ب)هدفمند بودن زندگی: فریدمن[۲۵](۱۹۸۷، به نقل از مرادی و همکاران، ۱۳۸۴) دریافت که اگر افراد احساس کنند که زندگیشان معنادار و جهتدار است و ارزشهایی که به زندگیشان جهت میبخشد، اطمینان داشتهباشند، شادتر خواهند بود.
به عقیده شلدون و الیوت[۲۶](۱۹۹۹) اهداف هماهنگ با خود مهم هستند؛ بدین معنا که اعتقاد به اهمیت اهداف و انتخاب آن ها برای لذت و تفریح مهم است، نه این که اهداف از بیرون به فرد تحمیل و یا به منظور اجتناب از احساس گناه و اضطراب پیگیری شوند. آن ها یک الگوی عالی را تأیید کردهاند که بر اساس آن اهداف هماهنگ با خود منجر به تلاش بیشتر، نیل به اهداف و افزایش خوشبختی میشود. به اعتقاد آرجایل(ترجمه فارسی، ۱۳۸۲) نمرات مقیاس هدف زندگی، به طور قوی با نمرات شادی همبستگی دارد.
شخصیت
الف)برونگرایی: پژوهش طولی کاستا و مککری و نوریس(به نقل از آرجایل، ۱۳۸۲) نتیجه قابل توجهی به دست میدهد که برونگرایی بهترین پیشبینی کننده شادمانی و درونگرایی بهترین پیشبینی کننده عاطفه منفی و ناشادی است. آن ها دریافتند که برونگرایی میتواند شادکامی ۱۷ سال بعد افراد را پیشبینی کند. همبستگی برونگرایی با شادی آنقدر مسلم و قوی است که برخی صاحبنظران تعریف شادی را بدون در نظر گرفتن برونگرایی صحیح نمیدانند(به عنوان مثال، فرانسیس، لستر و فلیپ کالک[۲۷]، ۱۹۹۸). یافته های ۵ پرسش که به وسیله آرجایل و لو(۱۹۹۱، ۱۹۹۰)، دونالدسون، برینی و وارد[۲۸](۱۹۹۵)، فرانسیس، براون، لستر و فلیپ کالک(۱۹۹۸)، انجام گرفته نشان دادهاست که شادی به طرز مثبت با برونگرایی و به طرز منفی با روانرنجوری همبسته است.
دنیو و کوپر(۱۹۹۸) و آرجایل، مارتین و لو(۱۹۹۵) با انجام مطالعات مختلف همبستگی برونگرایی و شادی را به ترتیب ۲۲/۰ و ۴۵/۰ گزارش کردهاند.
ب)ثبات عاطفی یا هیجانی: ثبات هیجانی تعبیری است که هیلز و آرجایل(۲۰۰۱) هنگامی که در موارد پیشبینی کننده های شادی تحقیق میکردند، ارائه دادند. به عقیده آن ها ثبات هیجانی مهمترین عامل مؤثر بر شادی میباشند. آنان در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که افراد با ثبات دارای خصوصیاتی از قبیل آرامش، خونسردی و پرهیز از شکایت درباره نگرانیها یا اضطرابهای شخصی میباشند. همچنین گزارش میکنند که ثبات عاطفی پیشبینی کننده قوی رضایت از زندگی میباشد. سالیوان[۲۹](۲۰۰۲) نیز معتقد است ثبات عاطفی همراه با عزتنفس حقایق کلیدی بهداشت رواناند که هر کدام لازمه احساس عمومی رضایت و خشنودی از زندگی میباشند.
ج)توافق اجتماعی و وظیفهشناسی: این دو متغیر دارای همبستگی مثبت با شادمانی هستند. ولی سطح معناداری آن ها کمتر از سطح معناداری دو عامل برونگرایی و روانرنجوری است. فارنهام و چنگ[۳۰](۱۹۹۷) در تحقیق خود دریافتند که همبستگی شادی با وظیفهشناسی ۳۱/۰ میباشد و چنین فرض میشود که ارتباط بین این دو متغیر با شادمانی به این افراد دارای این صفات در محیطهای خاص با پاداش مواجه میشوند یا نمیشوند بستگی دارد.
