رابرت پرستوس[۳] در کتاب «جامعه سازمانی» رفتارهای آدمی را در سازمان در سه گروه تحت عنوان « الگوی تطبیق رفتار فرد با سازمان» طبقه بندی نموده و ویژگیهای هر کدام را که نشان دهنده کنشها و واکنشهای فرد و سازمان، تحت تأثیر ارزشهای فردی و رسمی سازمان میباشد، بیان نموده است. او این سه گروه را تحت عناوین:
۱-رفتار سازگار و تطبیق پذیر:
پرستوس افرادی را که رفتار سازگار را پیشه خود میسازند دارای روحیه قوی دانسته که میزان رضایت آن ها از کار بالا است. نحوه رفتار و برخورد آن ها با مسائل توام با خوشبینی است. پرستوس آن ها را «ارتقا طلبها» یعنی کسانی که نوعاً دید آن ها موافق با هدفهای سازمان است و معمولاً اهتمام زیادی در کار و مسئولیت خویش به خرج میدهند، مینامند.
۲- رفتار بی تفاوت:
از نظر پرستوس، دومین گروه رفتارها که برای زندگی در سازمان شکل میگیرد، رفتار بیتفاوت است. در این الگوی رفتاری، وجه مشخصه رفتارها،عدم اعتماد به سازمان و تعهداتی میباشد که سازمان به اعضاء خود میدهد. افراد رادر این الگوی رفتاری، برخلاف گروه دارای رفتار سازگار و تطبیق پذیر، نظام سازمانی و وسیلهای برای کسب رضایت نمیدانند و متصور از آن چندان اعتماد و اطمینانی ندارند. این گروه که به هدفهای سازمانی توجهی ندارند،وفاداری و تعهد سازمانی را احساس نمی کنند و خود و سرنوشت خود را جدا و مستقل از سازمان به حساب می آورند و در سازمان اند برای اینکه تنها « کار بکنند و بیکار نباشند» از ناحیه پرستوس«بی تفاوت ها» نامیده شده اند.
۳- رفتار خلاق و تطبیق ناپذیر
چنین رفتار خاص شخصیت خلاق، پرتلاش و تا حدودی ناسازگار در سازمان است. شخصیت خلاق بر خلاف شخصیت سازگار و تطبیق پذیر به دنبال سازش نیست و همواره با سازمان موارد اختلافی را در پیش رو دارد. تضادهای وی با موازین سازمان باعث میگردد که او کمتر و به ندرت موفق به کسب مراتب و مناسب بالای سازمان گردد.او ارزشهای سازمان و قضاوتهایی که وضع موجود را مطلوب میشمارند، نمیپذیرد و به دنبال یافتن راههای نو و معیارهای تازه است. انسان خلاق اگر چه در جهت اجرای هدفهای سازمان برای سایر افراد، آگاهی و انگیزه ایجاد می کند. او نیاز به تغییررا احساس می کند و می کوشد منشاء تغییر در سازمان باشد. بدین جهت نقش او در تحول سازمان بسیار مهم و حساس میگردد.
البته در جای دیگری، پرستوس از گروه از گروه سومی در سازمان به میان می آورد که کامیابی در سازمان را دوست دارند ولی یا اهتمامی نشان نمیدهند و یا نمی دانند چگونه باید به سوی آن قدم بردارند. وی آن ها را «دوگانه احساسی» نام می گذارد و میگوید غالباً دوگانه احساسیها کسانی هستند که تحت تأثیر هدفهائی که از سوی ساختار غیر رسمی سازمان تعیین می شود، قرار می گیرند. با توجه به مراتب فوق می بینیم یکی از الگوهای رفتاری در سازمان ها، رفتار بی تفاوت است که انسانهای سازمانی دچار این عارضه رفتاری، نسبت به سازمان و هدفهای آن، لاقید، سهل انگار و بیاعتنا هستند.
۲-۲- نمادها، مظاهر و نشانه های بی تفاوتی سازمانی:
وجود حالت روانی–رفتاری بی تفاوتی سازمانی را با علائم و نشانه های عمده ذیل میتوان مشخص ساخت:
-
- نسبت به وقوع یا عدم وقوع پدیده های پیرامونی و مشخصاً تحقق اهداف سازمانی، اجرا یا عدم اجرای برنامه ها و انجام و یا عدم انجام مأموریتهای سازمان و نهایتاًً موفقیت و یا عدم موفقیت سازمان بیخیال و بیاعتناست.
