دانش آشکار قابل کد گذاری بوده و می توان آن را در قالب دستور العمل ها، مقررات، رویه ها، قوانین و آیین نامه هاا صورت بندی کرد، بنابرین به آسانی منتقل می شود. در مقابل، دانش ضمنی قابلیت کدگذاری و مفصل بندی ندارد و از این رو با دشواری منتقل می شود. این نوع دانش از طریق تسهیم تجربیات و مشاهده و تقلید کسب می شود، ریشه در اعمال، رویه ها، تعهدات، ارزش ها و احساسات افراد داشته است. (فتحیان، بیگ، قوامی فر ، ۱۳۸۴)
دانش آشکار و ضمنی نه جدا از هم بلکه مکمل یکدیگرند،شکل زیر دانش آشکار و ضمنی را در دو سوی پیوستار دانش ترسیم کردهاست:
گرنت دانش ضمنی را دانشی میداند که فقط با استعمال آشکار می شود و انتقال آن امکان پذیر نمی باشد. (گرنت در فتحیان،قوامی فر ، ۱۳۸۴) این تعریف کمکی به انتقال دانش ضمنی نمی کند زیرا آن را به قدر انتزاعی فرض کردهاست که از اساس امکان شناسایی آن وجود ندارد.
جوهره تعریف میلر و موریس نیز مشابه گرنت است اما انتقال دانش ضمنی را رد نمی کند. به نظر آن ها دانش ضمنی بخشی است از آنچه می گوییم یا انجام میدهیم و از آنجا که این دانش جزء جدایی ناپذیر تفکر ماست عمیقا در نحوه کار ما تجلی پیدا میکند. (میلر و موریس، ۱۳۸۳) بنابرین دانش ضمنی در تلقی آن ها بیشتر به معنای الگوهای ذهنی است که خود را در گفتار و عمل منعکس میکند.
هر دو تعریف فوق با تصریح به کاربرد به مثابه تنها راه آشکار کردن دانش ضمنی و جدان ناپذیری آن از تفکر به طور تلویحی به ناخود آگاه بودن دانش ضمنی اشاره دارند. این ویژگی را روزنبرگ به صراحت در تعریف خود لحاظ کردهاست. وی دانش ضمنی را دانش فنون و روش ها و طرح هایی میداند که فرد ضمن رسیدن به نتایج دلخواه خود آن ها را به کار میگیرد بی آنکه قادر باشد دلیل واضحی برایشان بیان کند. (روزنبرگ در بیگ و قوامی فر، ۱۳۸۴)
برداشت روزنبرگ از دانش ضمنی به جنبه شهودی و اشراقی آن توجه دارد. دانش ضمنی همچون یک حس الهام می شود، بی آنکه بتوان آن را با ادله و قوانین اثبات و استدلال کرد.
نوناکا و تاکوچی به طور مبسوط تری به طرح دانش ضمنی می پردازند. طبق نظر آن ها دانش ضمنی مهمترین نوع دانش است که با زبان رسمی قابل بیان نیست. این نوع دانش جنبه فردی دارد و ریشههای آن در تجارب فرد نهفته است. دانش ضمنی شامل عوامل نا ملموسی از قبیل عقیده شخصی، خصیصه های فردی و سیستم مبتنی بر ارزش است. بر این اساس مفهوم دانش ضمنی بیش از همه بر باور ها دلالت دارد. (نوناکا و تاکوچی ، ۱۳۸۵).
۲٫ ۴٫ ۱٫ ابعاد دانش ضمنی
به طور کلی دانش ضمنی دارای دو بعد فنی و ذهنی است. بعد فنی دانش ضمنی شامل حرفه ها، مهارت های غیر متعارف و ناملموس و فنون عینی می شود، در حالی که بعد ذهنی که درونی نیز خوانده می شود مواردی چون الگو های ذهنی ، طرح ها، نمونه ها، زوایا، عقاید، باورها، نگرش هاو تصورات باطنی را در بر میگیرد که فرد درباره آن ها هیچ تردیدی ندارد. بعد ذهنی دانش ضمنی تصورات فرد از واقعیت (چیستی) و نگرش او نسبت به آینده (بایستی) را منعکس میکند. هرچند این دانش به آسانی قابل بیان نیست، دیدگاه افراد نسبت به جهان پیرامون را شکل میدهد و عامل مهمی در خلق دانش نوین به شمار می رود. (نوناکا و تاکوچی ، ۱۳۸۵).