عزتنفس
عزتنفس یکی از عواملی است که بر میزان شادی افراد تأثیر زیادی دارد. وارت(۲۰۰۱) عزتنفس را از اساسیترین عوامل شادی میداند و ویلسون[۳۱](۱۹۷۶) گزارش کردهاست که عزتنفس یکی از مهمترین پیشبینی کننده های شادی است. اهمیت عزتنفس در شادمانی به حدی است که برخی از صاحبنظران از جمله آرجایل(۲۰۰۱) آن را جزء جداییناپذیر شادی میدانند. به اعتقاد برخی از کارشناسان(مانند براون و مکگیل[۳۲]، ۱۹۸۹) هنگام وجود احساس ناراحتی و فقدان شادکامی عزتنفس افراد کاهش مییابد. به عبارت دیگر بین شادمانی و عزتنفس رابطه علی متقابل[۳۳] وجود دارد. اما آرجایل و لو(۱۹۹۰) ضمن مخالفت با این نظر، معتقدند که شادمانی عزتنفس را افزایش میدهد، اما فقدان آن موجب کاهش عزتنفس نمیشود.
اعتقادات مذهبی
مایرز(۲۰۰۰) معتقد است ایمان مذهبی تأثیر زیادی بر میزان شادمانی دارد. ایمان مورد نظر مایرز، ایمانی است که حمایت اجتماعی، هدفمندی، احساس پذیرفتهشدن و امیدواری را برای فرد به ارمغان میآورد. هیلز و آرجایل در این زمینه به مواردی از جمله احساس اتصال به معبودی بسیار قدرتمند و مقدس، عشق، برابری و احساس در جمع بودن اشاره میکنند. کالدور[۳۴](۱۹۹۴) معتقد است که افراد مذهبی نزدیکترین دوستان خود را از میان افراد مذهبی انتخاب میکنند و علاوه بر داشتن احساس نزدیکی به خداوند، نسبت به مردم دید مثبتی دارند که همه این ها بر شادی آن ها میافزاید.
سرمایه اجتماعی[۳۵]
یکی از مفاهیمی که در سالهای اخیر وارد حوزه علوم اجتماعی و اقتصادی شدهاست مفهوم سرمایه اجتماعی است. ریچاردز[۳۶](۲۰۰۰) سرمایه اجتماعی یا همبستگی اجتماعی را چگونگی شبکه روابط اجتماعی[۳۷]، دوستیها، احساس کنترل شخصی و اعتقاد اجتماعی[۳۸] میداند. به عقیده او سرمایه اجتماعی بیش از سرمایه انسانی(سطح تحصیلات، درآمد، موقعیت اجتماعی فرد و …) بر میزان شادمانی افراد جامعه اثر میگذارد. پونتام و همکاران در پژوهش خود دریافتند که افردای که از نظر روابط اجتماعی مهارت بیشتری دارند و بهتر میتوانند با مردم رابطه برقرار کنند، نسبت به افرادی که از نظر مالی غنیتر، ولی روابط اجتماعی مطلوبی ندارند، شادمانتر هستند. آن ها معتقدند سرمایه اجتماعی در واقع یک پیشبینی کننده قوی برای تعیین میزان شادکامی افراد و کیفیت زندگی در اجتماع است، لذا برای افزایش سطح شادمانی مردم سرمایهگذاری در سرمایه اجتماعی بسیار ارزشمندتر از سرمایهگذاریهای اقتصادی است(هوپکه[۳۹]، ۲۰۰۱).
فعالیتهای اوقات فراغت
شادیآفرینی فعالیتهای اوقات فراغت را با دو تئوری میتوان توضیح داد. تئوری اول مربوط به انتخابگر بودن انسان است. از آنجا که فعالیتهای اوقات فراغت، فعالیتهایی هستند که فرد با علاقه خود و با آزادی عمل درباره آن ها تصمیمگیری میکند؛ اینگونه فعالیتها حتی وقتی که فرد را از لحاظ جسمانی آزار میدهند نیز موجب شادمانی او میشوند. به عنوان مثال میتوان به ورزش بوکس یا دوی ماراتن اشاره کرد(هیلز و آرجایل، ۱۹۹۸). تئوری دیگر که نشاطانگیزی فعالیتهای اوقات فراغت را تبیین میکند، تئوری انگیزش اجتماعی است، زیرا تمام فعالیتهای اوقات فراغت با وجود تنوع و تفاوتهایی که با هم دارند، به نحوی نیازهای اجتماعی را برآورده میسازند. به عنوان مثال شرکت در مسابقات ورزشی حمایت اعضای تیم و طرفداران آن ها را به همراه دارد. بندورا(۱۹۷۷) علاوه بر حمایت اجتماعی، شادیبخش بودن اوقات فراغت را اینگونه تفسیر میکند که وقتی افراد، به این فعالیتها میپردازند، در حال انجام کاری هستند که میتوانند آن را به خوبی انجام دهند یا لااقل تصور میکنند که توانایی انجام آن را دارند، بنابرین سعی میکنند هرچه بیشتر به این فعالیتها بپردازند و نهایتاًً بر میزان شادمانی آن ها افزوده میشود. یکی از فعالیتهای اوقات فراغت ورزش است. به نظر بیدل و موتریه[۴۰](۱۹۹۱) ورزش علاوه بر کاهش افسردگی و اضطراب، عزتنفس فرد را تقویت میکند و نهایتاًً موجب افزایش شادی میشود.
