۶٫ فرایند هویتیابی خود را به طور سالمی به انجام برسانید. دستیابی و کسب یک هویت سالم باعث میشود زندگی بزرگسالی بر پایه های قوی و محکمی بنا شود)محمدخانِی،۲۳،۱۳۸۵).
۲-۲-۱۰-شناسایی و کنترل احساسات
یکی از مهمترین اجزای مهارت خودآگاهی، شناخت احساسات است. ناتوانی در شناخت احساسات مشکل شایعی است. معمولاً عدهای به غلط فکر میکنند احساسات موضوع بیاهمیتی است و نباید به آن توجه کرد و به همین دلیل توجهی به احساسات خود نمیکنند و از آن ها ناآگاهاند. ناآگاهی از احساسات خود باعث میشود افراد در زندگی خود دچار مشکل شوند. بنابرین، شناخت احساسات خود و عوامل برانگیزاننده آن ها، و تأثیر این احساسات بر دیگران از مؤلفههای اساسی مهارت خودآگاهی محسوب میشود(همان منبع ،۲۷).
۲-۲-۱۱- هوش هیجانی از دیدگاه مایروسالووی
مایر،سالووی وکارسو [۱۰۸]، (۱۹۹۰)نیز برای هوش هیجانی چهاربعدتشخیص دادهاند که عبارتند از:
۱) شناسایی هیجانها در خود و دیگران(خودآگاهی): ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که از هیجانها و احساسهای خودآگاه باشد. توانایی خودآگاهی به مدیران اجازه میدهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده میکنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم می دانند که چگونه دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
وی در مورد واقعی بودن احساسات، به نکته ای از برن اشاره می شود .برن، پایه گذار مکتبتحلیل رفتار متقابل ، در کتاب بازیها، در بخش تسط بر خود، ۳عامل را برای مسلط شدن فرد بر شخصیت خود بر می شمرد: آگاهی، آرامش خاطر و صمیمیت. آگاهی از دیدگاه برن، باید اصیل وبدون سوگیری باشد. مثالی که برن ذکر میکند به این صورت است که کودکی در حال تماشای
پرندگان و مناظر بیرون، از پنجره اطاق خود است. درک کودک از محیط خارج، آگاهی و درکیاصیل و راستین است. به محض اینکه یکی از والدین، برای کمک به آگاهی کودک، اسامی پرندگانو درختان رابرای او بیان میکند، آگاهی جهت پیدا میکند و از حالت اصیل خود خارج می شود .برای تسلط بر خود، از دیدگاه برن، و برای ارتقاء هوش هیجانی از دیدگاه سالووی و مایر، فرد نیازدارد که از احساسات و درونیات خود آگاهی راستینی داشته باشد(مایرسالوی،،۳۴۲،۲۰۰۰).
۲) کاربرد هیجانها: کاربرد هیجانها،توانایی استفاده از هیجانها در کمک به کسب نتایج مطلوب ،حل مسایل واستفاده از فرصتهاست. این مهارت شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند. هیجانها و احساسهای دیگران را بیشتر عملی میسازند تا اینکه آن ها را حس کنند. آنان نشان میدهند که مراقب هستند. علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند. بنابرین، مدیران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً می دانند که گفتار و کردارشان بردیگران تاثیر میگذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تاثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر میدهند.
شکل ۱-۲- ابعاد هوش هیجانی در محیط کار
منبع: (جردن[۱۰۹] ، ۱۹۹۹، ۱۲۴)
۳) توانایی درک و فهم هیجانها: توانایی درک هیجانهای پیچیده وآگاهی ازعلل آنهاوچگونگی تغییر هیجانها ازیک حالت به حالت دیگر رادرک هیجانها مینامند. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند، از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافهااز طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده میکنند. آن ها به کمک این تواناییها میتوانند بفهمند که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه ها می شود و در نتیجه میتوانند همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنند.