به طور عمده از دانش ضمنی در انتقال فناوری غفلت می شود این در حالی است که کلید مزیت رقابتی دست یافتن به دانش ضمنی است. در واقع دانش آشکار به لحاظ اینکه به آسانی قابل انتقال است میتواند مورد استفاده همگان واقع شود، اما دانش ضمنی به دلیل دشواری در انتقال به طور عمده منحصر به فرد باقی می ماند، بنابرین کسب آن، گیرنده را از دانشی بهره مند میکند که به دلیل کمیابی و دشواری در تقلید، مزیت رقابتی پایداری برای آن به ارمغان آورده و بر کارایی آن تاثیر قابل توجهی میگذارد. (جعفری مقدم ، ۱۳۸۵)
کارایی بستگی زیادی به تبحر بر روش ها دارد، نه بر اطلاعات یا داده های یک فناوری.
نوآوری به مفهوم توان ایجاد تغییر، توسعه و تحول در یک فناوری، بستگی تام و تمامی با مهارت بر روش دارد که عنصر اساسی در دانش ضمنی است.
۲٫ ۵٫ انتقال فناوری
انتقال فناوری فرایندی پیچیده و دشوار است. خرید و انتقال فناوری بدون مطالعه و بررسی لازم، نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه ممکن است علاوه بر هدر رفتن سرمایه و زمان، به تضعیف فناوری ملی هم بیانجامد. انتقال فناوری نیز همانند نوآوری ، فرایندی طولانی ، پیچیده و پویا است که توسط تعاملات بین عوامل مختلف منتج از منابع بسیار شکل میگیرد (سعد،۲۰۰۰)[۲۳]. هافمن و گیروان[۲۴] (۲۰۰۰) بیان می دارند که انتقال فناوری در کشورهای در حال توسعه باید در قالب دست یافتن به این سه هدف کلیدی بررسی گردد:
۱) معرفی تکنیک های جدید از طریق سرمایه گذاری در کارخانهها و تأسیسات جدید
۲) بهبود تکنیک های موجود
۳) ایجاد دانش جدید(هافمن و همکاران،۲۰۰۰)
انتقال فناوری همچنین به عنوان فرایند انتقال فناوری از یک محل به محلی دیگر مثلا از یک سازمان به سازمانی دیگر، از دانشگاه به صنعت و یا از کشوری به کشور دیگر تعریف شده است(خلیل،۱۳۸۸).
بر اساس پژوهش همپسون[۲۵] (۲۰۰۵) و نایاران[۲۶] (۲۰۰۴)، انتقال فناوری موجب ارتقای عملکرد رقابتی سازمان ها میگردد. این تحقیقات ارتباطی قوی بین اکتساب فناوری (اعم از فناوری انتقال یافته از خارج و فناوری توسعه یافته به صورت درونی) و اولویت های رقابتی نشان میدهند. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که انتقال کالا و یا محصول متضمن انتقال دانش و یا توانایی به کارگیری دانش نیست (چن،۲۰۰۶)[۲۷]. با توجه به متنوع بودن دیدگاه ها در مورد انتقال فناوری، تعاریف گوناگونی از آن ارائه شده است که در جدول زیر به صورت خلاصه به تعدادی از آن ها اشاره شده است.
جدول۲-۱) تعاریف انتقال فناوری
محققان در زمینه انتقال فناوری
تعاریف مختلف انتقال فناوری
(الانکاری[۲۸]، ۲۰۰۴)
انتقال فناوری اشاعه و انطباق فناوری، تجهیزات، روش ها و فوت و فن های جدید است.
(مدنی و همکاران[۲۹]، ۲۰۰۶)
انجام تمام رویه های انتقال فناوری شامل اکتساب، انطباق، جذب، کاربرد، توسعه و انتشار به شکل کامل و به بهترین شکل خود.
(آشگل و مانتنگو[۳۰]، ۲۰۰۸)
فرایندی که از طریق آن فوت و فن های فناورانه توسط کاربران کسب می شود تا از طریق آن بهره وری سازمان را افزایش دهند.