوجوانان تایوانی بزهکار در زمینۀ بزهکاری و غیر بزهکار نشان دادند که عاطفۀ والدین ارتباط کمی با بزهکاری داشته است اما در بزهکاران، عدم دلبستگی قوی و پایدار از سوی خانواده وجود داشته است. و نیز شواهدی مبنی بر این که بزهکاران معمولاً برای درونیسازی مؤثر مسئولیت دچار شکست میشوند موجود بوده است.
بارتلومی و هوروتز[۷۹] (۱۹۹۱)، در مطالعه ای با عنوان “سبکهای دلبستگی در میان بزرگسالان جوان: یک آزمون برای چهار طبقه بندی” نشان دادند که دلبستگی مادرانه با خودپندارۀ مثبت و عدم رفتار ضد اجتماعی رابطۀ مثبت و معنیدار و با زورگویی نسبت به دیگران رابطۀ منفی و معنیدار داشته است.
سامر[۸۰] (۱۹۹۱)، مطالعهای تحت عنوان “جرم و خرابکاری در خوابگاههای محل اقامت دانشجویان”، را با بهره گرفتن از روش کمّی و تکنیک پرسشنامه و مصاحبه بر روی ۶۷۲ نفر از دانشجویان کالیفرنیا انجام داده اند. در این پژوهش، سامر، خرابکاری را به دو دستۀ ملایم و شدید تقسیم نموده است؛ خرابکاری شدید، اعمالی است که مرتکبین آن از نظر مالی، خسارتهای قابل توجهی به صاحبان اماکن شخصی و عمومی وارد میسازند و خرابکاری ملایم، خرابکاریهایی است که صرفاً جهت گذراندن اوقات فراغت صورت میگیرد، که چندان خسارتی از نظر مادی ندارد؛ نظیر راه رفتن بر روی چمنها در پارکها و کندن گلهای زینتی پارکها. به نظر محقق، نحوۀ گذراندن اوقات فراغت در بین دانشجویان، یکی از عوامل تعیینکننده در تعیین میزان خرابکاری این افراد است؛ بدینسان، فعالیتهایی چون اشتغال به کار در کنار تحصیل در دانشگاه، به میزان قابل ملاحظهای از خرابکاری دانشجویان میکاهد. دیگر نتایج این پژوهش نشان میدهد که تحرکات مکانی زیاد جهت ادامه تحصیل و فشارهای اقتصادی و اجتماعی، با رفتارهای ضد اجتماعی و خرابکارانۀ دانشجویان ارتباط معنیداری دارند.
کنی و دونالدسون[۸۱] (۱۹۹۱)، در مطالعه ای با عنوان “نقش دلبستگی به والدین و ساختار خانواده در عملکرد اجتماعی و روانی دانشجویان سال اول کالج” نشان دادند که اعتماد و ارتباط با مادر به طور معنیدار با خودپندارۀ مثبت و عدم رفتار ضد اجتماعی رابطۀ مثبت و معنیدار و با زورگویی نسبت به دیگران رابطۀ منفی و معنیدار داشته است.