وضعیت اقتصادی
به نظر میرسد شادمانی انسان با افزایش ثروت افزایش مییابد و کاهش ثروت، شادی را کاهش میدهد. برخی از دانشمندان نیز همین عقیده را دارند. برخی دانشمندان از جمله داینر، ساح، لوکاس و اسمیت[۴۱](۱۹۹۹) چنین گزارش کردهاند که مردم کشورهای ثروتمند از مردم کشورهای فقیر بسیار شادترند. اما مایرز(۲۰۰۰) چنین بیان میکند که بین سطح درآمد و شادی، در میان مردم آمریکا، کانادا و اروپا همبستگی ضعیفی وجود دارد. آرجایل(۱۹۹۹) معتقد است بین درآمد و شادمانی ارتباط مثبت وجود دارد، اما پژوهشهای وی نشان میدهد که این ارتباط در بین اقشار کمدرآمد بیشتر است؛ یعنی درآمد تا اندازهای که نیازهای مادی افراد را برآورده میسازد بر شادمانی تأثیر دارد ولی درآمد بیش از حد نیز شادمانی را افزایش نمیدهد، سیکزنت میهالی[۴۲] در این رابطه معتقد است که اولاً افراد خیلی زود به سطح درآمد خود عادت میکنند. ثانیاًً افراد درآمد و دارایی خود را با درآمد و دارایی دیگران مقایسه میکنند و سوماً این که ثروت شاید برای زندگی مفید باشد، اما انسان نیازهای دیگری دارد که با پول قابل مقایسه و خریداری نیست و بنابرین دلایل ثروت شرط لازم برای شادمانی است اما هرگز کافی نیست.
رضایت از زندگی
رضایت از زندگی به عنوان سطحی از آگاهی فردی و یا به عبارت بهتر، ارزیابی شناختی از کیفیت زندگی تعریف شده که ممکن است یک ارزیابی کلی وجامع را به همان خوبی یک ارزیابی در حوزه های اختصاصی زندگی(خانواده- خود …) منعکس نماید (هدی و ویرینگ، ۱۹۹۲).
نتایج مطالعات متنوعی حاکی از ارتباط گسترده رضایت از زندگی با تعدادی از رفتارها و حالات روانشناختی مهم از جمله افسردگی(لوینسون، ۱۹۹۱)، عزتنفس و امید(جانگ، ۲۰۰۳) مرتبط است. لوکاس(۱۹۹۹) اشاره میکند که هرچه محیط زندگی لذتبخشتر باشد به طور قابل ملاحظهای با شادکامی و رضایت از زندگی بیشتری نیز همراه است.
سلامت
سلامت و شادمانی با یکدیگر ارتباط دارند. دولرو استوارد(۲۰۰۱) معتقدند، که عواطف مثبت به خصوص شادی، فعالیتهای قلبیعروقی و سیستم ایمنی را بهبود میبخشد. وینهوون(۱۹۸۸، به نقل از میرشاه جعفری و همکاران) نیز ارتباط شادمانی با سلامت را چنین بیان میکند که اولاً فقدان شادمانی استرسزا است و استرس میتواند بیماریهای خطرناکی تولید کند. ثانیاًً فرد شادمان در صورت مواجهه با یک بیماری سخت بهتر میتواند از پس آن برآید و ثالثاً شادمانی برای رشد روانی فرد سالم و مفید است، زیرا شادمانی به فرد کمک میکند تا با فشارهای روحی مقابله کند. برخی دیگر از صاحبنظران از جمله مایرز(۱۹۹۲) معتقدند که وجود سلامت شرط اول شادمانی است.
