متخصصان علوم رفتاری به عاطفه مثبت در مقایسه با عاطفه منفی توجه کمتری کردهاند. شاید علت اصلی، فقدان داده های کافی در این مورد باشد.در شرایط طبیعی، عواطف مثبت منجر به رفتارهای کاری غیر بهره ور نمیشوند (پیریوی و اسپکتور[۱۳۲]، ۲۰۰۲). ذکر این نکته مهم است که تاثیر احساسات مثبت بر فرایندهای تفکر و به ویژه بر نتایج حاصل از وظایف مقرر شده (مانند قضاوت، رتبه بندی، تنظیم و دسته بندی)به ویژگیهای وظیفه و شرایط و وضعیت بستگی دارد. با این وجود، تاثیر مشخص، قابل اسناد و قابل درک است. بررسی تاثیر عاطفه مثبت بر روی ادراکات (مربوط به) شغل و رضایتمندی نیز نشان داد مردمی که در آن ها عاطفه مثبت ایجاد شده بود، روابط کاری آن ها پرثمر تر و رضایت بخش تر است. عاطفه مثبت خلاقیت، ابتکار، آزادی اندیشه و شیوه های جدید نظر کردن به اشیا و امور، تنوع در اندیشیدن و تحقیق و تلاش برای یافتن چیزهای جدید را موجب میشود(تا جایی که وضعیت در معرض خطر قرار نداشته باشد).حتی در جایی که وضعیت نامعلوم یا دشوار است، به هر حال، عاطفه مثبت بسیاری از این نو آوریها، جریانات آزاد را( هر چند خطر پذیر نباشد)،به وجود میآورد و بنابرین، سازگاری را به خوبی تسهیل میکند(واتکینز و همکاران[۱۳۳]، ۲۰۰۶).
به طور کلی، احساسات مثبت عام،ظاهراً فعالیتهایی را به وجود میآورند که موجب لذت و تقویت آن احساسات میشوند، اما از راههای عقلانی،قابل پاسخ و مناسب. علاوه بر آن،این احساسات، منافع زیادی را (جدای از سعادت ذاتی آن ها) فراهم میکنند. آن ها انعطاف پذیری را افزایش میدهند و میتواند حل مسئله خلاق را آسان کنند، مردم را قادر سازند تا با بهره گرفتن از راه حلهایی، بر مسائل دشواری که دیگران در نهایت،حل آن ها برایشان سخت است، فائق آیند( در عین حال که از انجام کارهای عادی کم نشود) و در بعضی موارد، مردم خواهند توانست راه حلهایی برای بر طرف کردن کشمکشهای درون فردی پیدا کنند. یافته ها حاکی از آن هستندکه عاطفه مثبت مایه دقت در کار و نیز موجب ارتباطات شناختی گسترده در پاسخ به اطلاعات مربوط به انگیزه خنثی میشود(مادام که مانع تداعی کلمات منفی گونه نباشد). عاطفه مثبت قدرت انتخاب افراد را برای گزینش از مجموعه ای که اعضای مطمئن و لذت بخش دارد،افزایش میدهد. البته از لحاظ اجتماعی معروف است که عاطفه مثبت فرآیندهای مهم گوناگونی از سخاوت، سودمندی و مسئولیت را در اغلب شرایط و موقعیتها ایجاد میکند(بری و هانسن[۱۳۴]، ۱۹۹۶).
تأثیر عاطفه بستگی دارد به اینکه فرد درباره چه چیزی فکر میکند، و این اثر تنها با حالت عاطفی مشخص نمیشود، بلکه با عاطفه مرتبط با جنبههای گوناگونِ وضعیت مشخص میگردد، و این دو با یکدیگر در اهداف،قضاوتها و انتظارات فرد تأثیر میگذارند. نواحی مغز تحت تأثیر انتقال دهندههای عصبی( به ویژه دوپامین)مرتبط با عاطفه مثبت، در اثرات مربوط به احساسات نقش ایفا میکنند، اما این تنها یکی از چند تأثیری است که با یکدیگر، برایند فرایندهای شناختی و رفتار را معیّن میکنند. به رغم تعامل پیچیده عواملی که اثر غایی عاطفه را بر روی فرایندهای تفکر و رفتار مشخص میکند، چند نتیجه کلی نیز میتوان ارائه داد: عاطفه مثبت موجب بازبینی و لذت بردن از ایده ها و احتمالات جدید و شیوه های جدیدِ نظر کردن به اشیاء ـ بخصوص در وضعیتهای لذت بخش یا اطمینان آور ـ میگردد(ایروانی، ۱۳۷۱).
