برخی محققان معتقدند که شهرت مجموعه ای از ویژگی اقتصادی و غیر اقتصادی مربوط به یک شرکت است که از اقدام های گذشته شرکت ناشی می شود. همچنین در ابتدا برخی، شهرت را برحسب شاخص هایی موردارزیابی قرار دادند که عبارتند از: تا چه حد شرکت شناخته شده است (خوب یا بد)، قابلیت اطمینان و اعتماد. شهرت میتواند از تجربه مستقیم مانند ارتباط های کلامی یا غیرمستقیم به کمک رسانه ها شکل گیرد.
یک شهرت خوب منجر به تبلیغات زبانی مثبت، جذب مشتریان بیشتر و افزایش فروش می شود. به منظور ساخت و حفظ شهرت مناسب، کیفیت تعهد شده خدمات باید ارائه گردد ( ناظمی، سعادت یار، ۱۳۹۲، ۵۷). پس شهرت یک نوع دارایی نامشهودی است که دارای ارزش ذاتی و درونی است و به رفتار ذینفعان در راستای تأثیرگذاری بر ارزش آتی شرکت شکل و جهت میدهد. شهرت یک شرکت در واقع مجموعه ای از رهبری و مهارت های آن، افراد و کارکنان، تخصص، فرهنگ، نوآوری، برند شرکت، مدیریت دانش، ارتباطات، روابط کاری میباشد. شهرت فرصت های رشد و توسعه را هم برای شرکت و هم برای ذینفعان فراهم کرده و تاثیر به سزایی روی سرمایه گذاران جهت تشویق به سرمایه گذاری، سهامداران جهت حفظ و افزایش سهام، عرضه کنندگان جهت تأمین کالا، ایجاد فرصت های شغلی و افزایش انگیزه کارکنان دارد. از دیدگاهی دیگر شهرت را می توان مجموع تمامی تجربیات سهامداران و مدیران دانست که شامل مهارت های مدیریتی، خلاقیت و نوآوری کارکنان و حسن انجام کار مجموعه شرکت میباشد. ریسک شهرت میتواند به ورشگستگی، کاهش فعالیت و از دست دادن مشتریان شرکت و حتی رویارو کردن شرکت با دعاوی حقوقی و قضایی منتهی شود. به طور خلاصه منابع کلیدی ریسک شهرت را به صورت شکل زیر می توان نشان داد:
شکل شماره ۱٫۲٫ منابع کلیدی ریسک شهرت
عملکرد مالی
حاکمیت شرکتی و رهبری
ارزش سرمایه گذاریهای بلندمدت
مدیریت بحران
ارتباطات
مسئولیت اجتماعی شرکتی
تحویل به موقع کالا و خدمات به مشتری
فرهنگ محیط کار
(قاسمی، ۱۳۸۹، ۱۶۳).
جهت مدیریت ریسک شهرت درنظرگرفتن نکات زیر الزامی است:
. ارزش شهرت و اعتبار شرکت به درستی درک شود.
. شهرت به عنوان یک مجموعه کلی از فعالیت های شرکت در نظر گرفته شود.
. روابط داخلی و معاملات شرکت در درون کسب و کار به خوبی شناخته شود.
. موارد عمده ریسک شهرت مشخص و اولویت بندی شود.
. داشتن برنامه و نقشه بحران در زمانی که اجرای مواد اولویت بندی شده با شکست مواجه شود (قاسمی،۱۳۸۹، ۱۶۳-۱۶۲) . درحقیقت موضوع شهرت درمیان محافل آکادمیک و بازاری، جذابیت بسیاری پیدا کردهاست. در سال های اخیر، افزایش اهمیت و ارزش دستیابی و نگه داری یک شهرت خوب برای شرکت در میان مدیران، به تلاش شرکت ها برای ایجاد یک سیستم شهرت برای شرکت فرد منجر شده است. اما علی رغم افزایش تعداد مطالعات و تحقیقات در موضوع شهرت، هنوز یک تعریف جامع و کلی مورد توافق از شهرت، ارائه نشده است. در واقع هریک از رشتههای تخصصی مانند اقتصاد، حسابداری، جامعه شناسی و استراتژی، تعریف خاص خویش را برای شهرت برگزیده اند. حتی در حوزه ی بازاریابی نیز تعریف ثابتی برای شهرت وجود ندارد. برای تسهیل در بررسی دیدگاه ها و تعاریف مختلف انجام شده درمورد شهرت، می توان آن ها را در ذیل دو مکتب فکری تطبیقی و تمایزی دسته بندی کرد:
مکتب فکری تطبیقی: پیروان این مکتب، شهرت را مترادف با تصویر شرکت می دانند. غالب محققان این مکتب، تصویر شرکت را هم معنی با شهرت شرکت تعریف کردهاند.
مکتب فکری تمایزی: محققان این مکتب، واژه های تصویر شرکت و شهرت را مفاهیمی متفاوت دانسته اند. در این مکتب فکری سه دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول در عکس العمل به دیدگاه مکتب تطبیقی که تمرکز بیش از حد بر تصویر دارد، مفاهیم تصویر و شهرت را مفاهیمی متفاوت و حتی با تکیه بر تفاوت هایی که بین آن دو وجود دارد، متمایز از یکدیگر میداند. دیدگاه دوم اعتقاد دارد که شهرت و تصویر متفاوت هستند اما شهرت یک شرکت، یکی از ابعاد سازنده تصویر آن شرکت است. در دیدگاه سوم، این رابطه نیز مدنظر قرار گرفته و بیان می شود که شهرت به شدت تحت تأثیر تصاویر مختلفی است که توسط اجزای شرکت ارائه می شود.
با بررسی مکاتب مختلف فکری شهرت، به نظر میرسد که مفاهیم ارائه شده توسط مکتب تمایزی، از پشتوانه علمی محکم تری برخوردار است و در واقع رابطه ای پویا بین شهرت و تصویر شرکت وجود دارد. بنابرین تعریف زیر از شهرت قابل ارائه و قبول است:
شهرت عبارت است از ارزیابی کلی افراد ذینفع از شرکت در طول زمان. این ارزیابی از تجربه ی مستقیم افراد ذینفع از شرکت، هر گونه ارتباط یا سمبل سازی شرکت که حاوی اطلاعاتی از آن باشد و مقایسه این اطلاعات با عملکرد سایر رقبا، شکل میگیرد.
کامل ترین مدل برای اندازه گیری شهرت عبارت است از:
. مدل بهره شهرت
چارلز فامبران (۱۹۹۸) تعدادی از روش های موجود اندازه گیری شهرت را از دو جنبه مورد انتقاد قرار داد:
۱٫ معیارهای انتخاب شده برای ارزیابی دارای هیچ مبنای علمی نبودند.
۲٫ جامعه آماری پاسخ دهنده به این تحقیقات غالباً، مدیران اجرایی و تحلیل گران بودند.