رهنمود پنهان درمان وجودی این است که، هر چه میخواهی باشی، همان باش. بیماران اجازه دارند خود را همان گونه که معمولاً با دنیا ارتباط برقرار میکنند، نشان دهند و درمانگر، در اوایل درمان مداخله اندکی دارد. در این حالت بیماران ترغیب میشوند آزادانه و صادقانه، هر آنچه را که در حال حاضر تجربه میکنند، ابراز نمایند، هرچند به صورت سنتی این گونه ابراز «آزاد»، در واقع به ابزار کلامی و نه رفتاری محدود میشود. سرانجام بیمار ترغیب میشود از تجربه کردن خودمحورانه فرایند رواندرمانی و شخص درمانگر دست بردارد و به گفتگوی اصیل بپردازد. زمانی که درمانجو بتواند به گفتگوی روان و پیشرونده بپردازد، درمان میتواند خاتمه یابد (پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶).
در میان مکاتب رایج روانشناسی، رویکرد وجودی تنها مکتبی است که به لحاظ همپوشیهای عمیق میان آموزههای دینی و اندیشه وجودی، به نکته مهم تمایز هیجانات آدمی و ارتباط برخی از سطوح این هیجانات و مؤلفه دینی آدمی توجه نشان دادهاست (وولف، ۱۹۹۶؛ به نقل از تقی یاره و اعوانی، ۱۳۹۲). تأکید بر لزوم تشخیص مرتبط با سطوح دینی وجود انسان و تلاش برای برقراری ارتباط میان ابعاد سهگانه جسمانی، روانی، در آثار روانشناسان وجودی از جمله فرانکل، قابل مشاهده است. این گروه از روانشناسان با تأسی به فلاسفه و مؤلفان وجودی، دیدگاه روانشناختی خود را، به موضوعات و مسائل هستیشناختی کشانیدهاند. بنابرین در رویکرد مورد نظر، درمان امری صرفاً روانشناختی نیست، بلکه واجد ابعاد هستیشناختی نیز میباشد. توجه به ابعاد دینی و هستیشناختی وجود انسان در نظرگاه وجودی، رویکرد اخیر را در موقعیت ممتازی قرار میدهد. از این جهت که آن را به چارچوب مناسبی جهت انجام مطالعات پیرامون روانشناسی دین بدل میسازد (وولف، ترجمه دهقانی: ۱۳۸۶). در عین حال، توجه به این نکته ضروری است که از هر گونه سادهانگاری و نزدیک دانستن بیش از حد فلسفه وجودی به دین بایستی دوری جست (مصلح، ۱۳۸۷). این پرهیز در مورد روانشناسی وجودی جدیتر است. روشن است با وجود چنین وضعیتی در مورد روانشناسی وجودی، در رویکردهای دیگر این علم، که دعوی دغدغههای هستیشناختی ندارند، به نحو جدیتری چنین است.
۲-۱-۲-۵ افسردگی از دیدگاه معنویگرایی
آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت، عبارت بود از مهمترین نظریه های سببشناختی و درمانی درباره افسردگی، اما علاوه بر دیدگاههای رایج و کلاسیک، تلاشهای فراوان دیگری نیز در راستای تبیین و درمان افسردگی صورت گرفتهاند. یکی از روندهای جدید، مبحث معنویت و درمان معنوی است. این رویکرد ریشه در دیدگاههای هستیشناسی دارد.
در سالهای اخیر، سازمان جهانی بهداشت، نیز در تعریف سلامت کامل و ابعاد وجودی انسان، به ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی و نیز معنوی اشاره میکند و بعد چهارم یعنی بعد معنوی را در رشد و تکامل انسان مطرح میسازد (وست، ترجمه: شهیدی و شیرافکن: ۱۳۸۷).
معنویت به تلاشی که برای کشف چیزی مقدس انجام میگیرد، گفته میشود. معنویت، گسترش آگاهی فرد را فراخوانده و مسئولیت فرد را نسبت به خود و ماوراء خود میطلبد. معنویت فراتر رفتن از سطح آگاهی فردی به سطح جهانی است (والش[۷۹]، ۲۰۰۷؛ به نقل از راسخ، ۱۳۹۳). معنویت را میتوان به صورت سازههای نهفته مانند شخصیت، فرهنگ و یا شناخت طبقهبندی نمود. این سازهها مستقیماً قابل مشاهده نیستند بلکه تنها از طریق ابعاد مؤلفههای تشکیل دهنده آن ها، میتوان آن ها را استنتاج نمود (میلر و ثورسون[۸۰]، ۲۰۰۳).
امروزه، برخی از سازمانهایی که ارزیابی مراکز مراقبت از سلامتی را برعهده دارند، پیشنهاد میکنند نیازهای معنوی بیماران نیز در مراکز مراقبت از سلامتی ارزیابی شود. انجمن روانپزشکی آمریکا توصیه میکند که پزشکان، گرایش مذهبی و معنوی بیماران را جویا شوند. زیربنای این توصیه ها این است که مراقبت از بیمار، بسیار فراتر از درمان بیماری است و دربرگیرنده نیازهای مختلف وی است (میلر، پلواک و رامانز[۸۱]، ۲۰۰۱).
