۳- سنت فرانسوی : عمده آثار در این سنت به روان شناسی مرض پرداختهاند. شارکو[۶۶]، فلورنو[۶۷]، ژرژ برژه[۶۸] و ژان پیاژه[۶۹] در این سنت قرار دارند.(آذربایجانی، ۱۳۹۰)
روان شناسی دین از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ به افول گرایید ،ولی این دوران بی مهری دوامی نیافت و از دهه ۱۹۷۰ مجدداً توسعه یافت. در حال حاضر ،از نظر جغرافیایی و زبان آثار در این زمینه بسیار گسترده و متنوع شده اند ( گورساچ[۷۰] ، ۱۹۹۸) .
مذهب و بهداشت روانی
در گذشته روان شناسان به طور سنتی نسبت به اهمیت مذهب در بهداشت روانی و روان درمانی اعتماد اندکی داشته اند ، لیکن این موضوع امروزه تغییر کردهاست. امروزه اعتقاد بر این است که جهت گیری مذهبی نوعی راهبرد است که به وسیله آن مردم میتوانند مسایل زندگی خود را هدایت کنند . از جمله جیمز (۱۹۵۸) و سایر روان شناسان متقدم به این موضوع علاقه مند گردیدند. امروزه روان شناسان خواهان تخصص در زمینه مذهب هستند. پژوهش نشان میدهد که صداقت مذهبی ( چه در یهودیت، اسلام ، مسیحیت، بودایی یا ادیان دیگر) میتواند واقعاً موجب افزایش میزان بهداشت روانی در برخی از موارد گردد.
امروزه به اعتقاد روان شناسان ، مذهبی بودن یکی از عوامل مراقبت کننده در پیش گیری از ابتلای به اختلالات روانی است، به طوری که مذهب به عنوان یک مؤلفه درمانی در مراکز بهداشت روانی وارد شده است و بیماران را وادار میکند تا به نوعی مذهب یعنی اعتقاد به خداوند گرایش یابند . این موضوع در برنامه های مذهبی مربوط به سلامتی سالمندان و در مطالعات انجام شده بر روی افراد مبتلا به اختلال روانی که به طور سرپایی تحت درمان قرار می گیرند ، مورد تأیید واقع شده است. افزون بر این، نقش مذهب در حفظ سلامتی جسمانی و افزایش طول عمر نیز مورد تأیید واقع شده است (کلاری[۷۱]، ۱۹۹۶).
همچنین نشان داده شده است که مذهب در مقابل مسایلی مانند رفتارهای جنایی و بالقوه خطرناک به سلامت افراد کمک میکند. برخی از روان شناسان معتقدند که مذهب میتواند در درمان ، تأثیر تعیین کننده داشته باشد. بنابرین لازم است که ارزش های مذهبی در فرایند درمان مورد بررسی قرار گیرند و بر نقش درمانی آن ها در فرایند روان درمانی تأکید شود (خدا رحیمی و بیت مشعل، ۱۳۷۶).
الیس[۷۲] (۱۹۸۱) معتقد بود که مذهب با غیر منطقی بودن در ارتباط است. به اعتقاد او افراد مذهبی نوعی تفکرات و رفتارهای جزمی دارند که موجب نا به سامانی وضع روانی آن ها می شود. او معتقد است افراد مذهبی بهداشت روانی ضعیف تری دارند. این اعتقاد الیس ، برخی از اندیشمندان را بر آن داشت تا به کنکاش در مورد درستی یا نادرستی این فرضیه بپردازند. برگین و همکاران با فراتحلیل ۲۴ مقاله پژوهشی ، به بررسی رابطه بین دین و مذهب با بهداشت روانی پرداختند. آن ها در سال ۱۹۹۱ نتایج این پژوهش را ارائه کردند (برگین[۷۳]، رینولدز[۷۴] و سالیوان[۷۵] ۱۹۹۱).
پژوهش های انجام شده در این مورد به طور کلی نشان دادهاند که مذهب تأثیر منفی بر بهداشت روانی ندارد. در مجموع رابطه بین مذهب و بهداشت روانی مثبت میباشد، با این وجود ، افرادی که دارای مذهب درونی هستند یعنی معتقدند که مذهب در ذات آن ها ریشه دارد، در مقایسه با افرادی که مذهب بیرونی دارند یعنی مذهب را وسیله ای برای دستیابی به چیزی دیگر می دانند، بهداشت روانی مثبت تری دارند. افراد دارای مذهب درونی ، سلامت روان بالاتری دارند و افراد دارای مذهب بیرونی احتمالاً پی آمدهای منفی تری را تجربه میکنند (دوناهو[۷۶]، ۱۹۸۵).