جنسیت
داینر و همکاران(۱۹۹۹) معتقدند میزان شادمانی زنان و مردان برابر است، اما هنگامی که افسردگی را در نظر میگیریم، موضوع تا حدی پیچیده میشود. به این صورت که با وجود شادی یکسان زنان و مردان، افسردگی در زنان بیشتر از مردان است. توضیح این امر توسط داینر و همکاران این است که زنان نسبت به مردان هم عاطفه منفی بیشتر و هم عاطفه مثبت بیشتری را تجربه میکنند و برآیند این دو عاطفه شادی زنان و مردان را یکسان میسازد. فوجیتا، دایز و ساندویک[۴۳](۱۹۹۱) نیز بر همین اعتقاد هستند.
شادکامی چندین مفهوم متفاوت دارد،(برای مثال: شادی، خشنودی، لذت، خوشایندی) و از اینرو تعدادی از روانشناسان به اصطلاح بهزیستی اشاره میکند و در بر گیرنده انواع ارزشیابیهایی است که فرد از خود و زندگیاش به عمل میآورد.
این ارزشیابیها شامل مواردی از قبیل رضایت از زندگی- هیجان- خلق مثبت و فقدان افسردگی و اضطراب را شامل میشود و جنبههای آن نیز به شکل شناخت و عواطف است. در صورتی که افراد از شرایط زندگی راضی بوده و عواطف مثبت بیشتری و عواطف منفی کمتری را تجربه کنند گفته میشود که از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردارند. اصطلاح بهزیستی، اصطلاح روانشناختی است و معادل شادی میباشد که به دلیل مفاهیم بسیاری که در خود نهفته دارد ارجحیت دارد.
«ونهون» شادمانی را میزانی که یک فرد در مورد کیفیت کلی مطلوب زندگیاش قضاوت میکند تعریف میکند. «آیزیک» با اقتباس از تعریف «برادبرن» شادی را حداکثر عاطفه مثبت و حداقل عاطفه منفی تعریف کرده که احتمالاً کاربردی تعریف شادمانی است.
«کانت» شادی را ارضای تمامی امیال میداند، به اعتقاد «آرگایل» شادمانی سه جزء اساسی دارد که عبارتند از: هیجانات مثبت رضایت از زندگی و فقدان عواطف منفی همچنین روابط مثبت با دیگران- هدفمند بودن زندگی- خشم- اضطراب- افسردگی.
اما در حقیقت فقط یک خلق مثبت وجود دارد که با عنوان شادی از آن یاد میشود. «آیزیک» بیان میکند که شادی با مجموعهای از کلمات مثبت از قبیل نشاط- خرسندی- خوشی- مسرت- وجد- سرخوشی- لذت- دلخوشی و خوشبینی هممعنا است.
«شوارز و استراک» معتقدند که افراد شادکام، کسانی هستند که در پردازش اطلاعات در جهت خوشبینی حالی سوءگیری دارند. یعنی اطلاعات را طوری پردازش و تفسیر میکنند که به شادمانی آن ها منجر شود از طرفی بیشتر پژوهشها از جمله «آرگایل» معتقد است که شادکامی یک ویژگی شخصیتی است و در بسیاری از پژوهشها شادی را معادل برونگرایی باثبات در نظریهی «آیزیک» دانستهاند.
شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن میتواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد افراد شاد امنیت بیشتری دارند، آسانتر تصمیم میگیرند، روحیه مشارکتی بیشتری دارند و نسبت به کسانی که با آن ها زندگی میکنند بیشتر احساس رضایت میکنند. به نظر «کارسون» عادیترین حالت ذهنی ما حالت خشنودی و شادی است موانعی که ما را از دستیابی و تجزیهکردن احساسات شادی باز میدارد و یا در فاصله قرار میدهد.
