اگلیاردی و همکاران[۷۸] (۲۰۱۴) در پژوهشی به تعیین یک روش جدید برای سنجش ریسک کل کشورهای منطقه یورو با بهره گرفتن از تستهای رویکرد تسلط تصادفی پرداختند. آزمون آماری و برآوردگر ها با روشهای برنامه ریزی شده مختلط محاسبه شده است. هم چنین تجزیه و تحلیلها طبق متغیرهای اساسی اقتصاد کلان به دلیل اهمیت آن ها در محاسبه کردن ریسک کل انجام گرفت. نتایج پژوهش نشان داد از بین موقعیت سرمایهگذاری بینالمللی خالص، GDP [۷۹] و بدهیهای عمومی، GDP عامل اصلی ریسک کشور در منطقه یورو است. آن ها به تجزیه و تحلیل و رتبه بندی کشورها از نظر ریسک و ریسک تجارت خارجی پرداختند. در نهایت یک همبستگی مثبت بین رتبهبندی آسیب پذیرترین شرکتها و رتبهبندی S&P مشهود بود در حالی که همبستگی برای دیگر کشورها ضعیفتر بود.
هوانگ و همکاران[۸۰](۲۰۱۵) در پژوهش خود با بهره گرفتن از معیار تسلط تصادفی به بررسی نقش طلا در تنوع بخشی پرتفویهای موجود بورس پاریس در فاصله زمانی ۱۹۴۹ تا ۲۰۱۲ پرداختند. نتایج پژوهش آن ها نشان داد که پورتفویهای سرمایهگذاری که در خود دارای طلا میباشند دارای برتری تصادفی مرتبه دوم و سوم نسبت به پرتفویهایی که در آن ها طلا نیست، هستند. این نتایج در زمان بحران بدون تغییر بود در صورت مطالعه بروی بازههای زمانی کوچکتر. همچنین این نتایج برای پرتفویهای شامل اوراق قرضه و داراییهای بدون ریسک دیگر صادق نمیباشد. پورتفویهای بدون طلا مسلط بر پرتفویهای با طلا میباشد. ایشان به منظور بررسی پایایی نتایج، آزمون تسلط تصادفی خود را بروی یک پرتفوی ترکیبی(۵۰ درصد سهام، ۳۰ درصد اوراق قرضه و ۲۰ درصد دارایی بدون ریسک)، پیادهسازی نمودند که در نتیجه آن همان نتایجی به دست آمد که یک پرتفوی تنها متشکل از سهام در بازه زمانی ۱۹۷۱ الی ۱۹۸۳ نشان میداد. پرتفویهای متشکل از طلا در بورس لندن نیز همان نتایج حاصل از بررسی بورس پاریس را نشان میداد.
۲-۱۱-۲- پژوهشهای داخلی
سعیدی و صفدریپور (۱۳۸۷) به مقایسه معیارهای متعارف ریسک(بتا، نسبت شارپ و شاخص ترینر) و معیارهای ریسک نامطلوب (بتا، نسبت شارپ و شاخص ترینور تعدیل شده) پرداختهاند. آن ها نتیجه گرفتند که معیارهای بتای تعدیل شده و شاخص ترینر تعدیل شده در مقایسه با معیارهای متناظر متعارف به شکل قوی تری بازده مازاد سهام را تبیین میکند.
تهرانی و پیمانی(۱۳۸۷) در پژوهشی تلاش کردند که با مقایسه نیم واریانس و بتای محاسبه شده بر اساس آن با وایانس و بتای معمولی، ارجحیت داشتن یا نداشتن معیارهای ریسک نامطلوب(نیم واریانس و بتای محاسبه شده بر اساس آن) بر معیارهای رایج ریسک(واریانس و بتای معمولی) را مشخص کنند. سپس برای انجام آزمون های مورد نیاز، داده های هفتگی ۵۵ شرکت نمونه طی یک دوره ۶ ساله (۱۳۸۳-۱۳۷۸) را جمع آوری کردند و نتایج نشان داد که از بین معیارهای ریسک، معیارهای ریسک نامطلوب بر معیارهای رایج ریسک برتری دارد.