مفهوم معنویت با همه حیطههای سلامت در تمام سنین ارتباط دارد (اسمیت و مک شری[۸۲]، ۲۰۰۴) و مورد علاقه پژوهشگران در تمام دنیا است (لین و بوئر[۸۳]، ۲۰۰۳). با این همه مشکلات و چالشهایی درباره تعریف معنویت وجود دارد.
علی رغم پژوهشهای بسیاری که در طول دهه های گذشته در این باره صورت گرفته، معانی بسیار مختلفی در مقالات و کتب گوناگون درمورد معنویت ارائه شدهاست (وادر[۸۴]، ۲۰۰۶). برخی معتقدند ابعاد معنویت، شامل تلاش برای معنا و هدف[۸۵]، تفوق و برتری ( مثلاً احساس این که انسان بودن فراتر از وجود مادی ساده است)، اتصال[۸۶] (مثلا احساس اتصال به دیگران، طبیعت یا الوهیت) و ارزشها (مانند عشق، دلسوزی و عدالت) میباشد (میلر، پلواک و رامانز، ۲۰۰۱). برخی معتقدند معنویت فراتر از مذهب و شامل مفاهیم دیگری همچون آرامش و راحتی ناشی از ایمان و تطابق معنوی (کاتن، لارکین، هوپز، کرومر و روزنتال[۸۷] ، ۲۰۰۵)، تجربیات و تظاهرات روح فرد در یک روند بیهمتا و دینامیک و منعکس کننده ایمان به خدا یا یک قدرت بینهایت، اتصال (به یک فرد، دیگران، طبیعت یا خدا) و یکپارچگی همه ابعاد انسانی میباشد (مراویجیلیا[۸۸]، ۱۹۹۹).
بحثهای موجود در مورد معنویت، منجر به این شدهاست که معنویت امری ذهنی[۸۹]، مبهم[۹۰] و قطبی[۹۱] شود. در یک انتهای طیف، به معنویت مترادف با مذهب نگریسته شدهاست در حالی که در انتهای دیگر طیف، برای تمام افراد فاقد ایمان یا اعتقاد به خدا نیز به کار میرود (اسمیت و مک شری، ۲۰۰۴).
برخی معتقدند امروزه معنویت یک پدیده جهانی است که برای همه (معتقدان و نیز بیایمانها) به کار میرود (کولی[۹۲]، ۱۹۹۷؛ برنارد[۹۳]، ۱۹۸۸؛ به نقل از راسخ، ۱۳۹۳). طبق نظر راسل، معنویت میتواند به طرق مختلف تظاهر کند. تبادلات[۹۴] روزانه با دیگران، تعاملات معنوی مشخص به وسیله عشق، اعتماد، صداقت و درستکاری، یکپارچگی، احترام، فداکاری و دلسوزی، تجربیاتی در مورد طبیعت که احساس نزدیکی و اتحاد با دنیای طبیعی را ایجاد میکند، ارتباط با ارواح جدا شده از جسم، ارتباط غیرشخصی[۹۵] با برخی از نیروهای برتر یا قدرتی که جهان را هدایت کند یا با یک خدای شخصی که فرد را میشناسد و از او مراقبت میکند (کرنز، گیروان و مک آلیس[۹۶]، ۱۹۹۸).
با توجه به مطالبی که در باب معنویت در منابع مختلف میتوان یافت، شاید بتوان معنویت را از دو دیدگاه، یکی نگاه عمومی و متمایل به لائیسم و دیگری نگاه مکاتب الهی بررسی کرد. از نگاه عمومی و جهانی، معنویت شامل هدفمندی در زندگی، تجربه ارتقاء و تعالی، نمود اجتماعی و پایبندی به بایستههای تعریف شده اخلاقی است. اما از نگاه مکاتب الهی، خداشناسی، خداجویی و خدامحوری، شناخت هدف خلقت و زندگی، تلاش در جهت تکامل معنوی و خودسازی و توکل (شناخت خدا به عنوان قدرت و حکمت مطلق، انجام وظایف فردی و در عین حال همواره خدا را در جایگاه خدایی و بینهایت دیدن) به معنای معنویت است (اصفهانی، ۱۳۸۹).
ذکر مطالب پیش گفته به خاطر بیان جنبههای مورد توجه دانشمندان از قرنها پیش تا کنون بود. جنبههایی که هنوز شاید لازم باشد به هنگام بازنگری در تعاریف متداول و پذیرفته شده به آن ها توجه کرد.
وقتی به روح با تعبیر قرآنی آن توجه میشود، شکافی عمیق بین نگرش لائیسم از مفهوم معنویت و نگرش الهی-اسلامی میتوان دید.