فرآیندهای منفی، اکتسابی هستند، وقتی که احساس مثبت ذاتی را کشف میکنیم و موانعی که ما را از رسیدن به آن باز میدارد از سر راه برمیداریم و به تجربه های بسیار معنیدارتر و زیباتر زندگی دست مییابیم. این احساسات مثبت عواطف گذرایی نیستند که صرفاً با تغییر اوضاع بیایند و بروند. بلکه در زندگی نا نفوذ میکنند وجزئی از ما میشوند. یافتن این حالت ذهنی به ما اجازه میدهد سرزنده و بیتکلیفتر باشیم، چه این دیدگاه اوضاع این دیدگاه مثبت را توجیه کند چه نکند…
عواطف مثبت و منفی
حدود ۵۵۰ تا ۶۰۰ کلمه مختلف در زبان انگلیسی تجربیات هیجانی را بیان میکند که یک شاهد خوب برای رویکرد بعدنگر در تجربیات هیجانی به حساب میآید. تحقیقهای بسیاری در فرهنگهای مختلف روی تجزیه و تحلیل فاکتور خودسنجی هیجانهای گوناگون مطابقت نشان دادهاند. دامنه گستردهای از تجربیات هیجانی به وسیله دو بعد اصلی توضیح داده شدهاست. به هر حال در چگونگی مفهومسازی این دو بعد یک تضاد به چشم میخورد. بعضی از محققان مثل: (لارنس) این ابعاد را مطلوبیت برانگیختگی یا تحول نامیده است، دامنه سطح برانگیختگی از خیلی زیاد تا کم وجود دارد.
عواطف مثبت دارای ابعاد خوشی(مثل شادی و سرزندگی) اعتماد به خود(مثل شجاعت- قوی بودن- رازداری) و هوشیاری(مثل تمرکز داشتن و مصمم بودن) میباشد. عواطف مثبت بعد از ۳۰ سالگی به طور موقت ثابت باقی میماند. نقطه اوج در عواطف مثبت و منفی در اواخر نوجوانی است و بعد از آن با افزایش سن تا اواخربزرگسالی کاهش مییابد. عاطفه مثبت میتواند در طول فعالیت فیزیکی منظم- در الگوی خواب مناسب داشتن و داشتن روابط دوستانه و داشتن اهداف باارزش افزایش یابد.
عاطفه مثبت یک دیدگاه از شادکامی است. «ویرنیگ» در طول ۶ سال در ۳۱ درصد از آزمودنیهایشان افزایش عواطف مثبت را مشاهده کرد. عواطف مثبت در رابطه با شادکامی راضیبودن از شغل- ازدواج و زندگی ارتباط دارد. و عواطف منفی در صورت نبودن شادکامی راضینبودن از زندگی را به دنبال دارد و عواطف منفی همچنین رابطه نزدیکی را بیماریهای روانی پس بین این دو متغیر رابطه وجود دارد و ارتباط آن ها پیچیده و دوبعدی است.
برخی از یافته های مهم، عواطف مثبت و منفی را نشان میدهند. عواطف مثبت با خصیصه شخصیتی برونگرایی و عواطف منفی با خصیصه «روان نژندی» ارتباط دارند. همبستگی بین عواطف و خصایص شخصیتی بسیار مهم بوده و دامنهای بین ۹/۰-۴/۰ دارد.
عواطف مثبت و منفی با همبستگی ۵/۰ تا حدودی جزء خصوصیات ارثی هستند با این وجود محیط میتواند باعث بهبود عواطف مثبت شود. به طور مثال: «هدی و ویرینگ» در طول ۶ سال ۳۱% آزمودنیهایشان افزایش عواطف مثبت را مشاهده کردند. عواطف مثبت را با راضی بودن از شغل و ازدواج ارتباط دارد. ارتباط بین این متغیرها پیچیده و دوبعدی است.
عاطفه مثبت باعث میشود که مردم از شغل و ارتباطشان لذت برده و بر کار و عشق شاد باشند. با عاطفه مثبت کم با دامنه گستردهای عاطفه منفی(مثل خصیصه رواننژندی) یک جنبه از سیستم بازدارنده رفتار اجتنابی آگاهانه میباشند یا عملکرد این سیستم، تحریک رفتار بازدارنده و فرونشاندن رویکرد رفتاری برای دور نگه داشتن ارگانیسم از موقعیتهای خطرناک و دردناک است ولی عاطفه مثبت سنجشی از سیستم تحصیلکننده رفتار(مثل خصیصه شخصیتی برونگرایی) میباشد. عملکرد این سیستم به ارگانیسم برای نگهداری منابع لازم و مهم ادامه زندگی مثل غذا خوردن- داشتن خانه و همسر کمک میکند. عاطفه مثبت با فعالیت فیزیکی مداوم، خواب کافی، ارتباط اجتماعی با دوستان نزدیک و تلاش برای اهداف باارزش ارتباط دارد. بنابرین عاطفه مثبت ممکن است در طول فعالیت فیزیکی منظم، داشتن الگوی خواب مناسب، داشتن روابط دوستانه و داشتن اهداف باارزش افزایش یابد (عاطفه مثبت یک دیدگاه از شادکامی است).
