زمینهای دایر و آباد از قدیم در مازندران محدود و منحصر به آن مناطقی بوده است که درختان آن را تراشیده و خار و خاشاک آن را روییده و باصطلاح آباد کرده اند و اما در سی سال اخیر در اثر عواملی که اهم آن ها به شرح زیر است نسقهای زراعتی موجود تکافو نکرده و کشاورزی مازندران ناچار به وسعت کشتزارهای خود افزودهاند عوامل مذکور عبارتند از مبارزه ی پیگیر با بیماری مالاریا، خشکانیدن و از بین بردن باطلاقها و مردابها به وسیله دولت است که در حفظ بهداشت و اعاده ی سلامتی اهالی آنکه اکثرا مبتلا و ناتوان بوده اند اثر بسزائی داشته است.
همچنین افزایش جمعیت و توسعه طرق و شوارع و ایجاد راهآهن است که از طرفی سطح مواد مصرفی را در خود مازندران بالا برده و از طرفی دیگر باب تجارت محصولات زراعتی را بین مازندران و تهران و سایر استانهای کشور مفتوح نموده و رواج بیشتری داده است{ کانون وکلا ،۱۳۴۱ – شماره ۸۱} و نیز توسعه وسایل مکانیزه کشاورزی را میتوان یکی از عوامل مؤثر افزایش فعالیتهای فلاحتی دانست روی این اصل که عبارت از عدم تکافو نسقهای موجود زراعتی و لزوم توسعه آن ها است پیشروی بسوی جنگلها و مراتع آغاز گردیده است و کشاورزان مازندران برای تدارک زمینهای تازه با تبرهای خود به جان درختان جنگلهای افتاده در کوه و دشت اقدام به بریدن درختان و کندن ریشههای آن ها نموده روز به روز بیشتر به این فعالیت ادامه داده و میدهند! به حدی که دولت در سالهای اخیر برای حفظ جنگلها اقدام به وضع و تصویب قانونی موسوم به «قانون جنگلها»» نمود تا از ادامه بیرویه باصطلاح«آباد کردن جنگلها» جلوگیری کند.
اقدام کشاورزان در قطع و ریشهکن کردن درختان و آباد کردن زمین یکی از کارهای بسیار مشکل است. به طوری که اگر در یک منطقهای جنگلی انبوه با جنگلی خرابه (باصطلاح محلی)شاهد قطع و ریشهکنی درختی باشیم، خواهیم دید که این کار چه کار پر زحمتی است و به این قیاس می توان گفت هکتار ها زمین خرابه و جنگلی که با بریدن و از بین بردن درختان و بوتهها و خار و خاشاک تبدیل به زمین پنبهزاری یا شالیزاری می شود چقدر زحمت و چه مقدار مخارج دارد. [۳۰]
با این مقدمه که در تعریف حق کارافه یا تبرتراشی گفته شد زارع در قبال زمینی که برای زراعت آماده نموده است حقی برای خود در آن زمین قائل است که آن حق، به نام «تبرتراشی» یا «کارافه» و یا «دستارامی» معروف میباشد[۳۱] و کلمه تبرتراشی نبر بدین معنی است که غالبا کشاورزان مناطق خرابه (جنگلهای مخروبه) را به وسیله تبر تراشیده و صاف میکنند.
لازم است توضیح شود که این حق در زمینهائی که مالکیت آن متعلق به دیگری است ایجاد می شود و اگر زمین مال خود کشاورزان باشد دیگر حق تبرتراشی یا کارافه به طور مجزا مصداق ندارد و مستهلک در حق مالکیت است. [۳۲]
مبحث دوم:برسی مبانی حقوق کارافه
حق زارعانه در مقررات موضوعه پیشبینی گردیده است . علاوه بر آن عرف و عادت محلی در نقاط مختلف ایران آن را به رسمیت شناخته و برای صاحبا آن حقوقی را متصور دانسته است . در این مبحث بر آنیم تا ضمن بررسی مبانی حق کارافه ، آثار حق زارعانه را مورد کنکاش قرار داده و نیز نحوه تعیین و احتساب آن را برای صاحبین نسق های زراعی و متصرفین قانونی مورد بررسی قرار دهیم .
