(به نقل از مسعود سعیدی «سنجش نگرش سکولاریزاسیون در گروه سنی ۲۰ تا ۵۰ ساله مردم شهر مشهد در سال ۸۴ و بررسی عوامل مؤثر براین نگرش» پایان نامه دوره کارشناسی ارشد)
اصلاح مذهبی پروتستان
یکتا پرستی
عقلانیت
علم
اخلاق پروتستان
سرمایه داری صنعتی
رشد اقتصادی
تکنولوژی
آگاهی فن سالارانه
فردگرایی
تمایل به فردگرایی و جدایی
جدایی و پیدایش فرقهها
با سوادی و انجمنهای
داوطلبانه
تفکیک ساختاری
تفکیک اجتماعی
برابری خواهی
تکثر اجتماعی فرهنگی
حکومتهای سکولارو
لیبرال دموکراسی
تکثر دینی
بخشی سازی و
خصوصی سازی
نسبیت باوری
فرقهها و کلیساهای میانهرو
بروس در فصل اول کتاب خود این پارادایم را مختصراً توصیف میکند و در بخشهای بعد با مدارک و شواهد بیشتری بحث را تکمیل میکند و انتقالات وارد را نیز پاسخ میگوید.
وی ابتدا دو نکته را در مورد ارتباطات علی موجود در این پارادایم بیان میکند. میگوید: “من ادعا نمیکنم که هر کدام از این علتها به تنهایی میتواند اثر نموده شده را به وجود آورد. بسیاری شرایط دیگر نیز لازم است… ثانیاًً من ادعا نمیکنم که هر کدام از این علتها (برای به وجود آمدن اثر خاص) همیشه لازم است… مانند ژاپن (که به سرمایهداری صنعتی تبدیل شد در حالی که فرهنگ متفاوت با غرب دارد) یعنی این عوامل نه کافی هستند و نه لازم.
اصطلاحاتی که بروس برای پارادایم سکولاریزاسیون آورده تقریباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چندانی با مفهوم رایج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشی سازی» (compoutmentalization) و «خصوصی سازی» (priuatization) قدری نیاز به توضیح دارد.
این دو اصطلاح مربوط به جنبه فردی سکولاریزاسیون میشوند و در واقع واکنش فرد را به فرآیندهایی مثل تفکیک و تکثیر بیان میکنند.
یک راه برای اینکه مومنین ایمانشان را با تنوع و تکثر فرهنگی و دینی آشتی دهند این است که یکپارچگی را در سطح بالاتری از انتزاع بازسازی کنند به این صورت که همه ادیان را به یک معنا یکسان در نظر بگیرند.
امکان دیگر- که با اولی سازگار نیست- این است که فرد ایمانش را به بخش خاصی از زندگی اجتماعی محدود نماید.
«برگر» و «لاکمن» در «ساخت اجتماعی واقعیت» نشان دادهاند که تفکیک و تمایز که از ویژگیهای مدرنیته است ما را ملزم میکند که نه در یک جهان واحد، بلکه در تعدادی از جهانها زندگی کنیم که هر کدامشان ارزشها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشیسازی» این است که فرد فقط در حیطه خاصی از زندگی اجتماعی تابع ایده و ارزشهای دینی خود است.
خصوصی سازی نیز همراه بخشی سازی فرا میرسد یعنی این احساس و درک که حیطه دسترسی دین محدود میشود فقط به کسانی که آموزههای این یا آن دین را میپذیرند.
در مورد «آگاهی فن سالارانه» نیز مفهوم وی تفاوت اندکی با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از این اصطلاح شیوه خاصی از اندیشه است که همراه علم و تکنولوژی مدرن به انسانها تحمیل میشود.
در میان خصوصیات این شیوه «استیوبروس»، پیش فرضهایی بنیادی نهفته در علم و تکنولوژی را مطرح میکند. وی پارادایم پیشنهادی خود را در یک جمله این چنین خلاصه میکند:
«فردگرایی ، تکثر (تنوع) و برابری خواهی در یک زمینه لیبرال دموکراسی، اقتدار باورهای دینی راست کرد».