-
- مأموریت ها و تکالیف محوله را با دقت، سرعت و حساسیت لازم انجام نمیدهد.
-
- در ارائه پیشنهاد، ایده، راهکار جدید و چگونگی بهبود شرایط کار در سازمان، حرکتی و با علاقهای از خود نشان نمیدهد.
-
- در راه افزایش توانایی ها و توسعه مهارت های خود مقدم نمیگردد و از برنامه های آموزشی سازمان استقبال نمیکند.
-
- اصولاً از مواجهشدن با مدیراکراه داشته از قبول مسئولیتهای جدید باتلخکامی شدید، پرهیز می-کند.
-
- تأخیر در ورود، تعجیل در خروج و سنگینی گذشت اوقات در درون سازمان،معرف بیزاری او از ، در سازمان بودن است.
- سازمان را ترک می کند و در صورتی که به لحاظ پارهای ملاحظات مربوط به تامین شغلی در سازمان بماند هیچگونه تعلق خاطری به سازمان ندارد.
۲-۳-عوامل و دلایل بی تفاوتی سازمانی :
عوامل زیر پارهای از علل بی تفاوتی و انزوای انسانها را در سازمان نشان می دهند:
- عدم همسویی بین اهداف سازمان و اهداف فرد.
این عامل یکی از مهمترین و اصلیترین علل بی تفاوتی سازمانی است. چرا که وقتی فرد احساس کند، تحقق و یا عدم تحقق اهداف سازمان در منافع و خواسته های او هیچ تأثیری ندارد و از این بابت نظام نیازهای او هیچگونه تشفی حاصل نمیکند، نسبت به سازمان و اهداف آن حالت بی تفاوتی و بیخیالی پیدا می کند. او به عین می بیند که سازمان اهداف حاصل خود را دارد و او نیز نیازهای خاص خودش را، بدون این که هیچگونه ارتباطی بین آن ها وجود داشته باشد.
- بوروکراسی شدید در سازمان و نخبه گرایی در انتصاب ها.
تجارب سازمانها و جوامعی که از نظام های بوروکراتیک برای ازدیاد کارایی و راندمان استفاده کرده اند غالباً موید این مطلب است که بوروکراسی شدید یعنی وسعت و گستردگی سازمان، متحدالشکل کردن عملیات، تقسیم بیش از حد وظایف، رسمی گرایی و قانونمند کردن افراطی مناسبات و رفتارها و … وظایف را برای افراد بی معنی کرده بر شدت بیعلاقگی افراد نسبت به سازمان می افزاید. نخبه گرائی یعنی انتخاب و انتصاب گروهی از برگزیدگان و سرآمدن و دادن موقعیتهای شغلی مهم به آن ها عارضه لاقیدی و بی تفاوتی را در سازمان در بر خواهد داشت.
- ساختار سازمانی بلند و طولانی :
وجود سلسله مراتب شدید در سازمانها که نشان دهنده و در عین حال مانع برابری و بهره مندی مساوی افراد از اختیارات و میئولیت ها می شود، باعث میگردد رده های پایین سازمان احساس پیوستگی و ارتباط درونی خود را با سازمان و ارکان آن از دست داده، به دلیل فاصله سازمانی زیاد افراد درگیر عملیات با سطوح میانی و بالای مدیریت سازمان، گرفتار ضعف روحیه و نهایتاًً بی تفاوتی سازمانی شوند.
- انجام دادن کار بدون دانستن دلیل آن:و فارغ از اعمال قدرت انجام دهنده(انزوای فردی)
امروز، نقش انسانی سازمانی منحصر به انجام یک یا چند فعالیت و کار مشابه و محدود و دریافت حقوق بابت انجام آن ها شده است. در سازمانهای عظیم امروز انسانها فردیت خود را از دست داده و به صورت مهرهای از مهرههای ماشین عظیم بوروکراسی و با فرصت جایگزینی شدید، درآمده اند. حال آن که همه بررسی های سازمانی و روان شناختی نشان می دهند که افراد هنگام کار علاقمند و حتی نیازمند است که دلیل انجام آن را بداند و تا حدودی قدرت و ابتکار شخصی خود را در آن اعمال کند. نیاز به قدرت و اعمال آن در انجام کارها ضرورتی جدی به ویژه در مشاغل مدیریتی است که فقدان آن موجب بی تفاوتی افراد میگردد.