شادکامی و مثبتاندیشی: شکی نیست که همگی ما به طور فطری، در جستجوی حالات مطلوب و خوشایند هستیم. صفاتی چون شادی و غم، شجاعت و ترس، اعتماد به نفس و خود کمبینی و … اینها ریشه در احساسات انسان دارند. احساسات نیز در جای خود شخصیت افراد را شکل میدهند؛ چرا که این احساسات محرکی برای تعامل ما با محیط پیرامونمان هستند، که اگر از تعادل مناسبی برخوردار باشند، سبب تصمیمگیریهای درست و منطقی در مشکلات زندگی میشوند و موفقیت را در انجامشدن کارها به دنبال خواهند داشت.
شاکامی تأثیر مهمی در موفقیت افراد دارد. افراد شادکام نگرش خوشبینانهای نسبت به وقایع و رویدادهای اطراف خود دارند و به جای جبههگیری منفی نسبت به رویدادهای پیرامون خود سعی در استفاده بهینه از این رویدادها دارند. همچنین انسانهای دارای شخصیت سالم، انسانهایی مسئولیتپذیر و شهروندانی خوب خواهند بود.
شادکامی و موفقیت: تحقیقات نشان دادهاند که انسانهای شاد و سالم در جامعه متمدن انسانهایی مسئولیتپذیر و شهروندانی خوب خواهند بود. هرچه هوش هیجانی(مهارتهای اکتسابی) در ما بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما بیشتر کمک میکنند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی(یعنی شادی) را جمع آوری و اولویتبندی و پردازش کنیم تا بتوانیم به بهترین شکل از آن ها استفاده کنیم. کسانی که هوش هیجانی بالاتری دارند با توسل به مهارت خودشناسی بیشتر میتوانند به ریشههای پنهان شادی و غم خود، آگاه شوند و آن را مدیریت کنند و طبعاً چنین کسانی به موفقیت نزدیکترند.
۳-۲ شادکامی ضامن موفقیت در پیشرفت تحصیلی
شادکامی عبارت است از رضایت از زندگی و وجود حداکثر میزان عواطف مثبت و نبود هیجانات منفی و تکاندهنده عصبی برای فرد. مسئله شادکامی همچون عزتنفس جزء اساسیترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است. مطالعات و پژوهشهای متعدد نشان میدهند که کودکان و نوجوانانی که دارای حس شادی هستند نسبت به همسالان خود در شرایط مشابه، پیشرفت تحصیلی و کارآمدی بیشتری از خود نشان میدهند. پرورش احساس شادی در کودکان و نوجوانان از مهمترین وظایف مربیان و والدین است که در این ارتباط بیشترین نقش بر عهده الگوهای رفتاری است.
۴-۲ رهنمودهای کلی برای بالا بردن و حفظ شادکامی در کودکان و نوجوانان
برای بالا بردن شاد زیستی در دانشآموزان و دانشجویان راههایی وجود دارد که در اینجا به اختصار به آن ها اشاره میکنیم:
– والدین به عنوان الگو و سرمشق خصوصاًً قبل از ورود به مدرسه میتوانند از طریق چگونگی درگیری با مسائل زندگی نقش مهمی در شادکامی کودکان خود داشتهباشند.
– برای ایجاد حس خرسندی ضروری است اولیا و مربیان به تفاوتهای فردی، ویژگیهای رشدی، مهارتها، قابلیتها، عواطف، منش و نیازها و استعدادهای کودکان توجه کنند.
– اگر مادر و پدر، رفتار پسندیدهی کودک را تقویت و رفتار ناپسند آن را مورد بیاعتنایی قرار دهند به فرزند خود کمک کردهاند تا بینش مثبتی در او نسبت به پیشرفت پیدا شود.
