روشنگری
این مرحله جایگاه خاصی در فرایند خلاقیت دارد؛ چرا که تفکر در آن شکل گرفته و حل مسئله مشخص می شود.اغلب متفکران ظهور این مرحله را ناگهانی می دانند. فرد خلاق در طول کار طبیعتاً با موانعی برخورد میکند که کار را دچار وقفه و امکان هر گونه پیشرفت را از فرد سلب میکند؛ ولی ناگهان موضوع روشن می شود و فرد میتواند موانع را از سر راه بردارد(استرنبرگ،۲۰۰۳).
بازنگری
در این مرحله فرد خلاق آن چه را به دست آورده است(اعم از اختراع، اکتشاف یا نظریه ی تازه) ارزیابی میکند، شواهد آن را دوباره می سنجد و از لحاظ منطقی آزمایش میکند. به عبارت دیگر در این مرحله اهمیت و ارزش کار به وسیله ی بازبینی مشخص می شود(استرنبرگ،۲۰۰۳).
۳-۲-خلاقیت هیجانی
خلاقیت هیجانی میتواند به عنوان توانایی مردم برای پرورش هیجانات نو و سازگارانه تر تعریف شود. خلاقیت هیجانی به غنای زندگی هیجانی افراد اشاره دارد(وایسویک، براکت و مایر[۶۷]،۲۰۰۷).خلاقیت هیجانی توانایی تجربه و بیان ترکیبی از هیجانات نو و اثربخش است.(آوریل و ناولز،۱۹۹۱؛ به نقل از قدیری،۲۰۱۰).
خلاقیت هیجانی به معنای ایجاد تغییر ونوآوری در سطوح مختلف احساسات(هیجانات) است.این تغییرات میتوانند شامل فرآیندهایی از از بال به پایین یا از پایین به بالا باشند.فرایند از بالا به پایین بر شناسایی و تغییر درباورها و قوانینی متمرکزاست که هیجانات را میسازند. و یا حداقل تغییر در بازنمایی های درونی از طرحواره های هیجانی و عاطفی است. فرآیندهای پایین به بالا بر تغییرات در پاسخ های هیجانی تمرکز دارند، این پاسخ ها پس از ترکیب های پی در پی تغییرات ساختاری ایجاد میشوند. به طور کلی، فرایند های از پایین به بالا در دوران کودکی و قبل ازتکامل طرحواره های هیجانی و فرآیندهای بالا به پایین بیشتر در بزرگسالی اتفاق می افتند(آوریل و نولز،۱۹۹۱؛ به نقل از اکبری و جوکار،۲۰۱۴).
بر اساس نظر آوریل و نولز(۱۹۹۱) خلاقیت هیجانی توانایی تجربه و ابراز احساسات به صورت مبتکرانه، اثربخش و اصیل است.آن ها بر این باورند افرادی که قادر به بیان احساسات خلاق هستند زمان و توجه بیشتری را صرف شناخت احساسات خود و دیگران میکنند.(به نقل از اکبری و جوکار،۲۰۱۴).
به نظر آوریل (۲۰۰۵) خلاقیت هیجانی معطوف به شکل دوم رابطه است. در این برداشت، هیجانها الگوهای سازمان شدهای هستند که بااصطلاحاتی چون عصبانیت، عشق، اندوه و…نمادگذاری میشوند او برای نشان دادن تفاوت این الگوهای پاسخدهی با احساسات هیجانی، آن ها را نشانگان هیجانی نامید. در واقع، یک نشانگان هیجانی کاملاً شکل یافته، الگوی سازمان شدهای از پاسخها (احساسات، افکار، اعمال) که به وسیله مجموعهای از باورها، قوانین یا هنجارهای شکلگرفته است.
خلاقیت هیجانی با تغیر باورها و قوانین یاریرسان به شکلگیری نشانگان هیجانی و یا با تغییر رفتارها آغاز میشود. باورها و قوانین ابتدا برای توجیه کنشهای پیشین و سپس به عنوان مبنایی برای پاسخهای جدید تغییر میکند (آوریل،۲۰۰۲).
آوریل(۱۹۹۱) معتقد است افرادی که مستعد بروز هیجانات خلاقانه هستند، بیش از سایرین برای شناخت هیجان زمان میگذارند و تلاش میکنند توجه بیشتری به هیجانات خود و دیگران داشته باشند. آن ها این ویژگی را آمادگی نامیده و به عنوان ملاک چهارم در نظر میگیرند.( به نقل از البرزی و همکاران،۱۳۹۲)
مهارت ابراز هیجانات به صورت ماهرانه و بهدرستی که منجر به سودرسانی به خود شخص و گروه میشود اثربخشی/ اصالت است هیجانی که انعکاسی از باورها و ارزشهای شخصی و واقعی فرد نیست (اصالت ندارد) نمیتوان خلاقانه بهحساب آورد; فرقی نمیکند که این هیجان تا چه اندازه بدیع یا مؤثر باشد.( آوریل،۱۹۹۹).
