الگوها و روش های کسب سازگاری
سازگاری از راه های مختلفی از جمله ترس، دفاع، گریز، کناره گیری، اضطراب و استفاده از ساز و کارهای سازگاری صورت می پذیرد. به عبارت دیگر الگوهایی که افراد برای رسیدن به سازگاری از آن ها استفاده می نمایند متفاوت است.
سلیمی و شاه طلبی (۱۳۸۱) ساز و کارهای سازگاری را در قالب ۹ طبقه شامل کناره گیری، جبران، همانند سازی، فرافکنی، سرکوبی، دلیل تراشی، خیال بافی، واکنش وارونه و جابجایی ذکر کرده و مورد بررسی قرار دادهاند. (به نقل از حسن زاده، ۱۳۸۷)
مکانیسم های دفاعی که در بالا ذکر شد شیوه های غیر ارادی و تقریباً ناخودآگاه و غیر منطقی برای کاهش اضطراب و حفظ شخصیت هستند که تعریف واقعیت و خود فریبی کم و بیش در آن ها به چشم میخورد و گاهی برای کسب سازگاری، افراد به آن ها متوسل میشوند. (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۶)
سایر روش های کسب سازگاری عبارتند از:
۱٫ سازش از طریق دفاع و مقاومت
۲٫ سازش از طریق حمله و هجوم
۳٫ سازش از طریق ترس های غیر منطقی
۴٫ سازش از طریق فراموشی و عقب ماندن در مسائل
۵٫ سازش از طریق بیماری جسمی
۶٫ سازش از طریق اختلالات روانی و رفتاری
۷٫ سازش از طریق بروز تنش
سازگاری اجتماعی
سازگاری اجتماعی جریانی است که در آن روابط افراد و گروههای مختلف طوری تنظیم و برقرار شده که رضایت آن ها تامین شده است. (شریعتمداری، ۱۳۶۹)
سازگاری اجتماعی به وضعیتی گفته می شود که افراد یا گروه ها، رفتار خود را به تدریج و از روی عمد یا غیر عمد تعدیل میکنند تا با فرهنگ موجود سازگاری نمایند مانند رعایت عادت ها، عرف و تقلید به عبارتی واکنش هایی است که شخص برای رعایت محیط اجتماعی از خود نشان میدهد و آن ها را به علت هماهنگی شان با معیارهای اجتماع و پذیرفته شدنشان از طرف آن، اساس رفتار خود قرار میدهند.
سازگاری اجتماعی به عنوان مهم ترین نشانه سلامت روان از مباحث مهمی است که توجه جامعه شناسان، روان شناسان، روان کاوان و به ویژه مربیان را در دهه های احیر به خود جلب نموده است. سازگاری اجتماعی ممکن است با تغییر دادن خود یا محیط به دست آید. (محرم زاده، ۱۳۸۴)
روابط اجتماعی از مهم ترین نیازهای انسان است که مهم ترین عامل در رشد اجتماعی محسوب می شود و این فرآیندی پویا و مداوم است که انسان برای تامین نیازهای خود درصدد برمی آید تا با دیگران ارتباط برقرار کند و در این ارتباط اگر نیازهای انسان به خوبی برآورده نشود، مشکلات متعددی برایش پدید میآید که دچار تعارض و عدم تعادل می شود. پس می توان گفت تطابق با سازگاری اجتماعی که به طور کلی سازگار شدن با حیات جمعی است از مهم ترین اصول در بررسی رفتار اجتماعی انسان است. در این تطابق، انسان با اخذ اصول و قواعد یا هنجارهای اجتماعی صفت همانند شدن با دیگران را کسی میکند. این هنجارها در ابعاد مختلف زمان و مکان تفاوتی چشمگیر و در مواردی غیر قابل انطباق و مقایسه دارند که الگوهای اصلی کار آن ها را محتویات و فرهنگ جامعه به مفهوم عام تشکیل میدهد. هرچقدر در اجتماع هنجارهای بیشتر اخذ گردیده و مورد توجه قرار گیرند تطابق اجتماعی بیشتر و در نتیجه انحرافات کمتر است. آنچه در این مورد دخالت دارد عوامل و شرایط متعددی است که از جهات مختلف و از داخل و خارج در جامعه مؤثر می افتد. (پورمقدس، ۱۳۷۶)
