تفکر موضوعی است که سالیانِ سال ذهن عالمان و اندیشمندان علوم مختلف را به خود مشغول داشته است. علی رغم مطالعات و بررسی های همه جانبه ی علوم مختلف، روان شناسی حوزه ای است که به¬طور گسترده و پرنفوذ به این مهم توجه داشته و آن را به عنوان یکی از شاخه های اصلی مطالعاتی خود قرار داده است. روان¬شناسی شناختی، شاخه¬ای از روان¬شناسی است که با سؤالاتی درباره¬ی «چگونه افراد فکر می¬کنند؟، یاد می¬گیرند؟، و به-خاطر می¬سپارند؟» سروکار دارد. روان¬شناسان شناختی به مطالعه چگونگی کسب، استفاده، سازمان¬دهی و بازیابی اطلاعات علاقه¬مند بوده و به موضوعاتی نظیر تصمیم¬گیری، تشخیص مسأله و حل مسأله، تفکر انتقادی و استدلال می¬پردازند. واضح است که موفقیت آموزش و پرورشِ امروزی در افزایش یادگیری و پیشرفت تحصیلی، مستلزم پرداختن به روش¬های فراگیران در سازمان¬دهی دانش و بازنمایی درونی آن و همچنین روش-های تغییر این بازنمایی¬ها و یا مقاومت در برابر تغییر، به هنگام مواجه با اطلاعات جدید می-باشد(هالپرن ،۲۰۰۰).
پیش از آن که به بررسی آموزش فلسفه بپردازیم، ارائه ی تعاریفی مختصر از تفکر و ماهیت آن ضروری به نظر میرسد:
مورگان ، کینگ ، ویس و اسکوپلر در تعریف تفکر(اندیشیدن) چنین اظهار نظر کرده¬اند: «تفکر عبارت است از بازآرایی یا تغییر شناختی اطلاعات به¬دست آمده از محیط و نمادهای ذخیره شده در حافظه ی دراز مدت». این تعریف کلی، انواع مختلف تفکر را دربر میگیرد. بعضی از انواع تفکر جنبه¬ی بسیار خصوصی دارند و نمادهایی را به کار می گیرند که دارای معانی کاملاً شخصی هستند. این گونه تفکر را تفکر خودگرا مینامند. انواع دیگر تفکر، حل کردن مسائل و خلق چیزهای تازه است. این نوع تفکر را تفکر هدایت شده(جهت دار) میگویند(مورگان و همکاران ۱۹۸۷؛ به¬نقل از سیف، ۱۳۷۹).
آغاز تفکر هنگامی است که انسان با سؤال یا مسأله یا موقعیت نامعینی روبه¬رو می¬شود و فرایند حل مسأله چارچوبی برای تفکر است که به نظریه¬ای مدلّل منتهی می¬گردد. تفکر زیربنا و اساس تربیت و محور اساسی و مشترک علم و فلسفه است. فکر عبارت است از درک روابط بین پدیده¬ها که با جنبه¬های اساسی نظیر ادراک، قضاوت، تعقل و استنتاج همراه است. از نظر روان¬شناسی طرز تفکر انسان تحت تأثیر تصویرهای ذهنی تشخیص و تمییز اشیاء و پدیده¬ها، تجرید(مقایسه اشیاء و در نظر گرفتن تفاوت¬ها و تشابهات)، تعمیم و انتقال، ایجاد مفاهیم کلی و رشد قوه تکلم قرار دارد(شریعتمداری، ۱۳۷۸: ۳۸۶)
کانت بیان می¬کند که اندیشه، گسستن و پیوستن مداوم است. اندیشه به¬هم پیوستن تصورها در یک شناخت است. هر گونه اندیشه¬ای در درون یک وحدت صورت می¬گیرد. از میان رفتن این وحدت باعث ابهام، پریشانی، و بی¬نظمی می¬شود(یاسپرس، ۱۳۷۲: ۷۹)
رابرت سولسو ، معتقد است تفکر فرایندی است که از طریق آن یک بازنمایی ذهنی جدید به¬وسیله تبادل اطلاعات و تعامل بین قوای ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسأله ایجاد می¬گردد(سولسو، ۱۳۷۱: ۵۰۴).
ویلیام جیمز (۱۹۱۰-۱۸۴۲) معتقد است فکر وقتی به جستجو می¬پردازد و به حرکت و تلاش می¬افتد، چیزی نمی¬خواهد جز آن¬که حقیقت را دریافته و آرامش حاصل کند(جیمز،۱۳۵۹: ۱۳۶).