به نظر آوریل (۲۰۰۵) هیجانها به دو شکل می نوانند به خلاقیت ربط پیدا کنند:۱) خلاقیت را در قالب احساسات هیجانی میانجیگری کنند، بهبیاندیگر نقش پیشآیندی احساسات ما نسبت به موضوعات و گیرندههای درونی و بیرونی میتواند خلاقیت را تسهیل و یا بازداری کند ۲) هیجانها میتوانند محصول فرعی فعالیتهای خلاقانه باشند (جوکار و البرزی،۱۳۸۹).
خلاقیت هیجانی ابراز خود(به صورت صادقانه) به یک روش جدید است که بر اساس خطوط فکری فرد بسط یافته و روابط بین فردی گسترش مییابد. بر اساس این تعریف سه جزء اصلی خلاقیت هیجانی نوآوری، صداقت و اثربخشی هستند. (جوکار و البرزی،۱۳۸۹)
۱-۳-۲-مؤلفه های خلاقیت هیجانی
نوگرایی: این معیار به طور رایج برای خلاقیت بیانشده است. نوآوری توانایی تغییر در احساسات معمول و و ایجاد یک حالت هیجانی جدید است که در برخلاف هنجارها و استانداردها و یا ترکیبی جدید از هیجانات معمول و متداول فرد است(جوکار و البرزی،۱۳۸۹).
معیار”نوگرایی” به تحقق چیزی اشاره دارد که قبلاً وجود نداشته است. بدین سان نوگرایی یک مفهوم نسبی است(آوریل و اسنایدر و لوپز ،۲۰۰۶). اما همه ی پاسخ های نو خلاق نیست؛ بعضی صرفاً عجیب و غریب میباشند(لوپز،۲۰۰۹). برای اینکه یک پاسخ خلاقانه محسوب شود، باید به طور بالقوه برای شخص یا گروه مفید باشد، یعنی باید اثر بخش باشد(آوریل۱۹۹۹؛ به نقل از لوپز[۶۸]،۲۰۰۹).
اثربخشی: به هماهنگی پاسخ خلاق با زمینههای اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد. به گونهای که برقراری روابط مطلوب با دیگران را ممکن میکند و موجب بهبود شیوه تفکر فردی را نیز فراهم میآورد (جوکاروالبرزی،۱۳۸۹)؛ و به این موضوع اشاره دارد که آیا پاسخ ارائه شده با موقعیت تناسب دارد یا نتایج سودمندی برای فرد یا گروه به بار آورد (آوریل،۱۹۹۹).
اثربخشی نیز یعنی آنکه پاسخ خلاق باید متناسب با موقعیت بوده یا نتایج مفیدی برای فرد و گروه به دنبال داشته باشد(آوریل و نولز،۱۹۹۱؛به نقل از صبری و همکاران،۱۳۹۲). و نیز برقراری روابط مطلوب با دیگران را برای فرد ممکن ساخته و موجبات بهبود شیوه ی تفکر فردی را فراهم کند.(صبری و همکاران،۱۳۹۲).
اثربخشی شامل احساس شور و اشتیاق و سرزندگی است؛ همراه با پیچیدگیهای سرزندگی؛ و یکپارچهسازی و سازگاری که هم در درون خود وهم در رابطه با دیگران دیدهشده است. اثربخشی نیز مانند «نوگرایی» یک رابطه نسبی است. هیچچیز نمیتواند بهخودیخود و بدون در نظر گرفتن زمینه مؤثر باشد اگر در زمینه تغییری ایجاد شود، اثربخشی آنهم تغییر میکند؛ بنابرین، پاسخی که در کوتاهمدت تأثیرگذار است ممکن است در درازمدت بیاثر شده باشد، وبالعکس (لوپز، ۲۰۰۹). اثربخشی ممکن است از طریق زیبا شناسی(مثلاً در هنر)، عملی(مثلاً در تکنولوژی) و یا در روابط میان فردی(مثلاً در رهبری ) نمایان شود(اسنایدر[۶۹]،۲۰۰۲).
اصالت: ملاک سوم برای خلاقیت اصالت و اعتبار است. تولید خلاقانه باید به گونه ای باشد که شیوه ی ارزش ها و عقاید شخص در ارتباط با جهان را منعکس کند، و نه صرفاً یک ظاهر سازی و یا تصنع(آوریل۱۹۹۲؛به نقل از لوپز،۲۰۰۹) و نه یک کپی برداری محض از انتظارات دیگران. مهارت ابراز هیجانات به صورت ماهرانه و به درستی که منجربه سودرسانی به خود شخص و گروه می شود،اثربخشی واصالت است(سن سینگ ما [۷۰]،۲۰۰۹).