البته کمی بعید به نظر میرسد که درمان دوسا در طول دو ماه چنین تغییراتی را ایجاد کرده باشد، از طرفی به دلیل عدم برسی دقیق و درست به جرئت می توان ادعا کرد که این تغییرات اتفاق افتاده است، از دیگر تبیینهای احتمالی می تواند این موارد باشد: حرکت و جنبش در روش دوسا مغز را تحریک کرده (لوب پیشانی و زبان را توانا میسازند، حرکت در روش دوسا موجب افزایش خودباوری، اعتماد به نفس، خلاقیت و ابراز وجودکودکان گردیده؛ یا این روش، فرایند یادگیری و آمادگی جسمانی را افزایش داده و در کل موجب رشد کلی کودکان شده است. نتیجه اینکه در اثر جنبش و حرکت در روش دوسا، مغز متحمل تغییراتی شده است که برای عملکرد شناختی بهینه لازم و مطلوب میباشد (کوزیول و همکاران[۱۲۴]، ۲۰۱۳).
به طور کلی، نتایج این پژوهش که حاکی از اثربخشی این روش بود، همسوست با پژوهشهای مختلفی که به بررسی اثرات روشهای حرکتی بر جنبههای مختلف عملکرد شناختی پرداختهاند؛ که اکثراً حاکی از اثر مثبت بوده اند (یزدخواستی و همکاران، ۱۳۹۱؛ علی اکبری دهکری و دادخواه، ۱۳۹۰؛ توسلی و همکاران، ۱۳۸۹).
یکی دیگر از دلایل احتمالی شاید اشکال در نمونه گیری و کنترل متغیرها، اجرای مداخلات و مدت زمان مداخلات است، در واقع، مقداری از اثر درمانی مداخله در این پژوهش میتواند ناشی از اثرات جانبی سایر درمانها و مداخلاتی باشد که نمونه های پژوهش همزمان با اجرای پژوهش دریافت میکردند (مانند آموزش مهارت های زندگی، موسیقی درمانی و…) که متأسفانه در این پژوهش کنترل نشد.
اما در مورد اینکه چه کسانی بیشترین استفاده را از این روش برده اند و اثرات درمانی در آن ها در مرحله پیگیری تدام بیشتری داشته است؛ طی بررسیهایی که پیرامون اثرات درمان بر تک تک آزمودنیها صورت گرفت نشان داده شد که کودکانی که سنین بالاتری داشتند درمان برای آن ها اثربخشتر بوده است و کودکان دارای سنین بالاتر عملکرد بهتری دارند و اثرات درمانی برای آن ها یبشتر بود که این نتیجه همسو با پژوهش بلوم[۱۲۵]، (۲۰۰۳ ) و کاکو جویباری (۱۳۹۲) بود. البته در پژوهش منصوری و همکاران (۱۳۸۹) با عنوان “مقایسه عوامل مؤثر بر تحول سطوح نظریه ذهن در کودکان مبتلا به اتیسم و کودکان طبیعی” سن متغیر مؤثری در تحول نظریه ذهن نبوده، تبیین دیگری که به نظر میرسد شاید مؤثر بوده باشد این است کودکانی که سنین بالاتری داشتند، برای مدت بیشتری در مرکز درمانها و مداخلات مختلفی را دریافت کرده اند و از سنین پایینتری با آن ها کار شده و شاید متغیر سن به تنهایی مؤثر نبوده بلکه این مدت زمان دریافت مداخلات و شروع مداخلات در سنین پایینتر بوده است، که متأسفانه چون در پژوهش حاضر کودکانی که سنین بالاتر داشتند، همانهایی بودند که مداخلات را در سنین پایین و در مدت زمان طولانیتری دریافت کرده بودند امکان بررسی اینکه آیا متغیر سن اینجا مطرح است یا دریافت طولانی مدت درمان وجود ندارد. اما هرکدام که باشد رسش و رسیدن به سنینی که نظریه ذهن در آن ها به رشد میرسد ضروری و مؤثر است (برگر[۱۲۶]، ۱۳۸۸)؛ همچنین دریافت و اجرای مداخلات در سنین پایینتر و برای مدت زمان طولانیتر نیز مطمئناً اثرات بیشتر و مداومتری نسبت به درمانهایی که در سنین بالاتر و برای مدت زمان کوتاهتر ارائه می شود، ضروری تلقی می شود. در تأیید ضرورت طولانی مدت بودن مداخلات و شروع آن ها در سنین پایین میتوان به پژوهشهای کمون[۱۲۷] و همکاران (۲۰۱۰ )، اگرمونت و همکاران[۱۲۸] ( ۲۰۰۹ ) و (بست، ۲۰۱۰) اشاره کرد؛ از طرف دیگر نشان داده شدکودکانی که سنین بالاتری داشتند و درمان را در سنین پایینتری دریافت کرده بودند، نسبت به بقیه نه تنها بیشترین اثر درمانی را برده بودند، بلکه اثرات درمانی آن ها یک ماه پس از پیگری تدام بیشتری داشت.
از دیگر متغیرهایی که در بهره گیری آزمودنیها از درمان مؤثر بود، شدت اتیسم بود که نشان داده شد آزمودنیهایی با کارکرد بالاتر در مقایسه با کودکان دیگر، از مداخلات اثر بیشتری گرفته بودند و اثرات درمانی آن ها یک ماه پس از مداخلات نیز تدام بیشتری داشت،که همسوست با نتایج پژوهشهای فومبون، ( ۲۰۰۳ ) و منصوری و همکاران(۱۳۸۹). همچنین با بررسی فردی آزمودنیها نشان داده شد که مهمترین عامل مؤثر بر میزان بهره وری آزمودنیها از درمان میزان تواناییهای هوشی و زبانی آن ها (هوشبهر) بوده است. بنابرین واجد هوش بهر بالاتر بودن، می تواند از آثار سوء و منفی این بیماری بر کارکردهای شناخت اجتماعی و نظریه ذهن مبتلایان کم کند، و موجب بهره گیری بیشتر آن ها از مداخلات شود و حتی موجب تداوم اثر درمانی در آن ها می شود؛ این نتیجه نیز همسوست با نتایج هیل و برد[۱۲۹]، (۲۰۰۶)، منصوری و همکاران (۱۳۸۹)، همچنین لازم به ذکر است که آزمودنیهایی که والدین آن ها روش درمانی را بعد از اتمام درمان برای کودکانشان در منزل ادامه داده بودند، اثرات درمانیشان برای مدت طولانیتری ادامه داشت.