مراحل تفکر
از جمله محققانی که درباره تفکر و ماهیت آن نظریاتی را ارائه نمود، «جان دیویی » است. او در کتاب معروف خود «چگونه فکر می¬کنیم » جریان تفکر را با طی مراحل و رعایت شرایطی مطرح می¬سازد که اساساً از دو مرحله¬ی ابتدایی و انتهایی و پنج مرحله میانی تشکیل شده است.
مرحله¬ی اول یا ابتدایی، مرحله¬ای است که انسان با شک سالم و تردید آمیز با مسأله برخورد می¬کند که در این وضعیت با موقعیتی مسأله¬ای برخورد نموده و در پی یافتن جواب¬های مناسب و مرتبط برمی¬آید. مرحله¬ی نهایی، زمانی است که شخص از شک و ابهام درآمده و به نتیجه نزدیک شده یا جواب درست را به¬دست آورده است. مراحل میانی نیز که از دیدگاه دیویی تفکر اساسی و واقعی تنها با طی این مراحل حاصل می¬شود، به شرح زیر می¬باشد:
پیشنهاد : این مرحله مربوط به پیشنهاد راه¬حل¬های مختلفی است که ممکن است به جواب برسد.
تعقل : در این مرحله فرد به جمع¬آوری مدارک و شواهدِ مربوط به مسائل و بررسی راه¬حل¬های مختلف پرداخته و درباره¬ی آن تفکر می¬کند.
فرضیه سازی : پس از تعقل بر روی راه¬حل¬ها، فرد می¬تواند راه¬حل¬مناسبی که احتمال بیشتری برای رسیدن به نتیجه دارد را انتخاب کند. یعنی برای موضوع موردنظر فرضیه¬ی ذهنی تشکیل داده و رابطه بین متغیرهای مسأله را تبیین کند.
استدلال : در این مرحله، فرضیه مورد بررسی قرار گرفته و با معیار استدلال مورد پذیرش واقع می¬گردد.
کاربرد : فرضیه¬ی مورد پذیرش در این مرحله به¬کار گرفته شده و مورد آزمایش قرار می¬گیرد تا بتوان آن را اثبات نمود(سلیمان پور، ۱۳۸۳: ۹۱-۹۰).
کالدول (۱۹۹۹) فرایند پیچیده تفکر آدمی را به سه مرحله تقسیم نموده است که عبارتند از:
تفکر پایه¬ای یا مضمونی؛ در این مرحله فرد به پذیرش دانش و آگاهی از دیگران می¬پردازد.
تفکر انتقادی؛ در این مرحله فرد قادر به سازمان¬دهی دانش و اطلاعات خواهد بود.
تفکر خلاق(آفریننده)؛ در این مرحله فرد قادر به تولید دانش خواهد بود.
فرایندهای پیچیده تفکر
شکل۲‑۱: فرایند پیچیده تفکر از باربارا کالدول(۱۹۹۹)
تفکر انتقادی روش های آموزش تفکر مستقیم
اگرچه ابعاد تفکر با اصطلاحات مختلفی توصیف شده است ولی به¬طور کلی می¬توان آن ها را در ۵ نوع( استقرایی- قیاسی- منطقی- خلاق- انتقادی) توضیح داد که دو مورد را به اختصار توضیح داده می¬شود:
تفکر منطقی: شریعتمداری معتقد است تفکر واقعی یا همان تفکر منطقی در حل مسأله صورت می¬گیرد. آموزش باید همان روشی باشد که دانشمند در تدوین مبحث علمی به¬کار برده است. به¬عبارتی روش تحقیق باید روش آموزش باشد. تفکر منطقی به بهترین صورت در فرایند حل مسأله بروز می¬کند. این نوع تفکر، تجارب روزانه¬ی فراگیران را به¬طور سازمان¬یافته از طریق فرایند تعقل تقویت می¬کند. تفکر منطقی تفکری است که جهت آن به-سوی حل مسأله است که هم متضمن تشکیل پاسخ¬ها و هم انتخاب از بین پاسخ¬های محتمل است(همان منبع: ۲۸).
تفکر خلاق: پرکنیز(۱۹۸۴) از صاحب¬نظرانی است که به ویژگی مهم تفکر خلاق اشاره می¬کند؛ از دیدگاه او تفکر خلاق تفکری است که به¬صورت خاصی طرح می¬شود و تمایل به منجر شدن به نتایج جدید و خلاق را دارد. بر این اساس ملاک خلاقیت، «بازده» است و فردی را خلاق می¬نامیم که همواره نتایج خلاقی به¬دست آورد و از طریق ملاک¬های قلمرو سؤال یا مسأله به نتایج بدیع و صحیح دست یابد(سلیمان پور،۱۳۸۳: ۱۳۳).