دو نوع شرطی سازی برای یادگیری وجود دارد. ۱- شرطی سازی کلاسیک (پاسخگر/پاولفی): در این نوع شرطی سازی، رفتار بازتابی پاسخگر از طریق همزمان شدن یک محرک غیر شرطی با یک محرک شرطی تغییر داده می شود. برای مثال محیط ممکن است محرک شرطی برای اثرات مثبت از الکل مثل مانع خویشتنداری شود. فرد وابسته فکر می کند فقط در موقع نوشیدن می تواند معاشرتی و سرخوش باشد و زمانی که الکل ویا مواد مصرف نمیکند فراموش می کند چگونه معاشرت کند. در نتیجه مهارت های اجتماعیاش مختل می شود. ۲- شرطی ساز ی عاملی اسکینر: در شرطیسازی عاملی رفتار بازتابی نیست بلکه داوطلبانه است، رفتار به وسیله تشویق ویا تنبیه که بعد از رفتار رخ میدهد، یادگرفته می شود. هر رویدادی که بعد از رفتار رخ میدهد و احتمال بروز رفتار را افزایش دهد، تقویت نامیده می شود. در مقابل تقویت، تنبه احتمال بروز رفتار را کاهش میدهد (تومبوس[۴۷]، ۲۰۰۶). به عنوان مثال عواقب مثبت نوشیدن الکل و مواد مخدر مثل سرخوشی یا معاشرتی شدن، تقویت مثبت هستند. تقویت منفی نیز وجود دارد که باعث افزایش نرخی از رفتار می شود اما با ناپدید شدن یک رویداد منفی تأمینکننده مسکن. برای مثال وقتی شخص الکل را ترک می کند علائم ترک مثل لرزش، اضطراب یا میل شدید به الکل اتفاق می افتد. شروع به نوشیدن یا مصرف علائم ترک را تسکین میدهد. از اینرو آن را تقویت کننده منفی میگویند. اگر فرد برای مدت طولانی مثل یک ماه ترک کند بدن سم زدایی می شود. هنگامی که فرد دوباره شروع می کند به نوشیدن الکل بدن توان مصرف زیاد را ندارد زیرا که قبلاً ترک کردهاست. بنابرین مسمومیت با الکل صورت میگیرد. در تنبیه، وقایعی که بعد از مصرف الکل مثل مسمومیت، ناراحتی معده، اذیت شدن از طرف دوستان رخ می دهند باعث کاهش احتمال نوشیدن الکل در زمانهای دیگر می شود.
۳-رویکرد شناختی
مدل شناختی اشاره به ارتباط بین حالات عاطفی و افکار که شامل انتظارات، باورها ( اعتقادات)، طرحوارهها، افکار خودکار و خطاهای فکری دارد.
در نظریه های شناختی، نظریه یادگیری اجتماعی بندورا (بندورا، ۱۹۸۶) که بنامهای تئوری شناختی- اجتماعی یا خودکارآمدی یا نظریه الکل-انتظار (گلدمن، برون و کریستال سون، ۱۹۸۷به نقلاز پور، ۲۰۰۹) اعتیاد توضیح داده شده است. تا ظهور نظریه شناختی- اجتماعی، در روان شناسی اعتقاد براین بود که انسان نمیتواند افکار و امیال خود را کنترل کند چرا که روانکاوی استدلال کرده بود که شخصیت در کودکی شکل میگیرد و تغییر آن بعد از کودکی کار بسیار مشکلی است. و بعلاوه امیال به وسیله ناهوشیار کنترل میشوند. رفتارگرایان استدلال کردند که یادگیری به وسیله فعل و انفعالات محرک-محرک خارجی اتفاق می افتد. در مقابل نظریه پردازان شناختی- اجتماعی بیان کردندکه یک فرد می تواند یک رفتار را فقط از طریق مشاهده یاد بگیرد که یادگیری نیابتی نامیده شده است (بندورا، ۱۹۶۱). بر طبق الگو یادگیری نیابتی، فرد نیاز به دریافت مستقیم تقویت برای یادگیری یک رفتار ندارد بلکه با مشاهده فرد تقویتشده در آن رفتار، تقویت می شود (بندورا، ۱۹۸۶). یادگیری نیابتی که بنام یادگیری الگویی نیز نامیده می شود به سه طریق اتفاق می افتد: ۱- میتواند نتیجه “اثرات یادگیری مشاهدههای” رفتارهایی که در خزانه اجرایی فرد وجود ندارد. ۲- می تواند نتیجه اثرات مهار- عدم مهار رفتارهایی که فرد میخواهد میزان رخ دادن آن ها را افزایش یا کاهش دهد ۳- می تواند ناشی از “اثرات تسهیلگر پاسخ ” روی رفتارهایی که در خزانه اجرایی فرد وجود داشته ولی تا زمان مشاهده رفتار دیگران آن را انجام داده است. بندورا خود بسندگی رابه عنوان” اعتقاد راسخ فرد مبنی بر اجرای موفقیتآمیز رفتاری برای رسیدن به نتایج مورد نظر” تعریف کردهاست. بندورا (۱۹۸۶) خود بسندگی را به عنوان “اعتقاد راسخ فرد به انجام موفقیت رفتاری برای به دست آوردن نتایج موردنظر” تعریف کردهاست. در نظریه خودکارآمدی، باورهای اثربخشی از یک فرد مشخص که آیا ارزیابی از مشکل به عنوان چالش، او می تواند فراتر رود یا مانع مطلقی در راه خوشبختی است. وقتی خودکارآمدی فرد در سطح بالایی است فرد با مشکل به شیوه بهتر برخورد می کند و وقتی مشکل طولانی مدت باشد فرد حتی قویتر می شود. ادراک خودکارآمدی در سطح بالا، در ترک موفق وابستگی به مواد و الکل و اختلالات خوردن تأثیر شایع و آشکار دارد (بندورا، ۱۹۹۹).
