کودکان و نوجوانان خانواده های طلاق درمقایسه با کودکان و نوجوانان خانواده های عادی، مشکلات تحصیلی، اجتماعی و رفتارهای ضد اجتماعی بیشتری از خود نشان میدهند. اکثر آن ها به خاطر اینکه تحت حمایت والدین پرتنش و پرخاشگری رشد کردهاند از مهارت های ارتباطی لازم برخوردار نیستند. همچنین در زمینه خودتنظیمی و مسئولیتپذیری با مشکلات عدیدهای مواجه هستند و به احتمال بیشتری ترک تحصیل میکنند. مطالعات نشان میدهد که برخی از آن ها در مقایسه با نوجوانان خانواده های عادی، فعالیت های جنسی را در سنین پایین تری آغاز میکنند. این نوجوانان معمولا درگیر رفتار های بزهکارانه و سوء مصرف مواد میشوند(آماتو، ۲۰۰۰).
اما سوال اینجا است که تاثیرات منفی طلاق والدین در کودکانی که تحت تاثیر پیامدهای ناشی از این امر قرار گرفته اند تا چه مدت باقی خواهند ماند؟ واقعیت این است که نمی توان پاسخ دقیقی به این سوال داد. چرا که برخی کودکان یک سال پس از طلاق والدین به راحتی با این مسئله کنار میآیند، در حالی که اثرات جانبی ناشی از طلاق والدین در برخی از کودکان نیز ممکن است سال های سال پابرجا باقی بماند.(کلارک- استوآرت[۱۲۱]، و برنتانو[۱۲۲]، ۲۰۰۶)
کودکانی که شاهد طلاق بوده اند احتمالا پدر و مادرشان را غمگین، عصبانی، هراسان و آسیب پذیر دیده اند. از آنجا که بچه ها به والدین شان متکی هستند تا از آن ها محافظت کنند زمانی که
در مییابند که والدین شان نیز آسیب پذیر هستند، آن ها را هوشیار و حتی وحشت زده میکند
( نیومن و رومانسکی[۱۲۳]، ۱۳۸۵).
والرستین و لوسین[۱۲۴] (۱۹۹۸) طی انجام یک مطالعه بر روی افرادی که والدین شان در دوران کودکی از هم جدا شده بودند به این نتیجه رسیدند که آن ها معمولا در بزرگسالی ویژگی های زیر را به خود
می گیرند.
ـ حدود ۶۰ درصد آن ها دچار مشکلاتی در زمینه روابط بین فردی با دیگران خواهند شد؛
ـ به طور معمول، آن ها در زندگی شان همواره انتظار شکست خوردن را می کشند.
ـ به طور کلی آن ها ترس زیادی از تغییر کردن شرایط دارند.
ـ آن ها از احتمال بی وفایی و خیانت همسرشان وحشت دارند؛
ـ علی رغم همه محافظه کاری که به خرج میدهند، برای عشق و ازدواج و والدگری ارزش قائل هستند.
ـ احتمالا رابطه بسیار نزدیکی با خواهر یا برادرشان برقرار خواهند کرد.
ـ در مقاطع تحصیلی بالاتر، موفقیت های کمتری به دست خواهند آورد.
ـ احتمال اینکه زندگی زناشوئی آن ها نیز به طلاق منتهی شود، زیاد است است،
ـ آن ها از طرد شدن، به خصوص از جانب معشوق شان می هراسند.
یقینا تبعات منفی طلاق بیش ازجنبه های مثبت آن است. طلاق باعث پرورش حس عدم امنیت در کودکان میگردد. ۲۵ درصد بچه ها، پنج سال بعد از طلاق به راحتی خود را با شرایط بعد از طلاق وفق میدهند. ۳۷ درصد آن ها دچار آسیب میشوند. تمام بچه ها افسردگی را با شدت های مختلف از خفیف تا شدید تجربه میکنند. خشم، بخش لاینفک زندگی ۲۳ درصد از این کودکان است که به افت تحصیلی و بزهکاری آنان منجر می شود. گرچه ۱۷ درصد این بچه ها از بی توجهی مادرشان رنج
میبرند، اکثر آنان بعد از گذشت پنج سال، از بودن در کنار مادرشان احساس امنیت و راحتی میکنند. ۳۰ درصد از این بچه ها از بی توجهی و بی اعتنایی پدران شان رنج میبرند. ۲۰ درصد از آنان گاهی
از غیبت پدرشان خوشحال میشوند و ۲۵ درصد امیدی به دیدار با پدرشان ندارند. رابطه خوب پدر با فرزندان، عزت نفس بچه ها را افزایش میدهد . در سنین بالای ۹ سال، پسرها وابستگی بیشتری به پدر و دخترها وابستگی بیشتری به مادرشان دارند. بچه هایی که پدران شان به ندرت به دیدن آنان میروند، احساس میکنند دوست داشتنی نیستند(مک کی، ۱۳۸۷).