برگین (۱۹۹۱) به این نتیجه رسیده است که مذهب گرایی درون زاد با ویژگی های فوق در ارتباط است. به همین دلیل نیز تجربه افراد دارای مذهب درونی و بیرونی از رویدادهای زندگی متفاوت است. طبیعی است که افراد دارای مذهب درونی سعی دارند رویدادها را به شکل مثبت تر و به شکل آزمایشهای الهی در نظر بگیرند و در نتیجه آن ها را فرصتی برای رشد و پیشرفت به شمار آورند. این افراد به دلیل قابلیت هایی که دارند سعی میکنند تا از الگوهای شخصیتی مشابه سخت کوشی روان شناختی برای مبارزه با بحران های زندگی استفاده کنند. میدانیم که سخت کوشی روان شناختی دارای سه مؤلفه مشارکت، کنترل و مبارزه است. به همین دلیل نیز با توجه به ویژگی های سخت کوشی روان شناختی و صفات مطرح شده فوق در خصوص افراد دارای مذهب درونی ، این افراد تونایی بهتری برای مقابله با فشار روانی و رویدادهای زندگی دارند.
افزون بر این، پژوهش نشان داده است که افراد دارای مذهب درون زاد موقعیت آزمایشی را به صورت مذهبی توصیف میکنند. در حالی که افراد غیر مذهبی چنین موقعیتی را به شکل غیر مذهبی توصیف می نمایند (هود و همکاران، ۱۹۹۰). همچنین افراد دارای گرایش بالای مذهبی، خشنودی بیشتری از زندگی دارند، شادمانی بیشتری دارند و در مواجهه با رویدادهای رنج زای زندگی پی آمدهای روانی- اجتماعی منفی کمتری را نشان میدهند(الیسون[۷۷]، ۱۹۹۱). در مجموع احتمالاً تأثیر مثبت مذهب بر بهداشت روانی به دلایل زیر است:
۱- مذهب میتواند موجب ایجاد معنا شود بنابرین، مذهب به زیستن و مردن انسان معنا می بخشد (اسپیلکا[۷۸]، شاور وکیرک پاتریک[۷۹]، ۱۹۸۵).
۲- مذهب موجب امیدواری می شود و خوش بینی افراد را افزایش میدهد (شی پرکارور[۸۰] ، سلیگمن[۸۱]، ۱۹۹۱).
۳- مذهب به افراد مذهبی نوعی احساس کنترل و کارآمدی می بخشد که ریشه خدایی دارد و میتواند کاهش یافتگی کنترل شخصی را جبران کند (پارگامنت [۸۲] و همکاران ، ۱۹۸۷).
۴- مذهب نوعی احساس فرا طبیعی به شخص میدهد که بدون تردید تأثیر روان شناختی دارد ( برگین[۸۳] و پینی[۸۴]، ۱۹۹۳).
نظریه های روان شناسی مرتبط با دین
نظریه یونگ[۸۵]
یونگ (۱۹۶۱-۱۸۷۵) از نظریه پردازانی است که به تحلیل فراسوی روان شناختی دین پرداخته است. دین شناسی وی به دلیل مسبوقیتش به فروید و عطف توجه به ابعاد گوناگون در دین پژوهی ، حائز اهمیت است . یونگ دانشمند مؤثر در تاریخ روان شناسی و الهیات نوین مسیحی بوده است . روان شناسی تحلیلی یونگ آمیزه ای از پژوهش های بالینی ، اندیشههای فلسفی و دینی است؛ اما بر خلاف فروید، ادعای علمی بودن ندارد. مهم ترین عنصر روان شناسی تحلیلی جستار از طریق فراسوی علم و فلسفه برای دست یابی به افق لایتناهی انسانیت است. یونگ با تکیه بر ناهشیار جمعی نه تنها به لحاظ نظری راهی نو در معرفت بشر به آنچه از طریق علوم تجربی و عقل گرایی قرن نوزدهم قابل وصل نیست، ارائه می کند؛ بلکه به لحاظ عملی، روشی برای درمان روان نژندی همگانی عصر ما، پوچی و بیهودگی ناشی از فقدان ارتباط معنوی بشر با ناهشیار ، مطرح میکند. یونگ در باب دین، بیش از هر موضوعی سخن گفته است؛ زیرا همان گونه که وی اشاره میکند « بی تردید، دین یکی از قدیمی ترین و عمومی ترین تظاهرات روح انسانی است»(قراملکی، ۱۳۷۶).