تجربه ذهنی مثبت، خصیصههای مثبت افراد و اجتماعهای مثبت همگی نوید و انتظار بهبود کیفیت زندگی را میدهند که این میتواند از آسیبشناسی شکل گرفتهاند از زندگی بیحاصل و بیمعنی قرن بیست و یکم پیشگیری کند. روانشناسی مثبتنگر هر سه حوزه پیشگیری را مورد توجه قرار میدهد. در پیشگیری اولیه سؤال روانشناسی مثبت این است که چگونه شادکامی به عنوان یک سیاست عمومی درآید و چگونه شاخص ملی برای بهزیستی ذهنی تهیه کنیم. در پیشگیری ثانویه، روانشناسی مثبت معتقد است که نقش درمانگران به طور ساده کاهش دادن پریشانی و رها کردن شخص بدون نشانه های بیماری نیست، بلکه تسهیل بهزیستی و شکوفایی میتواند به عنوان عاملی پیشگیری کننده و سپری در برابر آسیبشناسی آینده عمل کند. در پیشگیری ثالثیه، فهم تجارب مربوط به کمال افراد ناتوان به جای فهم ساده آن ها به عنوان افرادی ناتوان و کارکردن با رنجدیدهها به روشی که نیازها و تمایلاتشان فهمیده شود مورد توجه قرار میگیرد (کار، ۱۹۵۷، ترجمه پاشا شریفی و همکاران، ۱۳۸۵).
روان درمانی مثبت
رویکرد اصلی در رواندرمانی مثبت از تئوری کارل راجرز ریشه گرفته است. سلیگمن (۲۰۰۵) معتقد است که امروزه میدانیم با تلفیق ایده های تئوریکی کارل راجرز با تحقیقات روانشناختی مثبت شرایطی را ایجاد کنیم که در آن افراد بتوانند با کم کردن استرسها و تسهیل در شکوفایی تواناییها به سمت یک زندگی شاد و سالمتر حرکت کنند. بر این اساس درمانهای مثبت بر پایه نظریه مراجع محوری راجرز به عنوان یک رویکرد تجربهای عمیق مبتنی بر هوش هیجانی درمانگر طراحی شده است. یعنی درک این نکته توسط درمانگر که هر درمانجویی خودش بهترین متخصص و درمانگر برای خود است. در این درمانها مراجع باید احساس کند که فردی ارزشمند است و مورد پذیرش بیقید و شرط قرار گرفته است، تا از این طریق به طور اجتناب ناپذیری به سمت کشف و فهم تواناییهایش سوق داده شود. روانشناسان مثبتنگر معتقدند که درمان مراجع محوری راجرز در کاربرد، تشابههای زیادی با درمان شرقی مانند ذن دارد. درمانهای ذن اگر چه اغلب واضح و روشن بیان نشدهاند اما (برازییر[۴۰]، ۱۹۹۵؛ به نقل از سلیگمن، ۲۰۰۵) کشف کرد که ذن شکلی از درمان است که با رویکرد مراجع محوری تشابه دارد و همان طور که ذن دستیابی به تجربه زنده و سرزنده بودن و یا بیدار کردن دل شخص توسط دیگری را مد نظر دارد، روانشناسی مثبت هم در درمان به دنبال ساختن زندگی بر اساس قواعد طبیعی و سالم انسانی برای درمانجویان است. بر این اساس روانشناسی مثبتنگر مخالف استفاده از تستها و ابزارها در اندازهگیری مطابق کاربردشان در مدل پزشکی است. زیرا در درمان مراجع محوری به دنبال مشخص کردن درمان خاص مطابق با تشخیص خاص نیستیم تا نیاز به تشخیص، طبقهبندی یا برچسب زدن باشد این رویکرد استفاده از تستها را تنها به عنوان ابزاری برای ارزیابی توانمندیهای مراجعکننده ها نه به عنوان ابزاری تشخیصی، مناسب و مفید میداند (استفان والکس، ۲۰۰۵).