– به جای انتقاد از تحسین استفاده کنید. بچه هایی که مورد انتقاد قرار میگیرند همین برخورد را با خودشان خواهند داشت و در نهایت اشخاصی خواهند شد با عزتنفس پایین و این امر موجب ایجاد هیجان منفی در کودک میشود و فرد احساس افسردگی میکند. والدین فکر میکنند اگر به طور دائم از کودکان خود انتقاد کنند و اشتباهات آنان را یادآوری کنند به آن ها کمک میکنند چرا که تصور آنان بر این است که کودکان با این تذکرات پرورش خواهند یافت. واقعیت این است که ما از آنچه انجام میدهیم دفاع میکنیم و لذا اگر مورد انتقاد قرار بگیریم، کارمان را ادامه خواهیم داد و همین صفت یکدندگی که فطری است به ما اجازه نمیدهد که انتقاد را بپذیریم. در پس تمامی این انتقادها این جمله قرار دارد: اگر فقط بیشتر شبیه من بودی و مثل من زندگی میکردی بهتر از این بودی اما هیچکس حتی فرزند شما، دقیقاً خود شما نیست.
پس فرزندانتان را به دلیل تلاشی که میکنند تحسین کنید حتی اگر ناموفق باشند. شرایطی فراهم آورید که فرزندانتان بدانند شما در کارهای آن ها همراهشان هستید و به دنبال انتقاد از آن ها نیستید. بدین ترتیب برای ساختن یک تصویر مثبت در کودکان گام مثبت برداشتهاید.
– نگذارید کودکان خود را تحقیر کنند. هر وقت عبارت «من هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم» را از آن ها شنیدید در واقع به شما پیام داده میشود که به آنها توجه کنید و عزتنفس آن ها را بالا ببرید تا احساس شادی در آن ها افزایش یابد. در این مواقع نیازی به سخنرانی طولانی نیست. فقط بایدآنها را باعبارات مثبت تشویق کنید.مثلاً «اگر از ذهنت استفاده کنی،همه کار میتوانی انجام دهی» «اگر تلاش کنی میتوانی در مدرسه پیشرفت کنی» «اگر کمی دقت کنی از عهده آزمون برمیآیی». اگر بچه ها اینگونه جملات را مرتب بشنوند جملات مثبتتر را هم خواهند پذیرفت. هر وقت کسی در خانواده میگوید من نمیتوانم کاری انجام دهم یکی دیگر از اعضای خانواده میگوید «موفقیت از میتوانمها به دست میآید نه از نمیتوانها» این عبارات شعار ساده و کوتاه است. اما برای اینکه انسان بتواند یک کودک را برای انجام کاری به تلاش وادارد، بسیار کارآمد و مؤثر است.
– سعی کنید تأکید بر معیارهای ظاهری موفقیت را کم کنید. دویدن بیامان به دنبال پاداش، پول، مقام و درجه، رتبهی اول داشتن و اصولاً اهداف مادی یقیناً عزتنفس کودکان را پایین میآورد و همین امر عواقب بدی را درپی خواهد دشت. یادمان باشد شادی و احساسات خوب از درون میآیند نه از یافته ها و آن چه کسب میکنیم یا به دست میآوریم. وقتی کودک با این باور بزرگ میشود که اگر فقط نمرات بالایی بگیرد انسان شایستهای هست، اگر نمره متوسطی در کارنامه خود ببیند احساس حقارت میکند.
شادی و احساس خوب داشتن حاصل ازریابی است که فرد از خود دارد. او باید احساس یک فرد شایسته را داشته باشد. به جای تقویت معیارهای ظاهری موفقیت در کودکان باید در تمامی دوران زندگی، معیارهای درونی آن ها را تقویت کرد. برای این امر چارهای ندارید جز این که اهمیت زیادی را که برای موفقیت و رقابت قائل شدهاید را کاهش دهید. به جای اینکه از فرزند خو.د بپرسید: «معدل کارنامهات چند شدهاست؟» سؤال کنید، «آیا از خودت راضی هستی؟»
– کودکانی که میدانند بدون پاداش ظاهری همچنان احترام به آن ها حفظ میشود دایم در مسیر موفقیتهایی که دوست دارند باقی میمانند، اما کودکانی که دایم به دنبال معیارهای ظاهری موفقیت میدوند، در مسیر مصرف داروهای آرامبخش و ابتلا به زخم معده قرار میگیرند. واقعیت خیلی ساده است. هیچکس نمیتواند همیشه در مقایسه با دیگران نفر اول باشد، اما همه میتوانند در نظر خود نفر اول باشند.