افزایش عواطف مثبت
داشتن احساس و عواطف مثبت، احساسی درونی است که بیشتر از طریق علایم و نشانه های غیر کلامی، حالت چهره، وضع بدن، حرکات چشم و لب نمایان میشودفرهنگ حاکم بر جامعه شیوه بروز احساسات منفی یا مثبت را در موقعیتهای مختلف به افراد القا میکند. لحن صدا بهترین نشانه حالات احساسات منفی یا مثبت را در موقعیتهای مختلف به افراد القا میکند. لحن صدا بهترین نشانه حالات احساسات فردی که نشان میدهد وی دارای عواطف منفی و مثبت است یا اینکه تظاهر به داشتن آن احساسات میکند. برای اینکه بفهمیم و مطمئن بشویم احساس دیگران چگونه و چیست باید بدانیم همه شواهد موجود در پیامهایی که میفرستد هماهنگ هستند یا خیر؟چهره بشاش اما سخنان مایوس کننده نشانه تظاهر و عدم صداقت است. سخنان خوشایند کسی که از چهره اش عواطف و احساسات مثبت هویدا نیست نیز نشانه طعنه و نیشخند است(هریس، ۱۳۸۰).
احساسات مثبت ترکیبی از عواطف مثبت از جمله خوشحالی، هیجان و برانگیختگی است در صورتی که احساسات منفی ترکیبی از عواطف منفی چون احساس ملال،بی علاقگی و افسردگی میباشد.نقش بازی کردن و خود نبودن، عواطف منفی را زیاد خواهد کرد. شناسایی افکار غیر منطقی و خطاهای شناختی و با آن ها مقابله کردن. وقتی عاطفه مثبت افراد بالا است، معمولاً احساس میکنند علاقهمند، پر انرژی، هوشیار و خوش بین هستند،در حالی که وقتی عاطفه مثبت افراد پایین است، معمولاً احساس میکنند خموده، بی تفاوت و خسته هستند، عاطفه مثبت بیانگر سیستم «انگیزشی اشتیاقی» است که پاداش آن را بر میانگیزد.(واتسون و کلارک، ۱۹۸۸).
خلاصه فصل
در این فصل ابتدا به مسئله سومصرف مواد و سپس ملاک های تشخیصی سومصرف مواد در DSM-IV-TR پرداختیم. سپس توضیح مختصری در مورد مت آمفتامین و اثرات آن روی دستگاه عصبی مرکزی داده شد. همچنین به نقش دوپامین به عنوان یک انتقال دهنده عصبی مهم در اعتیاد و ارتباط آن با مت آمفتامین پرداخته شد.اثرات کوتاه مدت و بلند مدت و آسیب های مغزی ناشی از سومصرف مت آمفتامین مطرح شد. سپس سبب شناسی وابستگی به مواد و عوامل مؤثر در آن و درمان های رایج در این زمینه گفته شد.
در ادامه به مبحث درمان وابستگی به مواد و روش تحریک مغزی و نواحی مغزی درگیر در این روش درمانی پرداخته شد. همچنین فاکتور های مهم در طراحی پروتکل درمان و نکات مراقبتی استفاده از این روش مطرح شد. سپس مبانی نظری ولع مصرف مواد و ابزارهای اندازه گیری آن با توجه به رویکرد تبیین کننده شان به طور مفصل بررسی شد. در آخر بحث خلق و خو و عواطف در ارتباط با وابستگی به مواد مطرح شد.
فصل سوم
روش پژوهش
در این فصل ابتدا به بررسی روش انجام پزوهش و بخش های مختلف آن پرداخته می شود. سپس جامعه آماری، حجم نمونه و روش نمونه گیری توضیح داده می شود. در ادامه ابزار های جمعع آوری داده ها و همچنین آزمون های به کار رفته جهت تحلیل داده ها توضیح داده می شود.