به اعتقاد آماتو (۲۰۰۱) اینکه طلاق میتواند برای یک کودک مفید واقع شده یا مضر باشد بستگی به سطح تنشی دارد که او پس از وقوع طلاق با آن مواجه خواهد شد. زمانی که با پایان یافتن زندگی زناشوئی والدین،از میزان تنش کودکان طلاق کاسته شود، می توان گفت که طلاق والدین به نفع او بوده است.
شکی نیست که زندگی کودکان پس از طلاق والدین شان، تغییر میکند. قبح طلاق، روز به روز بیشتر نزد مردم می شکند و طلاق دیگر آن تابوی گذشته را ندارد. مطالعات نشان میدهد زمانی که والدین سعی میکنند با کمترین تعارض ممکن از یکدیگر جدا شوند و پس از این کار، شرایط حمایتی خوبی برای فرزندشان فراهم آورند، آسیب روانی کمتری به او وارد میسازند (آماتو، ۲۰۰۱).
تمامی دیدگاه هایی را که در رابطه با پیامدهای طلاق بر روی فرزندان وجود دارد، در چهار حیطه گنجاند:
اول اینکه طلاق، به علت از دست دادن ارتباط با یکی از والدین و همچنین به وجود آمدن مشکلات اقتصادی، ریشه بسیاری از استرس ها برای فرزندان است.
دوم اینکه طلاق، خطر ابتلا به مشکلات روانشناختی را در بین فرزندان افزایش میدهد.
سوم اینکه بر خلاف احتمال افزایش خطر، اغلب فرزندان خانواده های طلاق به خوبی فرزندان خانواده های عادی رفتار میکنند و در مواجهه با فشارهای چندگانه ای که توسط طلاق برآنها واردمی آید، انعطاف پذیر هستند، و چهارم اینکه فرزندان طلاق به رغم شایستگی هائی که از خود نشان
میدهند، شماری از احساسات دردناک ناشی از طلاق والدین، خاطرات ناخوشایند و مشکلات عاطفی که به تدریج شدیدتر میشوند را گزارش میکنند ( جولویت[۱۲۵]، ۲۰۱۰).
البته تحقیقات دیگری نیز با نگاهی سطحی و کوته بینانه و بدون بررسی کامل علل مشکلات عاطفی و رفتاری کودکان طلاق ، جدائی والدین را عامل تمامی اختلالات رفتاری آن ها ذکر کردهاند
و با توجه به این فرضیه نادرست ماتع جدایی بسیاری از خانواده های پرتنش شده اند . برخی مطالعات نشان میدهد که علت مشکلات عاطفی و رفتاری کودکان طلاق، جدا شدن والدین از یکدیگر یا زندگی کردن آن ها با یک والدین نیست، بلکه تنش ها و درگیریهای خانوادگی و تعارضات والدین قبل از طلاق، باعث ایجاد مشکلات روحی و روانی و متعاقبا مشکلات رفتاری در آن ها میگردد. در این صورت میتوان گفت، زمانی تداوم یک زندگی زناشویی به حال کودک مفید خواهد بود که تعارضات و اختلافات والدین با یکدیگر شدید و آسیبزا نباشد چرا که در غیر اینصورت تداوم یک زندگی زناشوئی پرتنش، نه تنها برای کودک سودی در بر نخواهد داشت بلکه باعث تشدید مشکلات عاطفی و رفتاری او نیز میگردد(آماتو، ۱۳۸۰).