۲- تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان[۲۳]: این بخش خود به دو حالت تصمیم گیری در حالت عدم اطمینان کامل و تصمیم گیری در شرایط ریسک[۲۴] تقسیم میگردد.
تصمیم گیری در شرایط عدم اطمینان کامل برای زمانی است که مشکل موجود شامل تعدادی از متغیرهای غیرقابل کنترل نیز می شود، لیکن اطلاعاتی از گذشته به منظور پیش بینی برای این متغیرها در دسترس نبوده و از این رو محاسبه احتمال وقوع برای آن ها ممکن نیست. مدلسازی برای این نوع
تصمیم گیری اکثراً توسط ماتریس تصمیم گیری خواهد بود. در این حالت همچنین تصمیمگیر به روش های شهودی و یا خلاق نیز مراجعه می نماید (رابینز، ۲۰۰۰). خلاقیت، خود عاملی برای شناخت بیشتر مسئله است و همچنین شناسایی آلترناتیوهاست (وودمن و همکاران[۲۵]، ۱۹۹۳).
تصمیم گیری در شرایط ریسک برای زمانی است که مشکل موجود شامل تعدادی متغیرهای غیرقابل کنترل نیز می شود، لیکن اطلاعات از گذشته در مورد وقوع آن ها در دسترس است و بنابرین محاسبه احتمال وقوع برای آن ها ممکن خواهد بود. به عنوان مثال، طراحی سناریوهای حمله در دوران جنگ یک تصمیم گیری همراه ریسک است، هرچند که یک فرمانده سعی می نماید که اکثر اطلاعات راجع به دشمن را قبلاً تهیه نماید (رابینز، ۲۰۰۰). مدلهای مورد استفاده برای این شرایط از تصمیم گیری ممکن است از انواع مدلهای ریاضی و احتمالی باشند. کلیه مدلهای ریاضی را میتوان در چارچوب علم تحقیق در عملیات معرفی نمود که علاوه بر مدلهای مطرح در مورد تصمیم گیری در شرایط اطمینان، از مدلهای احتمالی مانند ارزش مورد انتظار ، برنامه ریزی خطی، آنالیز سربسر[۲۶]، بازگشت سرمایه[۲۷]، تحلیل بیز[۲۸]، تجزیه و تحلیل بر اساس زنجیره مارکوف[۲۹] (رندر[۳۰]، ۱۹۹۲)، منحنی توزیع، مدل صف[۳۱]،تصمیم گیری شاخهای تئوری بازیها و تئوری صف (گلد،۱۹۸۷) استفاده می شود.
۳- تصمیم گیری در شرایط تعارض[۳۲]: برای زمانی است که استراتژیهای رقبا برای یک تصمیمگیرنده جایگزین متغیرهای غیرقابل کنترل از شرایط تصمیم گیری او شوند. در این حالت از تئوری بازیها برای حل مسئله استفاده خواهیم نمود (اصغرپور،۱۳۷۷).
۲-۶ زمان و تصمیم گیری
تعیین زمان در دسترس برای جمع آوری اطلاعات عمدتاًً بستگی به مفاهیم و روند تصمیم گیری دارد. بنابرین زمان در دسترس تصمیم گیری عبارت است از فاصله زمانی معینی که بین لحظه احساس نیاز به اخذ تصمیم تا زمانی که تصمیم عملاً اتخاذ می شود، وجود دارد.
زمان در تصمیم گیری می تواند به چهار صورت مطرح شود: اول، بعد زمانی تصمیم که به نوعی به مدت تصمیم و چگونگی استفاده از زمان باز میگردد. دوم، زمان به عنوان یک واسطه در میان اجزای مختلف تصمیم که در زمانهای مختلف اتخاذ می شود. سوم، زمان به عنوان یک منبع و عامل محتوایی که کوتاه و یا محدود بودن آن میتواند تأثیرات جدی بر تصمیم داشته باشد و چهارم، زمان به عنوان یک کالا که در تصمیم می تواند خود یک موضوع باشد، بخصوص در عصر حاضر که هر گونه تأخیر کوتاه
می تواند پیامدهای جدی برای سازمان داشته باشد (آریلی و زاکاری[۳۳]، ۲۰۰۱).
