گذشته از رویکردهای یادگیری روانشناسان از دیدگاه های مختلف دیگری نیز مفهوم مقابله را بر رسی کرده و نظریه های گوناگونی را ارائه نموده اند دیدگاه روان تحلیلی بر روشی متمرکز است که عمدتاً بر حل تعارضات و تکانه از طریق ازمون واقعیت توجه دارد این دیدگاه معمولا به استفاده از مکانیسم های دفاعی متمرکز است.
دیدگاه چرخه زندگی[۳۶] تسلط[۳۷] انتقالهای رشدی رامد نظر قرار میدهد تسلط به چرخه های زندگی و انتقالهای رشدی عزت نفس به خودکار آمدی و کنترل دروغی را افزایش میدهد دیدگاه تکاملی[۳۸] و تعدیل رفتار بر حل مسئله تأکید دارند دیدگاه فرهنگی و جامعه بوم شناسی[۳۹] به مقابله به عنوان انطباق با محیط می نگرد رویکرد تلفیقی [۴۰] مقابله را به صورت جنبه ای از توانمندیهای شخص همراه با دیگر منابع تلقی میکند که تقاضا ها را افزایش یا کاهش میدهد(پترسون و حک که بین،۱۹۸۷، به نقل از فراید بندگ،۱۹۹۷).
تعریف مقابله
علیرغم فقدان توافق در مورد یک نظریه واحد مقابله، نظریه لازاروس و همکاران به دلیل حمایتهای تجربی زیاد پذیرش وسیعی یافته است از نظر لازاروس مقابله عبارت است از، تلاشهای شناختی و رفتاری برای اداره مطالبات بیرونی و درونی خاص (و تعارضات بین آن ها) که به صورت طاقت فرسا یا فراتر از منابع شخص ارزیابی میشوند (لازاروس،۱۹۹۱، س ۱۱۲، به نقل ازفراید نبرگ، ۱۹۹۷) الگوی لازاروس ارزیابی شناخته را به عنوان یک مؤلفه ذاتی فرایند مقابله مورد تأکید قرار میدهد مفهوم ارزیابی برای ظابطه بندی این نظریه کانونی است (بدوین،۱۹۸۸) در جویان مقابله فرایندهای ارزیابینقش عهده ای را به عهده دارند (ریو،۱۹۹۲)
مقابله از پاسخهای (افکار، احساسات، و اعمالی) تشکیل یافته که فرد به هنگام رویارویی با موقعیت های مشکل زا زندگی روزمره و شرایط خاص به کار میگیرد گاهی اوقات مشکلات حل میشوند و گاهی نه (دیوسیون و نیل، ۲۰۰۱، کلاتیک، ۱۹۸، لنگ استون،۱۹۹۴) به عبارت دیگر مقابله تلاش شخص برای برخورد با استرس زا است وظیفه مقابله تحمل یا مصالحه با رویدادها و موقعیتهای ناگوار و کاهش شرایط زیانبار محیطی است مقابله به فرد کمک میکند تا تصور و تعادل هیجانی داشته و روابط و رضایت بخش با دیگران را تداوم بخشد (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴، به نقل ازولمن،۱۹۸۸) فرایند مقابله به نحوه عملکرد واقعی فرد در یک رویارویی خاص و چگونگی تغییر این قبیل اعمال در رویارویی (یا رویارویی های محیطی) بستگی دارد (ولمن ۱۹۸۸) مقابله واکنش است به قرار گرفتن در رابطه ای فشار آور با محیط (ساراسون و ساراسون،۱۹۸۷).
مهارتهای مقابله ای فنونی هستند که باری هر اقدامی در دسترس قرار دارند میزان مفید بودن هر مهارت خاص به ماهیت موقعیت به آسیب پذیری و توانمندیهای خود بستگی دارد داشتن مجموعه ای کارآمد از مهارتهای مقابله به احساس خویشتن داری[۴۱] و خود جهت بخشی[۴۲] را بیشتر میکند با افزایش خویشتن داری در رفتار ممکن است به عنوان شرایط محیطی را تغییر داد هر چه منابع افراد برای مقابله بهتر باشد کمتر احتمال دارد گرفتار موقعیتهای شوند که در آن ها آسیب پذیرند. مقابله کننده های موفن افرادی نیستند که فقط بدانند کارها را چگونه باید انجام داد بلکه علاوه بر آن روش نزدیک شدن به موقعیتهای را که برای مواجهه با آن ها پاسخ حاضری در دست ندارند می شناسند (ساراسون و ساراسون،۱۹۸۷)
پژوهشگران بر اساس همین مسایل شناختی، هیجانی و رفتاری فرایند مقابله را در دو گروه عهده قرار میدهند بدین صورت که نخست فرد میتواند به مشکل یا موقعیت خاص که ایجاد شده است تمرکز کند، وسعی کند روش های تغییر یا اجتناب از آن را پیدا کند این نوع برخورد بنام مقابله مسئله مدار[۴۳] معروف است.
