بنابرین هوش معنوی سازههای معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب میکند، در حالی که معنویت با تجربه عناصر مقدس، معنا و هوشیاری اوج یافته و تعالی در ارتباط است. هوش معنوی مستلزم تواناییهایی است که چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش و تولید پیامدهای با ارزش استفاده میکند(ایمونز،۱۹۹۹). همچنین افراد، زمانی هوش معنوی را به کار میبرند که بخواهند از ظرفیتها و منابع معنوی برای تصمیمگیری مهم و اندیشه در موضوعات وجودی با تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند(ایمونز[۱۰۸]،۲۰۰۰).”نازل” هوش معنوی را به عنوان توانایی نزدیک شدن به تواناییهای معنوی و منبعی برای شناخت بهتر، کشف معنی و تحلیل وجودی معنویت و رفتارهای عملی تعریف میکند(نازل،۲۰۰۴؛ به نقل از ناصری،۱۳۸۹).
ایمونز (۱۹۹۹و ۲۰۰۰) تعاریف گوناگونی را از هوش مطرح میکند، اما هسته اصلی تمامی این تعاریف را تمرکز بر حل مسأله برای سازگاری و رسیدن به اهداف میداند. هوش معنوی مستلزم تواناییهایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش و تولید محصولات و پیامدهای با ارزش استفاده میکند(ایمونز،۱۹۹۹). مکشری و همکاران [۱۰۹](۲۰۰۲) تأکید میکنند که هوش معنوی زیر بنای باورهای فرد است که سبب اثرگذاری بر عملکرد وی میشود، به گونهای که شکل واقعی زندگی را قالب بندی میکند. در واقع، هوش معنوی ظرفیتی برای الهام است و با شهود و نگرش کلنگر به جهان هستی، در جستجوی پاسخی برای پرسشهای بنیادی زندگی و نقد سنتها و آداب و رسوم میباشد. در حقیقت، هوش معنوی مجموعهای از فعالیتها است که علاوه بر لطافت و انعطافپذیری در رفتار، سبب خودآگاهی و بینش عمیق فرد نسبت به زندگی و هدفدار نمودن آن میشود، به گونهای که اهداف، فراتر از دنیای مادی ترسیم میگردد(فرامرز و همکاران،۱۳۸۸). به طور کلی میتوان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیتها و منابع معنوی در زمینهها و موقعیتهای عملی در نظر گرفت. افراد زمانی هوش معنوی را به کار میبرند که بخواهند از ظرفیتها و منابع معنوی برای تصمیمگیری مهم و اندیشه در موضوعات وجودی با تلاش در جهت حل مسائل روزانه استفاده کنند(ایمونز،۲۰۰۰ ؛ به نقل از سهرابی،۱۳۸۷). مطالعات جدید عصبشناسان نشان میدهد که برخی کنشهای مغز با تجربه های معنوی همراه است به گونهای که معنویت روی برخی از قسمتهای مغز اثر میگذارد. یکی از قسمتهای مغز، بخش لپهای گیجگاهی است که دقیقاً پشت ناحیه گیجگاهی قرار دارد و عصبشناسان این بخش را «منطقه خدا » مینامند، زیرا با تحریک مصنوعی آن موضوعهای معنوی مانند دیدار با خدا، گفتگوی دینی، از خودگذشتگی، فداکاری، انسان دوستی و مانند اینها پدیدار میشود (چی یو[۱۱۰] ،۲۰۰۱؛ زوهر و مارشال،۲۰۰۰). بنابرین میتوان معتقد بود که هوش معنوی در انسان وجود دارد(سهرابی و همکاران، ۱۳۸۸).
لذا با بهره گرفتن از هوش معنوی میتوان میل و قابلیت فرد را برای رسیدن به مقصود و ارزش رشد داد. هوش معنوی به فرد اجازه میدهد که رویاروی این قابلیتها باشد و برای رسیدن به آن سخت تلاش کند و به دلیل پیوندش با معنای ارزش و پرورش تخیل میتواند به انسان توان تغییر و تحول بدهد. فردی با هوش معنوی بالا دارای انعطاف خودآگاهی ظرفیتی برای روبهرو شدن با دشواریها و سختیها و فراتر از آن رفتن، ظرفیتی برای الهام و شهود، نگرش کلنگر به جهان هستی میباشد(ایمونز،۲۰۰۰؛ نقل از صمدی،۱۳۸۵). دیدگاه یکپارچه درباره هوش معنوی در حیطه هوش چندگانه میگنجد و هوش معنوی را در زمینهای از کل زندگی فرد به حساب میآورد (سهرابی، ۱۳۸۷). از نظر سیسک و تورنس[۱۱۱]، (۲۰۰۱) هوش معنوی قادر است هشیاری یا احساس پیوند یا یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را تسهیل کند یا افزایش دهد (سیسک و تورنس،۲۰۰۱؛ نقل از سهرابی،۱۳۸۷). نازل هوش معنوی را به عنوان توانایی ایجاد معنا مبتنی بر فهم عمیق سوالات وجودی و نیز آگاهی و توانایی استفاده از سطوح چندگانه در حل مسأله تعریف میکند ( واگان[۱۱۲]،۲۰۰۲؛ نقل از فرهنگی و همکاران،۱۳۸۸). آمرام[۱۱۳]، معتقد است که هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن مأموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنیا است (آمرام، ۲۰۰۵؛ نقل از غباری بناب و همکاران،۱۳۸۶). همچنین کینگ (۲۰۰۸) معتقد است که هوش معنوی، آگاهی از حقایق، ارزشها، اعتبار و اصول اخلاقی فرد است (کینگ۲۰۰۸؛ به نقل از محمد نژاد و همکاران، ۱۳۸۸).
نوبل و واگان[۱۱۴] معتقدند که مؤلفههای هشتگانهای که نشان دهنده هوش معنویِ رشد یافته هستند عبارتند از درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به برطرفکردن نیازهای دیگران (به نقل از نازل،۲۰۰۴). مک مولن[۱۱۵] (۲۰۰۳) معتقد است ارزشهایی مانند شجاعت، یکپارچگی، شهود و دلسوزی از مؤلفههای هوش معنوی هستند. در تعریفهای موجود از هوش معنوی به ویژه بر نقش آن در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره تأکید شده است (زوهر و مارشال[۱۱۶]،۲۰۰۰؛ ولمن ۲۰۰۱؛ نازل، ۲۰۰۴ و کینگ ۲۰۰۷). علاوه بر این همان طوری که ایمونز (۲۰۰۰) مطرح کردهاست مؤلفه دیگر هوش معنوی تقدس بخشیدن به امور روزانه است، یعنی تمام اموری که فرد انجام میدهد. هوش معنوی علاوه بر یک هدف اختصاصی یک هدف کلی و مقدس هم دارد. هنگامی که یک عمل با یک هدف مقدس صورت میپذیرد کیفیت متفاوتی مییابد. چهارمین مؤلفه هوش معنوی به رابطه بین معنویت و حل مسائل و مشکلات یا به عبارت دیگر به رابطه دین و معنویت با مهارتهای حل مسئله اشاره دارد. پنجمین مؤلفه هوش معنوی صفات پرهیزگارانه است. ایمونز (۲۰۰۰) عنوان میکند که رفتارهایی مانند بخشش، شکرگذاری، ایثار، فداکاری و عشق از جمله صفات پرهیزگارانه است که از مؤلفههای هوش معنوی به شمار میروند. ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج بعُد، اولین گام طراحی ساختار هوش معنوی است (حسینیان و همکاران، ۱۳۹۰).
ویژگیهای هوش معنوی از نظر ایمونز