اکثر مدیران تصمیم گیری را یک واقعه جدا که در یک نقطه مکانی و زمانی خاص اتفاق می افتد
میدانند. در این ارتباط برخی از مدیران به حالتی میرسند که به آن رهبر تک نقطهای میگوییم. رهبر تک نقطهای، در انزوا فکر می کند، سپس مشورت میطلبد، گزارشها را میخواند، بیشتر فکر می کند و سپس میگوید که بله یا خیر وسازمان را مأمور تحقق آن میسازد، در حالیکه باید به تصمیم با نگاه اجتماعی و سازمانی برخورد نمود. واقعیت آن است که تصمیم گیری یک حادثه و یا واقعه و یا پیشامد نیست، یک فرایند است که در طول یک هفته، یک ماه و یا یک سال آشکار می شود. تصمیم گیری مملو از نگرانی راجع به بازیگران قدرت و سیاست است و مملو از تفاوتهای ظریف شخصی و تاریخ و سابقه نهادی و سازمانی است. تصمیم گیری با بحث و مذاکره قرین بوده و نیازمند پشتیبانی همه سطوح سازمانی برای اجراست. گاروین میگوید که تصمیم گیر خوب آن است که معتقد است که تصمیم یک فرایند است که مدیر آن را آشکارا و در جمع طراحی و مدیریت می کند. تصمیم گیر بد فکر میکند که تصمیم در یک لحظه ساخته می شود و او آن را به تنهایی کنترل میکند (گاروین[۳۴]، ۲۰۰۱).
۲-۷ گامهای تصمیم
هربرت سایمون محققی است که در رابطه با مفهوم و مکانیسم تصمیم گیری مطالعات زیادی به عمل آورده است. از نظر او مدیریت و تصمیم گیری دو واژه هم معنی و مترادف هستند. علاوه بر سایمون، گروه دیگری از صاحبنظران نیز مدیریت و تصمیم گیری را یکی و هم معنی تعریف کرده و مدیریت را چیزی جز تصمیم گیری ندانستهاند و معتقدند که کانون اصلی مدیریت را تصمیم گیری تشکیل میدهد و انجام وظایفی چون برنامهریزی، سازماندهی و یا کنترل در واقع کاری جز تصمیم گیری درباره نحوه و چگونگی انجام این فعالیتها نیست. بقول دراکر، تأکید مدیریت آینده بر فراگرد تصمیم گیری و درک این فراگرداست (دراکر[۳۵]، ۱۹۸۷). از نظر این دسته از محققین، اصل مدیریت تصمیم گیری است، زیرا به وسیله تصمیم گیری، مدیر تمامی وظایف خود را انجام میدهد.
برای نیل به هدف، تصمیم گیری لازم است و تصمیم گیر میباید ازمیان استراتژی های موجود یکی را انتخاب کند و بکارگیرد. کیفیت و ماهیت این استراتژی، ماهیت عوامل محیطی خارج از کنترل سازمان و قدرت رقبا و ماهیت و شدت رقابت آن ها به سازمان از جمله عواملی است که موفقیت و یا عدم موفقیت تصمیم گیرنده در نیل به هدف بستگی به آن دارد. کونتز معتقد است که تصمیم گیری، اصل و اساس برنامه ریزی را تشکیل میدهد. زیرا بدیهی است طرح، برنامه، سیاست و خط مشی نمی تواند وجود داشته باشد مگر اینکه کسی، در جایی، تصمیمی گرفته باشد. مدیر معمولاً تصمیم گیری را وظیفه اصلی خود به شمار میآورد، زیرا عملاً مشاهده می نماید که باید دائم به فکر این باشد که چه راهی را برگزیند و چه کاری را انجام دهد، چه کسی را مأمور و مسئول چه کاری کند و کار کی، کجا، و چگونه انجام گیرد (سعادت، ۱۳۷۲).
حتی سازمانها بدون اجماع نیز عمل مینمایند. یکی دیگر از مدیران یکی از شرکتهای اتومبیلسازی یک مشاور استخدام کرده بود که او تحقیق نموده و بفهمد که بالاخره چه کسی در شرکت او برای ساخت یک مدل جدید از خودرو تصمیم میگیرد. جواب مشاور این بود که احتمالاً فرد خاصی تصمیم نمیگیرد. یک نفر مدل جدید ماشین را میسازد، یکی دیگر مسائل مهندسی آن را بررسی می کند و مثل یک توپ برفی هزاران تصمیم و عمل به این توپ اضافه می شود. یکی دیگر ممکن است برای او سپر طراحی نماید و این چنین خودرو طراحی می شود. البته ممکن است که در جلسه هیئت مدیره در یک لحظه مسئله مطرح وثبت شود،اما شایدتصمیم آن لحظهای گرفته شده است که مدیر شرکت شش ماه قبل دربازدید از خط تولید به چنین نتیجهای برای ساخت یک خودرو جدیدرسیده باشد (مینتزبرگ[۳۶]، ۱۹۹۸).
پنج گام در تحلیل تصمیم گیری عمومی وجود دارد که به ترتیب عبارتند از:
۱-شناسایی و تعریف مسئله
۲-جستجو برای یافتن راه حلهای احتمالی