خودکارآمدی به خصوص هنگام غلبه بر وابستگی جسمی مهم است. میتوان گفت که وسوسه مصرفمواد پس از کاهش وابستگی جسمی رخ میدهد یعنی زمانی که وابستگی روانی اعتیاد باقی مانده است. وسوسههای روانشناختی اعتیاد که فرد را به مصرف دوباره ترغیب می کند تنها زمانی که فرد این وسوسهها و میل مفرط را تحت کنترل خود بداند از طریق استراتژی خودگردانی شناختی–رفتاری قابل بررسی میباشد (بندورا، ۱۹۹۹). مثلا وقتی تعدادی از افراد سیگار کشیدن را ترک کرده و بازگشت نداشتند. به این معنا نیست که آن ها زندگی بدون ناخوشی را سپری میکنند بلکه به این معنا است که آن ها زندگی را به علت خودکارامدی ادراک شده بالا تحت کنترل خود میبینند.
از نظر بندورا (۱۹۸۶) چهار منبع برای خودکارآمدی وجود دارد. ۱- موفقیتهای ناشی از تجربه مستقیم خود فرد بر خودکارآمدی فرد اثر دارد. موفقیتها به اندازه کاهش شکستها خودکارآمدی را افزایش میدهد. ۲- تجارب جانشینی (نیابتی) بر خودکارآمدی مؤثر است که آن نتیجه دیدن عملکرد اشخاص دیگر و نیز تماشای نتایج رفتار اعمال دیگران است. آن را می توان از طریق تکنیک مدلسازی در درمان به دست آورد. ۳-ترغیب کلامی منبع رشد خودکارآمدی است زیرا در دسترسترین و شایعترین روش است ولی اثر آن کوتاه مدت است. ۴- برانگیختگی عاطفی خودکارآمدی را در شرایط تحریککننده اضطراب تحت تأثیر قرار میدهد. اینرو بعضی از روشها سعی در کاهش برانگیختگی عاطفی برای غلبه بر شرایط مشکل را در برنامه های خود دارند.
در مطالعه ای بر دانشجویان که دارای اضطراب اجتماعی بوده اند، نشان داده شد دانشجویانی با اضطراب اجتماعی، که خودکارآمدی خود را کم گزارش دادند نسبت به دانشجویان با اضطراب اجتماعی که خودکارآمدی خود را بالا گزارش میدادند مصر ف الکل بیشتری داشتند. یک تحقیق جدید پس از گذشت یک سال از طول درمان به این نتیجه رسید که افراد با خودکارامدی بالا بهبودی بیشتری در کثرت وقوع نوشیدن سنگین الکل، مشکلات مربوط به آشامیدن، درمان افسردگی، تکانشگری، مقابله اجتنابی، در دریافت حمایت اجتماعی و حضور یافتن در جلسات طولانی مدت AA، نسبت به آنهایی که خودکارآمدی کمتری داشتند، نشان دادند (مککیلر، ایلگن، موس، موس[۴۸]، ۲۰۰۸). خود اثر بخشی دانشجویان ترکیهای که در برنامه های توقف سیگار حضور یافتند (گروه آزمایش) به طور معناداری نسبت به آنهایی که در برنامه حضور نداشتند (گروه کنترل) افزایش می یافت (سونمز[۴۹]، ۲۰۰۸).
۴- نظریه های اجتماعی اعتیاد