رواندرمانی مثبت ودرمان وجودی (اگزیستانسیال)
هدف روانشناسی مثبت در درمان کمک به مراجعان در جهت تحقق بخشیدن به تواناییهای خود بر اساس فرض زیربنایی، در رویکرد مراجع محوری است. اما یکی از این مباحث چالشبرانگیز در هر درمانی این است که چگونه میتوانیم به افراد در رسیدن به هدفمان کمک کنیم، یا اینکه استفاده از کدام روش یا تکنیک درمانی برای رسیدن به این هدف مؤثرتر و کارآتر است. اروین د. یالوم[۴۱] در سال ۲۰۰۱ در این زمینه مینویسد: جریان درمان باید همانند جریان دائمی و غیر قابل پیشبینی رودخانه، خودجوش و خودانگیخته باشد. عمل کردن بر طبق یک فرمول خاص، به طور باورنکردنی جریان درمان را تحریف میکند. همچنین وی در کتاب روان درمانی اگزیستانسیال مینویسد: معتقدم درمانگر بالینی مجرب اغلب به طور ضمنی در چارچوبی اگزیستانسیال کار میکند یعنی در اعماق وجودش، برای دلواپسیهای بیمار ارزش فراوان قائل است و متناسب با آن ها واکنش نشان میدهد و این واکنش همان چیزی است که من آن را مخلفات «ثبت و ضبطنشده» شگفتانگیزی مینامم که درمانگر آن را به عنوان افزودنی «اصلی» بر درمان میپاشد(اروین یالوم،۲۰۰۱،ترجمه سپیده حبیب،۱۳۹۰).
بنابرین رواندرمانگران مثبت بر اساس شخصیت و درک و فهم خود از رویکرد مراجع محوری ممکن است از روشها یا تکنیک های خاصی استفاده کنند. اگر چه بسیاری از درمانگران شخص محور مخالف استفاده از تکنیکهای مختلف موجود در مکاتب درمانی دیگراند: مانند تکنیک درمانگران گشتالتی یا تکنیک درمانگران شناختی- رفتاری، اما روانشناسی مثبت معتقد است که هیچ دلیلی مبنی بر عدم استفاده از تکنیکهای مختلف در چارچوب نظریه شخص محور وجود ندارد، آنچه اهمیت دارد این است که این تکنیکها توسط افرادی استفاده شدند که معتقدند مراجعان نه درمانگران، بهترین متخصص برای خودشان هستند و درمانجویان دارای گرایشی ذاتی در جهت رشد و شکوفایی هستند (استفان و الکس، ۲۰۰۵).
درمان مثبت یا متمرکز بر راه حل یا متمرکز بر فرایند
درمان متمرکز بر راه حل به دنبال کمک کردن به مراجعان برای به دست آوردن نتایج بهتر از طریق فراخوانی و ساخت دوباره راه حل های برای مشکلات است. این درمانها اغلب کوتاهمدت و کمهزینه هستند. تشکیل اتحاد درمان، ارزش قایل شدن برای موفقیتهای درمانی توسط درمانجو، پذیرفتن تعریف درمانجو از مشکل توسط درمانگر، پذیرفتن این اصل که درمانگر نیز در فرایند درمان از مراجع چیزهای جدیدی میآموزد از عناصر مشترک درمانهای متمرکز بر راه حل و رواندرمانهای مثبت است. پسچکیا و همکارانش در سال ۱۹۹۸ بر اساس درمان متمرکز بر راهحل، رویکردی شش جلسهای را طراحی کردند که شامل یک ساعت برای هر جلسه میباشد و بر تئوری سلیگمن از شادی واقعی استوار است در طول هفته اول از مراجع خواسته میشود که داستانی را بگوید و پرسشنامهای برای ارزیابی تواناییهایش پر کند و در مورد شیوه هایی که اغلب از تواناییهایش استفاده میکند به تفکر بپردازد. پایه منطقی این تئوری این است که استفاده از تواناییها توسط درمانجو علاوه بر ایجاد بهزیستی ذهنی، رضایت، کارآمدی و سلامت روان، حسی از مالکیت و اعتبار در تواناییها، به مراجع منتقل میکند که خود این باعث شروع درمان میشود، این شیوه درمان علاوه بر این که برای کمک به افراد دارای افسردگی خفیف مفید است، میتواند شادی را نیز افزایش دهد (سلیگمن، ۲۰۰۵).
هدف روانشناسی مثبتنگر