گفتار اول : مبنای حقوقی حق کارافه
همان طوری که گفته شده کارافه یک تأسيس حقوقی جدید و محلی است و روی این اصل مبانی زیر را میتوان برای آن درنظر گرفت و حق کارافه را به ترتیب ذیل توجیه کرد.
بند اول : احیاء اراضی موات
گرچه احیاء اراضی موات در مورد حق کارافه کاملا مصداق ندارد ، چون که این اراضی در مالکیت مالکین است و احیاء اراضی موات در زمینهای بلاصاحب مصداق دارد ، لیکن با توجه به شرحی که درباره ی طرز پیدایش حق کارافه فوقا ذکر شد و نظر به اینکه اقدامات عمرانی کشاورزان غالبا در زمینهای جنگلی به عمل میآید و آن زمینها از نظر حدود و مالکیت غالبا شخصی نیست و گذشته از این جنگل ثروتی است خدادادی و طبیعی و خودرو و درختان آن را جزء دست طبیعت کس دیگری به وجود نیاورده است و غالبا هم مالک معینی ندارد بلکه هرچند صباحی یک نفر از آن ها استحصال میکند و به این ترتیب شاید بتوان گفت که در واقع کشاورزان احیاء موات میکند و اگر گفته شود احیاکننده خود مالک می شود به چه دلیل صاحب حق کارافه مالک نگردیده بهره مالکانه مالک میدهد.
باید گفت همان طوری که رسم است بعضی همیشه عادت به طعمه آماده خوردن دارند بدین معنی که تا وقتی که زمین بائر و بیکاره افتاده و دهها سال صاحب معینی ندارد همین قدر که کشاورزی با کمک و مساعدت عائله خود و زحمات طاقتفرسا و مخارج فراوان زمین را آباد کرده فورا آن زمین صاحب پیدا کرده در مقام باجگیری برمی آید و مطالبه بهره مالکانه میکند کما اینکه در مازندران اینگونه بهره مالکانه را باج نیز می خوانند و کلمه باج در بعضی مناطق به جای کلمه بهره مالکانه استعمال می شود. [۳۳]
بند دوم : عرف و عادات
در هر صورت آنچه مسلم است عرف و عادت منشأ حقوق و قوانین میباشد و آنچه قانونگذاران در قالب قانون مدون میکند غالبا بر مبنای عرف و عادت استوار گردیده و مورد عمل افراد جامعه است و مبنای حق کارافه نیز در مازندران برپایه عرف مستحکمی استوار شده است که به عنوان نمونه کافی است در معاملات فراوانی که اشخاص با اداره ی املاک پهلوی در مازندران نموده اند توجه و مطالعه نمود.
در این معاملات یک طرف آن اداره املاک پهلوی و طرف دیگر اشخاص است و شخص مبلغی بابت بهای زمین به اداره ی املاک می پردازد لیکن زمین صاحب اختیار دیگری در عین حال دارد که او همان کسی است که در زمین تصرف داشه و مدعی حق کارافه است و به هیچ قیمتی حاضر به تخلیه زمین و تسلیم به خریدار نیست مگر در صورتی که خریدار حق او را نیز بخرد خریداران اینگونه اراضی هم بدون هیچ گونه چون و چرا حقوق کارافه متصرفین را نیز به قیمتهای گزاف خریداری کرده تا اینکه بتوانند در زمینهای مذبور به دلخواه خود تصرف و استیفاء منافع نمایند.
آنچه جالبتوجه است این است که ارزش حق کارافه گاهی بیش از ارزش حق مالکیت است مثلا اگر قمیت هر هکتار پنجاه هزار ریال(-/۵۰۰۰۰ ریال) باشد که به مالک پرداخت می شود مبلغی که صاحب حق کارافه برای برگذاری حق خود اخذ میکند یک تا پنج برابر مبلغی است که مالک در ازای حق مالکیت خود میگیرد.