– به کودکان بیاموزید با خود روراست و صادق باشند. کودکان هربار که خود را فریب میدهند نظرشان در مورد خودشان تخریب میشود. کودکی که دچار خودفریبی میشود دنیای بزرگی میسازد تا دیگران را نیز فریب بدهد و در نهایت نظر دیگران را دلیل این دنیای خودساخته میدانند.
– کودکی که مرتکب تخلفی میشود انسان غافلی نیست؛ بلکه فقط عمل کردهاست و این عمل به او فرصت رشد میدهد. کودکی که در درس ریاضی ضعیف است آدم کندذهنی نیست بلکه در این مرحله از زندگی، دانش ریاضی او در این سطح است. شما میتوانید به کودک خود بیاموزید که از اشتباهات خود درس بگیرد و تا زمانی که میداند ارزش او ناشی از عملکرد او در یک کار خاص و در یک روز مشخص نیست هرگز نگرانی به خود راه ندهد. دقت کنید تا زمانی که وجود دارید ارزشمند هستید. اگر خودتان چنین بگویید نه کمتر نه بیشتر، ارزشمند بودن بر اساس عملکرد نیست بلکه چیزی است که هر روز همراه شما است. لذا هر روز به فرزندانتان به ویژه هنگامی که مرتکب اشتباهی میشوند این نکته را یادآوری کنید که صرفنظر از عملکردشان ارزشمند هستند. اگر میخواهید فرزندتان از خود ارزیابی مثبتی داشته باشد همواره به آن یادآوری کنید که من فردی هستم که رفتارهایی دارم، اما من رفتارهایم نیستم.
– بچه ها دوست دارند احساس استقلال کنند و به مراتب این امر حس خوبی نسبت به خود داشته باشند. شما میتوانید آن ها را تشویق کنید که به طور مستقل در مورد عملکرد خویش فکر کنند.
۵-۲ مقاله پیشرفت تحصیلی
موضوع شیوه های جلوگیری از افت تحصیلی دانشآموزان و دانشجویان و پیشرفت آموزشی آن ها به منظور کاهش هزینه ها و افزایش بهرهوری و کارایی نظام آموزشی در سه دهه اخیر به یکی از مهمترین مباحث نظام آموزشی ما تبدیل شدهاست. به عبارتی در حال حاضر همه مسئولان نظام آموزشی و بسیاری از اولیا و دانشآموزان به نحوی با این معضل درگیر هستند که تحقیقاتی که پژوهشگران انجام دادهاند یا هماکنون نیز انجام میدهند و بحثهای فراوانی را که روانشناسان، مشاوران متخصصان تعلیم و تربیت در این راستا دارند صرفاً به همین جهت است که شاید با شناخت مسئله و کشف راههای اساسی ریشه این معضل را برای همیشه بخشکانند و از بین ببرند.
از دیرباز مسئله از بین بردن افت آموزشی یا پیشرفت تحصیلی مورد بحث و تفحص متخصصان تعلیم و تربیت بوده و همواره در پی آن پیشنهادات، راهکارها و سیاستهایی به همین منظور وجود داشته تا بتوانند جلوی این معضل فرهنگی را گرفته و استفاده بهینه از امکانات مالی و منابع محدود کشور به عمل آید تا شاید برای همیشه این مشکل اساسی آموزشی زدوده شود و دیگر شاهد حیف و میل شدن بودجههای نظام آموزشی خود نباشیم. موضوع جلوگیری از افت تحصیلی یا کوشش در جهت پیشرفت تحصیلی بالنفسه از اهمیت ویژهای برخوردار است و همواره مورد توجه تمامی مسئولان نظام آموزشی قرار گرفته است و سعی و تلاش دارد بتواند با بسیج نیروهای کارا و کارآمد سطح علمی و فرهنگی افراد را ارتقاء داده و مراکز و مؤسسات صنعتی، علمی و تجاری جامعه را از وجود متخصصان آگاه و توانمند بهرهمند ساخت. از این جهت سعی و تلاش همه ما این بوده که در یاری رساندن به این هدف ارشمند تا جایی که میتوانیم در این راه خود را مسئول دانسته و تلاش بسیار ناچیز ولو در ارائه یک راهکار کوچک انجام داده یا با یادآوری و انجام و اجراء شیوه ها و برنامه های خاص آموزشی راه رسیدن به این هدف را تسهیل بخشیم.
دانلود پایان نامه های آماده | پرسشنامه شادکامی آکسفورد- قسمت 2 – 1