۵-باورهای فردی[۴۰]:بعضی باورهای افراد که موجب کمالگرایی میشوند عبارتند از:
الف. نیاز به تأیید؛ همه افراد مهم زندگی من از جمله والدین، همسر، بچه ها و همکارانم باید مرا تأیید کنند و دوستم بدارند.
ب) انتظارات بیش از حد از خود؛ اگر من در همه زمینهها با کفایت نباشم فرد بیارزشی هستم.
ج) مستعد سرزنش؛ اگر من نتوانم به پیروزی دست پیدا کنم، دیگران حق دارند مرا تنبیه کنند.
د) نگرانی بیش از اندازه؛ چه موقعیت حساس باشد و چه نه، من باید به هر حال نگران باشم.
ه) پرهیز از مشکلات؛ فرار از مشکلات بهتر از درگیر شدن با آنهاست(حسینی،۱۳۸۹).
ویژگیهای افراد کمالگرا
بعضی از احساسات، افکار و باورهای منفی ذیل، احتمالا با کمالگرایی مرتبط هستند:
ترس از بازنده بودن[۴۱]: افراد کمالگرا، غالباً شکست و رسیدن به هدفهایشان را با از دست دادن ارزش و بهای شخصی مساوی میدانند.
ترس از اشتباه کردن[۴۲]: افراد کمالگرا، غالباً اشتباه را مساوی با شکست میدانند. موضع آن ها در زندگی حول و حوش اجتناب از اشتباه است. کمالگراها فرصتهای یادگیری و ارتقا را از دست میدهند.
ترس از نارضایتی[۴۳]: افراد کمالگرا، در صورتی که دیگران شاهد نقایص یا معایب کارشان باشند، غالباً به دلیل ترس از عدم پذیرش از سوی آنان، دچار وحشت میگردند. تلاش برای کامل بودن در واقع روشی جهت حمایت گرفتن از دیگران به جای انتقاد، طرد شدن یا نارضایتی میباشند (موریس، ترجمه گوهریان، ۱۳۸۴).
همه یا هیچ پنداری: افراد کمالگرا، به ندرت بر این باورند که در صورت به پایان رسیدن یک کار، به طور متوسط هنوز با ارزش هستند. افراد کمالگرا، در دیدن دورنمای موقعیتها دچار مشکل هستند. برای مثال، دانشآموزی که همیشه نمره A داشته، در صورت گرفتن نمره B بر این باور است که من یک بازنده هستم.
تأکید بسیار بر روی بایدها: زندگی افراد کمالگرا، غالباً بر اساس لیست پایانناپذیری از بایدها بنا شده است، که با قوانین خشکی برای هدایت زندگی آن ها، به خدمت گرفته میشود. افراد کمالگرا با داشتن چنین تاکیدهایی برروی بایدها به ندرت بر روی خواستهها و آرزوهای خود حساب میکنند.
اعتقاد داشتن به این امر که دیگران به آسانی به موفقیت میرسند: افراد کمالگرا، مشاهدات خود را به گونهای جمع آوری میکنند، که بگویند افراد دیگر با کمترین تلاش، خطاهای کم، استرسهای عاطفی کمتر و بالاترین اعتماد به نفس به موفقیت دست مییابند. در عین حال افراد کمالگرا کوششهای خود را پایان ناپذیر و ناکافی تلقی میکنند (مهرابیزاده و وردی، ۱۳۸۲).
ابعاد کمالگرایی
۱-کمالگرایی خودمدار[۴۴]: کمالگرایی خودمدار یک مؤلفه انگیزشی است که شامل کوششهای فرد برای دستیابی به خویشتن کامل میباشد. در این بعد کمالگرایی افراد دارای انگیزه قوی برای کمال، معیارهای بالای غیرواقعی، کوشش اجباری و دارای تفکر همه یا هیچ در رابطه با نتایج، به صورت موفقیّتهای تام یا شکستهای تام میباشند. این افراد به حد کافی موشکاف و انتقادگر هستند، بهطوریکه نمیتوانند عیوب و اشتباهات یا شکستهای خود را در جنبههای مختلف زندگی بپذیرند (گوردن[۴۵]،۲۰۰۶).