تهرانی و سیری(۱۳۸۸) در پژوهشی با عنوان ” کاربرد مدل سرمایهگذاری کارا با بهره گرفتن از تجزیه و تحلیل میانگین نیم واریانس (مدل مارکوئیتز)” آن ها در مطالعه خود به این موضوع اذعان میکنند که در چارچوب مفاهیم ریسک نامطلوب، معیار نیم واریانس جایگزین مناسبی در مبحث اندازهگیری ریسک نسبت به معیار واریانس میباشد و به طور کلی هدف آن ها به کارگیری مدل نیم واریانس در چارچوب تئوری پستمدرن سبد اوراق بهادار، بوده است که با مفاهیم ریسک نامطلوب و اصل ریسکگریزی سرمایهگذاران همبستگی کامل داشته به طوری که این مسئله را بتوان منطبق با توابع مطلوبیت سرمایهگذاران و درجات متفاوت از ریسکگریزی دانست.
پدرام (۱۳۸۸) الگوریتم روش تسلط تصادفی برای ارزیابی کارایی پرتفوی بهینه را مورد آزمون قرار داد. و تبیین کرد که در استفاده از روش میانگین واریانس نسبت به روش تسلط تصادفی، پارادوکس هایی موجود است و موارد متعددی وجود دارد که روش میانگین- واریانس توانایی انتخاب گزینه بهینه میان دو دارایی مخاطره آمیز را ندارد. علاوه بر این به این نتیجه رسید موارد متعددی وجود دارد که روش میانگین واریانس توانایی انتخاب سرمایهگذاری بهینه را ندارد و در بسیاری از این موارد پیچیده، انتخاب سرمایهگذاری به راحتی امکان پذیر نمی باشد.
مدرس و همکاران(۱۳۸۸) در تحقیقی به بررسی انگیزه های مدیریت سود در شرکتهای صنعت شیمیایی پرداختند. نتایج نشان میدهد اندازه شرکت و قراردادهای بدهی محرکی برای مدیریت سود در شرکتهای هر دو گروه صنعت مورد بررسی میباشد، اما متغیر اجتناب از زیان کم تنها بر مدیریت سود در شرکتهای صنعت فرآوردههای نفتی و محصولات شیمیایی تأثیر دارد. به علاوه بین انحراف در فعالیتهای عملیاتی و مدیریت سود شرکتها، در دو صنعت رابطه معناداری یافت نشد. هم چنین نتایج حاکی از آن است که انگیزه های اندازه شرکت و قراردادهای بدهی در گروه صنعت فلزات اساسی و معدنی نسبت به گروه صنعت فراوردههای نفتی و شیمیایی برای انجام مدیریت سود از قوت بیشتری برخورار است.
موسوی و هنربخش(۱۳۸۹) در پژوهشی به بررسی رابطه بین مالکیت متمرکز و نسبت سود تقسیمی[۸۱] در صنایع مواد شیمیایی و دارویی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران پرداختهاند. آن ها در این پژوهش به بررسی رابطه بین متغیرهای مالکیت متمرکز، مالکیت سرمایهگذاران نهادی، جریان نقد آزاد، اهرم مالی، فرصت های رشد و اندازه شرکت با میزان تقسیم سود(DPS) پرداختهاند و به این نتیجه رسیدند که شرکتها با سطح بالاتر مالکیت متمرکز، درصد بالای مالکیت سرمایهگذاران نهادی، جریان نقد آزاد زیاد، اهرم مالی کم، فرصتهای رشد کم و اندازه بزرگتر، تقسیم سود بیشتری دارند.
سروش و همکاران(۱۳۸۹) در پژوهشی به بررسی معیارهای نوسان پذیری، ریسک مطلوب و ریسک نامطلوب در مدل قیمتگذاری داراییهای سرمایهای در بورس اوراق بهادار تهران پرداختند. آن ها در پژوهش خود بررسی و تحلیلی از ریسک و معیارهای مختلف آن و هم چنین بررسی رابطه آن با بازدهی در بازار سهام ایران را ارائه نمودند تا مشخص کنند که سرمایهگذاران در ارزیابیهای خود برای سرمایهگذاری، ریسک را چگونه لحاظ مینمایند. نتایج این پژوهش نشان میدهد، بازدهی ماهانه بورس تهران توزیع نرمال ندارد و معیارهای ریسک مطلوب به شکل قویتری بازدهی ماهانه را تبیین میکنند. همچنین نشان دادند قدرت تبیین مدلCAPM پایین است و تفاوت بازدهیهای محاسبه شده توسط سه مدلCAPM و نیز بازدهی واقعی معنادار است.