او در جای دیگر میگوید: «اگر در گزارش من از این تغییرات ابتکاری وجود داشته باشد، در تأکیدی است که بر تکثر و تنوع میکنم. در حالی که دیگران تبیین خود را برای افول دین با پیرایش حکومت به نحوه فزاینده بیطرف، شروع میکنند، من به علت این بیطرفی توجه میکنم.
تنوع فرهنگی ناشی از تعامل فرهنگ دینی متکثر با تفکیک ساختاری و اجتماعی، دین را از عرصه عمومی به عرصه خصوصی راند (و حکومتی بی طرف تأسیس نمود) و همراه دین هم ایده های دینی به جز ملایمترین آن ها نیز به حوزه خصوصی رانده شده … برداشته شدن حمایت از دین در سطح ساختار اجتماعی بر روانشناسی اجتماعی باور، تأثیری مشابه به جای میگذارد.
یقینهای جزعی کلیسا و فرقه جای خود را به اظهارات ملایمتر انجمن مذهبی و کیش میدهد…
تأثیر سکولارکننده تکثر و تنوع به مقدار زیادی به فرهنگ برابری خواه جامعه دموکراتیک بستگی دارد؟
«استیوبروس» میگوید: که این نسبت غلط و رایج است که گمان میکنند پارادایم سکولاریزایسون به معنای پیشبینی الحاد و انکار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم کرد که کاهش اهمیت اجتماعی دین، تعداد علاقهمندان به دین را کاهش میدهد. و این یک رابطه علمی است و نه فقط موضوعی برای تعریف. ولی حتی در نظریه رادریکالتر من این انتظار وجودندارد که دین ناپایدار خواهد شد.
من مشکلی نمیبینم در این که واژهای برای توصیف فرآیندی به کار رود که فقط پایانی قطعی و معینی ندراد… سکولاریزاسیون میتواند به این معنی باشد: «حرکت و تحول به سوی کمتر دینی بودن».
دین در بعد فردی (دینداری)، در دنیای مدرن متأثر از تکثر و تنوع فرهنگی تحول مییابد. صورتهای سنتی دین جای خود را به اشکال جدید میدهند. صنعتی شدن و شهرنشینی، اقوام و گروههای مذهبی و نژادهای مختلف را کنار هم جمع کرده. همین تنوع و تکثر فرهنگی فرایند خصوصیسازی دین را به دنبال دارد. زیرا نمیتوان در حوزه عمومی، هنجارها و ایده هایی را اعمال کرد که مورد توافق گروههای مختلف نیست. بنابرین دین به حوزه خصوصی راندده میشود دو دوست بیطرفی، اجتماع را بر اساس کلیترین ارزشهای مشترک اداره میکند.
پیامد دیگر تکثر فرهنگی، فردی شدن دین است. فردی شدن را میتوان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعی و فرهنگ پذیرشدن، توضیح داد.
وی میگوید شخص در برخورد با هنجارهای متفاوت و متناقض و ایده ها و اندیشههای ناهمخوان دچار تزلزل میشود و این تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر میانگیزد.
این دوباره متعادل شدن نوعی تفسیر شرایط است که به شخصیت شناخت میدهد و آن را نسبت به دو هنجار یا ایده ناهمخوان به طور نسبی مرزی (مارجینالیزه) میکند و به آن هویتی بالنبه مستقل میدهد.
«وورتساخر» کل فرایند متزلزل شدنها و دوباره متعادل شدنها در طول زندگی را فرایند شخصی شد (پرسونالیزاسیون) مینامد که همان دستیابی به هویت مستقل است.(حیدری بیگوند، ۱۳۸۰ ، ۸ –۱۰۷)
فردی شدن دین نیز مصداقی از همین فراگرد است. شخص در محیط متکثر دینی و در برخورد با مذاهب و نظامهای فکری و ارزشی متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزی میشود و میتواند از بیرون و با دیدی انتقادیتر به آنچه خود و دیگران دارند نگاه کند و به نحوی مستقلتر از گذشته به انتخاب یا انتقاد و حتی نوآوری دست یازد.