۲-کمالگرایی دیگر مدار[۴۶]: کمالگرایی دیگر مدار یک بعد میان فردی است که شامل تمایل به داشتن معیارهای کمالگرایانه برای اشخاصی است که برای فرد اهمیّت بسیاری دارند. از اینرو این نوع کمالگرایی ممکن است به روابط بین فردی دشوار منتهی گردد.
۳-کمالگرایی جامعه مدار[۴۷]: در کمالگرایی جامعه مدار دیگران انتظارات اغراق آمیز و غیرواقعی از شخص دارند. اگرچه برآوردن این انتظارات مشکل است ولی شخص باید به این استانداردها نائل آید تا مورد تأیید و پذیرش دیگران قرار گیرد. این معیارهای افراطی معمولاً منجر به احساس شکست، اضطراب، خشم، درماندگی و ناامیدی شده که با تفکرات خودکشی و افسردگی در ارتباط است (تران[۴۸] و مون[۴۹]، ۲۰۰۰)
انواع کمال
کمال فردی و اجتماعی[۵۰]
کمال در دو جنبه فردی و اجتماعی بشر تصور میشود، زیرا شخصیت انسان دارای دو جنبه است؛ فردی و اجتماعی. شخصیت او از جهت فردی این است که او را قطع نظر از محیط و اجتماع و بدون توجه به موقعیت و خصوصیات اجتماعی ملاحظه کنیم و منظور از شخصیت اجتماعی این است که انسان را به ضمیمه اجتماع و روابطی که با سایر انسانها و محیط خارج از خود دارد در نظر بگیریم، بنابرین کمالی را هم که انسان در جستجوی آن است در دو جهت فردی و اجتماعی متصوراست. انسان از لحاظ فردی دارای سه جهت فکر، اخلاق و عمل است (میرزا کمسفیدی، ۱۳۸۱).
کمال فکری[۵۱]
بدیهی است محتویات فکر انسان هر چه عالی تر باشد آن فکر کامل تر و عالی تر است، زیرا فکر و عقل انسان با محتویات آن رابطه نزدیک دارد، بنابرین هر چه معلومات و معقولات انسان توسعه بیشتری داشته باشد به همان اندازه فکر انسان وسیعتر خواهد بود و به عبارت ساده تر، ترقی و تعالی محتویات فکر همان ترقی فکر است بلکه می توان گفت میان فکر و محتویات آن تعدی در کار نیست. از اینجا نتیجه میگیریم فکر کامل فکری است که متوجه عالی ترین موجودات باشد و پستترین افکار آن فکری است که در اطراف پست ترین موجودات دور می زند. برای درک این حقیقت باید معتقدات یک فرد دیندار و بیدین را با هم مقایسه کنیم. یک فرد مادی میگوید عالم منحصر است به آنچه ما می بینیم و یا علوم طبیعی برای ما ثابت کردهاست، طبیعت محدود و قوانین جبری آن سازنده این جهاناند و هیچ گونه نقشه و فکری در ساختمان آن به کار نرفته است. نیروی خلاقه عالم حتی به اندازه یک کودک خردسال هم عقل و شعور ندارد، بشر هم جزیی از طبیعت است و پس از مرگ اجزا او از هم متلاشی و تجزیه شده و دگر بار جز همین مواد طبیعی میگردد و هیچ گونه بقایی برای او نیست، در میان انسان و سایر حیوانات چندان فاصلهای وجود ندارد. اما یک فرد دیندار معتقد است که عالم از آن چه ما درک میکنیم خیلی بزرگتر و عالم ماوراء این طبیعت به مراتب از جهان طبیعت وسیعتر میباشد، نیروی سازنده این عالم بینهایت علم و قدرت دارد، همیشه بوده و همواره خواهد بود، جریان عالم بر طبق یک نقشه بسیار عمیق و دقیق است و عدم اطلاع ما از اسرار آن به طور کامل، مولود نادانی ما است، نه دلیل بر نبودن آن. اسرار انسان فاصله بسیار زیادی از حیوانات دارد، مرگ به معنای نابودی و فنا نیست، بلکه یکی از مراحل کمال بشر است. زیرا انسان پس از مرگ وارد عالم وسیع تر و پهناورتری میگردد (مهرابی زادههنرمند و وردی، ۱۳۸۲).
کمال اخلاقی[۵۲]