– تئوری مذاکره[۱۵۴]
تئوری مذاکره با درک علل تعارض زوجین تا حدی مربوط است. تئوری مذاکره بیان میدارد که تعارض نتیجه شکست فنون ارتباطی است.
فنون و شیوه های ارتباطی مانند ترغیب شفاهی ممکن است در یک رابطه بدون اثر باشد. سپس به جای مطرح کردن نیازهای اصلی رفتارهای مذاکره، دلیل تعارض می شود (قلیلی، ۱۳۸۴).
– تئوری تحولی[۱۵۵]
بر اساس تئوری تحولی، تعارض هنگامی رخ میدهد که زوج ها در مراحل قابل پیشبینی و غیرقابل پیشبینی رشد، استرس را تجربه نمایند. در طی مراحل انتقال در چرخه زندگی خانوادگی، تعارض در روابط بیشتر از همیشه بوقع می پیوندد. هرچه موضوع انتقالی برای زوج ها مشکل سازتر باشد تعارض شدیدتر خواهد شد (باستانی، ۱۳۹۰).
– تئوری های رفتاری – رویدادی تعارض[۱۵۶]
در برابر تئوری ادراکی، تئوری رفتاری- رویدادی تعارض ادعا میکند که مهم این است که فعالیت همسر را طی تعارض بفهمیم و آنگاه رفتارهای جدیدی را برای مدیریت تعارض جستجو کنیم. تعارض شامل شفاف سازی حقوق و وظایف، برقراری موضع های بین شخصی، تصمیم گیری مشترک و ارتباطات باز است، موقعیت هایی که نشان دهنده این موقعیت باشد همسری است که تحقیق و انتقاد میکند، در حالی که طرف مقابل اتاق را ترک میکند و به مقابله کلامی با این رفتار نمی پردازد، این همسر به جای حل تعارض با ترک اتاق فقظ تعارض را افزایش میدهد. تمرکز تئوری رفتاری به تغییر رفتار زن و مرد است (قربانی، ۱۳۸۴).
– تئوری رشد[۱۵۷]
بر اساس تئوری رشد، تعارض هنگامی رخ میدهد که زوجین در مراحل قابل پیشبینی و غیرقابل پیشبینی رشد، استرس را تجربه نمایند. در طی مراحل انتقال در چرخه زندگی خانوادگی تعارض شدیدتر خواهد بود. برای نمونه، زوجینی که به تازگی فرزند اول آن ها به دنیا آمده است، ممکن است برای این به درمان نیاز پیدا کنند که از فاصله فزاینده اختلاف در رابطه خود شکایت دارد هردو احساس آسیب میکنند و در مورد تحلیل رفتن رابطه خود گیج شده اند، همان طور که آشفتگی آن ها زیاد می شود و اضطرابشان نیز افزایش مییابد و سوءتفاهم آن ها آغاز می شود (قربانی، ۱۳۸۴).
منابع تعارض به صورت طبقه بندی دیگر
منابع تعارض را به صورت دیگری نیز می توان طبقه بندی کرد:
۱- زمینههای اجتماعی که دربرگیرنده تغییر روابط افراد با دلایل مختلف است، تغییرات اجتماعی ناشی از دوره های مختلف زندگی زناشویی، تقسیم مسئولیت های والدین، فشارهای اقتصادی و بی ثباتی های اجتماعی میباشد.
۲- فشارهای موقعیتی که دربرگیرنده اتفاقات غیرقابل پیشبینی و قابل پیشبینی، بیماری های کهنه، مرگ والدین و … است.
۳- تفاوت های ادراکی که هردو همسر، یکی موقعیت را به گونه متفاوتی در نظر میگیرد، تعارض با اختلافات ادراکی شروع می شود و با هیجانات و رفتارهایی بیان میگردد.
۴- مشکلات رفتاری که شامل ناهماهنگی های رفتاری، مشکلات مربوط به نحوه گفتگو و اختلاف به دلیل تغییر برابر مراحل رشدی خانواده که باعث تغییر در چرخه رشد خانواده می شود (عامری، ۱۳۸۲).
عوامل مؤثر در بروز تعارض زناشویی
عوامل متعددی زمینه بروز تعارض بین همسران را فراهم میکند. ناآگاهی همسران از زندگی مشترک، وظایف و نقش های خود، رشد نیافتگی آن ها، کارآمد نبودن روابط آن ها، ارزش های متضاد، و ناهماهنگی رفتار همسران، برخی از این عوامل هستند (احمدی، ۱۳۸۲). باکوم ایشاین و لیتیلد[۱۵۸] (۲۰۰۲) عامل خطرساز رابطه زوجی و به عبارتی عوامل تعارض را به شرح زیر فهرست نمودند:
۱- ارتباطات ضعیف: باکوم و همکاران (۲۰۰۰) در پژوهش خود دریافتند که از شیوه تعامل زوجین در قبل و یا مدت کمی پس از ازدواج می توان آینده رابطه آن ها را پیشبینی نمود (خزائی، ۱۳۸۵).
۲- تفاوت های شخصیتی: در بسیاری موارد با وجود اینکه دو فرد نسبتاً سالم و متعادل با همدیگر زندگی میکنند، اما رابطه آن ها سعادت مندی را ندارد، این افراد ممکن است از نظر نیازها، ویژگی شخصیتی و اخلاق با هم متفاوت باشند، یعنی تفاوت در عوامل تجربه ای، شخصیتی و تاریخچه پایداری هرکدام از زوجین با خود به رابطه می آورد (هالفوردو مور، ۲۰۰۰).
۳- بعضی از شباهت ها: هرچند شباهت کمی زوجین عامل مناسبی برای تداوم رابطه است. بعضی از شباهت ها میتواند زمینه اشکالاتی را در زندگی زناشویی فراهم آورد. مثلاً زوجی که هردو خوش گذران و اهل تفریح باشند و به وظایف و جزئیات بی اهمیت باشند به احتمال زیاد به صورت حساب های پرداخت نشده و با بی برنامگی مواجه میشوند. البته این در صورتی است که راه حل های سازگارانه ای برای این خصوصیات پیدا نکنند (خزائی، ۱۳۸۵).
۴- آسیب روانی یا مسائل حل نشده: علاوه بر تفاوت های موردانتظار و نسبتاً طبیعی مابین زوجین، در صورتی که یک یا هردو زوجین دچار آسیب مهم روانی یا مسائل حل نشده و طولانی مدت باشند این منبع آشفتگی میتواند تنش هایی را به رابطه وارد نماید. مثالی در این زمینه، اختلال هراس از جمع است که به شدت فرصت های زوج را برای تعاملات اجتماعی و مسافرت کاهش میدهد و احتمالاً منجر به توزیع نابرابر وظایف و مسئولیت ها گشته و در دراز مدت به اختلاف می انجامد. همچنین ثابت شده است که اختلالاتی چون افسردگی، مصرف الکل، بعضی از اختلالات اضطرابی خصوصاًً حملات وحشت و اضطراب فراگیر با میزان بالاتری از مشکلات زناشویی مرتبط اند (خزائی، ۱۳۸۵).
۵- فرآیندهای تعاملی دو جانبه: گاهی همسران در ارتباط ناکارآمد هستند و احتیاج به یادگیری مهارت هایی در جهت ابراز عواطف یا حل مؤثر مشکلات دارند. اگرچه تعاملات ناسازگارانه ممکن است ناشی از کمبود مهارت ها باشد، اما در بسیاری موارد اتفاق می افتد که همسران از عدم ارضای نیازهای خود ناامید شده اند. مثلاً زن و شوهری که میل به صمیمیت دراد این میل او ارضا نمی گردد. در طول زمان ممکن است به گونه ای ضعیف رفتار کند. این مشکل ساز ارتباط و کمبود مهارت نیست. لیکن پاسخ ناسازگار به نیازهای شخصیتی برآورده نشده میباشد (خزائی، ۱۳۸۵).