دیگر اینکه اگر موقعیت قابل تغییر نباشد شخص میتواند بر آرام سازی هیجانات مرتبط با موقعیت مشکل متمرکز شود این شیوه رویارویی با مسایل نیز مقابله هیجان مدا۳ نامیده شود (لازاروس و فولکمن ۱۹۸۴، به نقل اتکینسون و همکاران،۲۰۰۰) اکثر مردم زمانی که با موقعیت دشوار روبه رو میشوند هر دو نوع مقابله را به کار میگیرد(ریو،۱۹۹۷).
حل مسئله
همه افراد به طور مداوم با سایل مختلف و تصمیم گیری در مورد چگونگی آن ها روبه رو هستند (پوپ حک مال وکه ا ا— ۱۹۹۸) به لحاظ اهمیت پیچیده و تغییر یابنده جوامع کننی بروز مشکلات و مسائل ریز و درشت فزونی یافته است (لگدفرید و دیوسیون،۱۹۷۶) بیشتر اوقات فرایند حل مسایل روزمره به قدری خودکار انجام میگیرد که افراد از چگونگی انجام دقیق آن ها مطلق نمی شوند با وجود این باید به این نکته توجه که بدون توانایی شناسایی مشکلات و رسیدن به راه حلهای قابل اجرا زندگی روزمره مردم از هم پاشیده خواهد شد. حل مسئله در برگیرنده حوزه های عاطفی، شناختی و رفتاری است (ایوانف[۴۴] و همکاران، ۱۹۹۲، بلانک استاین[۴۵] و همکاران،۱۹۹۲) افرادی که از توانایی حل مسئله بیشتری برخورد دارند بهتر میتوانند با انواع استرس و مشکلات زندگی مقابله کنند و آنهایی که حل مسئله را یاد می گیرند احتمالا به طور مؤثری با استرس مقابله میکنند (دزوریلا و چنج،۱۹۹۵) داشتن قدرت حل مسئله بشتر با مشکلات روانشناختی و اجتماعی کمتر همراه است (پوپ، حک حال و ۱۹۸۸، ریو،۱۹۹۲).
حل مسئله فرایند رفتاری شناختی آشکاری است که ۱- پاسخهای بالقوه مؤثر برای موقعیت دشوار را فراهم میسازد.
۲- احتمال انتخاب مؤثر ترین پاسخ را از بین پاسخهای متعدد افزایش میدهد افرادی که از توان حل مسئله بالایی برخوردارند احتمال زیادی دارد که در مقابل مؤثر با طیف وسیعی از موقعیتهای موفق باشند (لگد فرید و دیویسون ۱۹۷۶، لارسون و همکاران ۱۹۹۵) جهت گیری فرد نسبت هب موقعیت تاثیر قاطعهی بر نحه پاسخ او دارد جهت گیری که رفتار مستقل حل مسئله را ترغیب میکند شامل آمادگی یا نگرش فرد به این فرض است که موقعیتهای مشکل بخشی از زندگی معمولی است لذا میتواند از عهده آن برآمد (واتسون و تارپ، ۱۹۹۷ همینطور هرگاه موقعیت مشکل زا روی دهد می توان آن ها را مشخص کرد و مانع از گرایش بلافاصل پاسخ به نخستین تکانش شد (ایوانوف و همکاران، ۱۹۹۲ توقع خد از توانایی اش در کنترل محیط تا حد زیادی موفقیت او را در کوشش برای مواجهه با مشکلات به وجود آمده افزایش میدهد (دزوریلا و شری[۴۶]، ۱۹۹۲۱، کازدین ، سیگل و باس[۴۷]، ۱۹۹۲)
تعریف حل مسئله و کاربردهای آن