۴) مدیریت هیجانها: مدیریت هیجانها،توانایی کنترل واداره کردن هیجانها درخود و دیگران است. مدیرانی که این توانایی را دارا هستند، اجازه نمی دهند بدخلقی های گاه و بیگاه در طول روز از آن ها سر بزند. آنان از توانایی مدیریت هیجانها به این منظور استفاده میکنند که بدخلقی و روحیه بد را به محیط کاری و اداره وارد نکنند یا منشا و علت بروز آن را به شیوه ای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابرین، آن ها می دانند که منشا این بدخلقی ها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد (مایر[۱۱۰] ،سالوی،۳۴۳،۲۰۰۰) .
مدیریت هیجانی شامل چگونگی درک فرد از پیشرفت های هیجانی در روابطش با دیگران میباشد. اینروابط میتواند غیر قابل پیشبینی باشد. مدیریت هیجانی به فرد اجازه میدهد تا بهترین راهبرد را انتخاب کند و در آن گام نهد (دهکردی،۴۸،۱۳۸۶).
مایر و سالووی بر اساس این الگو مؤلفه های هوش هیجانی را به صورت زیر خلاصه کردند:
الف) ادراک، ارزیابی و بیان هیجان که شامل:
– توانایی شناخت هیجانات جسمی و روان شناختی فرد
– توانایی شناخت هیجانات در دیگران
– توانایی بیان صحیح هیجانات و نیازهای مرتبط با آن ها
– توانایی تمیز بین احساسات واقعی و غیر واقعی
این توانایی ها، مهارت های پایهیی پردازش کننده ی اطلاعات هستند که اطلاعات مربوط در آن شامل هیجانات و حالات مختلف میباشد. این تواناییهای هیجانی مهم اند، چرا که افرادی که به سرعت و دقت میتوانند عواطف خود را ارزیابی و بیان کنند، بهتر میتوانند با محیط و افراد دیگر تعامل داشته باشند. اختلال ناگویی خلقی، با این مؤلفه در ارتباط است. ناگویی خلقی به لحاظ لغوی فقدان واژه برای بیان احساسات است و به لحاظ مفهومی به ناتوانی در شناسایی هیجانات اشاره دارد. افرادی که دچار ایناختلال هستند، قادر نیستند احساسات خود را به صورت کلامی بیان کنند و احتمالاً علت آن داشتن مشکل در شناسایی عواطف است (همان منبع ،۴۹) .
افراد باید علاوه بر داشتن آگاهی نسبت به احساسات خود قادر به ارزیابی عواطف دیگران باشد. در قابلیت های افراد برای درک دقیق و فهمیدن و همدلی کردن با احساسات دیگران، تفاوت وجود دارد و افرادی که قادر به همدلی کردن و درک احساسات دیگران هستند، بهتر میتوانند به محیط اجتماعی خود واکنش نشان دهند و شبکه ی اجتماعی حمایت کننده یی را بسازند (مایر ، ۱۲۰،۱۹۹۹).
همدلییکی دیگر از مهارت های این مؤلفه است، که ریشه در مهارت اول یعنی خود آگاهی دارد، به این معنی که هر جه ما به احساسات خود آگاه تر باشیم، بهتر میتوانیم عواطف و احساسات دیگران را درک کنیم.
مایر و همکارانهمدلی را متشکل از سه بخش میداند:
الف) ادراک و تمیز به معنی توانایی استفاده از اطلاعات برای شناسایی، تمیز و نام گذاری هیجانات دیگران که شامل:
– توانایی تجربه و پذیرش نقطه نظرات دیگران
– حساسیت هیجانی به معنی توانایی سهیم بودن در عواطف و احساسات دیگران
ب) تسهیل هیجانی تفکر که شامل:
– توانایی ایجاد و بسط هیجان های مشخص به منظور تسهیل قضاوت ها و خاطرات مربوط به احساسات
– توانایی استفاده از نوسانات خلق به منظور در نظر گرفتن دیدگاه های مختلف و توانایی ترکیب این دیدگاه ها برای ایجاد خلق خاص