سازگاری انسان دو جنبه دارد؛ سازگاری انسان با خویش و محیط درون و سازگاری انسان با دیگران و پیرامون. این دو محیط درونی و بیرونی که انسان با آن سازگار می شود در حقیقت دو روی یک سکه است و با هم روابطی بسیار پیچیده و نزدیک دارند، متاسفانه بسیاری از حوائج و خواسته های آدمی به آسانی برآورده نمی شوند و گاهی ارضا در برابر موانع و مشکلات گوناگون مستلزم تلاش و فعالیت بسیار است که معمولاً همیشه هم مثمر ثمر واقع نمی شود و چه بسا ناکامی به دنبال دارد. مسئله اساسی این است که انسان چگونه خود را با عواقب ناکامی و عدم ارضای نیازهایش تطبیق دهد؟ هرچند موجود زنده در مقابل تغییرات دگرگونی های محیطی که در آن قرار دارد رفتار خود را نیز تغییر میدهد و راه های تازه پیدا میکند تا بتواند احتیاجات خود را تامین نماید. بنابرین قدرت یادگیری و انعطاف پذیری در رسیدن به سازگاری یک خصلت ضروری و ضامن بقاء یک ارگانیزم زنده است. به ویژه در شرایطی که محیط در حال دگرگونی و بی ثباتی باشد می توان موجوداتی را تجسم نمود که در تنازعات شکست خورده و شاید از صفحه هستی محو شده اند و از لحاظ تئوری تکامل توانایی یادگیری، حائز اهمیت است. حیوانات تکامل نایافته عموماً به اتکاء غرائز و مکانیزم های رفتاری ذاتی با محیط خود سازگاری پیدا میکنند ولی در انسان انعطاف پذیری، قدرت تفکر و یادگیری، واکنش های غریزی او را کاملاً تحت شعاع قرار داده است. (کیانی، ۱۳۸۹)
در جریان سازگاری اجتماعی، مسئله اساسی برخورد غرائز و انگیزه های انسان با مقتضیات و ضرورت های زندگی اجتماعی، مسئله ای که نقطه آغاز تئوری های «زیگموند فروید» درباره ساخت شخصیت انسان به شمار می رود. این تلاش، برخورد و کشمکش با محیط اجتماعی که به تدریج به درون کشیده می شود و منشأ تعارض روانی ناکامی و اضطراب میگردد، از مباحث عمده روانشناسی سازگاری است و باید دانست که در جریان سازگاری نقش مهم را خود شخص ایفا میکند و حتی در جریان روان درمانی، روانکاو فقط به شخص کمک میکند تا موقعیت ایجاد کند تا شخث بتواند طرز فکر و رفتار خود را مورد بررسی قرار دهد و از نو طرز برخورد با مشکلات و تطبیق با محیط را فرا گیرد و درمانگر در این راه شخص را به معنای معمولی درمان نمی کند. (پورمقدس، ۱۳۷۶)
غرض از مطلوب ترین سازگاری آن است که فرد از همه جنبههای زندگی خویش کاملاً راضی و خوشحال باشد و به سطحی از تواناییهای خود برسد که در کلیه تماس هایش با محیط احساس شادمانی کند و از ادامه حیات مشعوف گردد. اما به ندرت این نوع سازگاری به وسیله فرد در همه روابط حاصل می شود لیکن اگر خوب بنگریم چنین سازگاری مطلوب نیست زیرا سازگاری کامل در همه جنبههای زندگی به رکود و خمودگی فوق العاده بدنی روانی و بدنی منجر می شود و نیروی محرکه زندگی را عاطل میسازد. (اردبیلی، ۱۳۷۴)
شاید بتوان گفت که رشد اجتماعی مهم ترین جنبه رشد وجود هر شخص است. معیار اندازه گیری رشد اجتماعی هر کس، میزان سازگاری آن با دیگران است. این دیگران شامل همه است. از دوستان، معلمان، افراد خانواده و بستگان تا همسایگان و حتی کسانی که برای اولین بار انسان با آن ها برخورد میکند. رشد اجتماعی، نه تنها در سازگاری با اطرافیانی که هم اکنون انسان با آن ها سر و کار دارد مؤثر است، بلکه بعدها در میزان موفقیت شغلی و پیشرفت اجتماعی آن ها نیز تاثیر دارد. (نیکتاش، ۱۳۷۹)
به نظر ریمون بودون برای اینکه سازگاری اجتماعی فرد عملی باشد باید: