لیختنبرگ افسردگی را به احساس نومیدی در نیل به اهداف مشخص تعریف کردهاست. وی این نومیدی را بیشتر محصول کمبودهای شخصی شناخته است. به عقیده بک افسردگی اصطلاحی است که به مجموعه رفتارهائی اطلاق میشود که عناصر مشخص آن کندی در حرکت و کلام است. گریستن، غمگینی، فقدان پاسخهای فعال، فقدان علاقه، کم ارزشی، بیخوابی و بیاشتهایی از دیگر علائم آن است. اخوت افسردگی را به طور خلاصه عبارت از احساس بیمارگونه غم و اندوه با درجاتی از رکود واکنش میداند (موسوی زاده و پزشک، ۱۳۹۱). لینفوردیس بیان میدارد که افسردگی بیماری ای است که خصوصیات اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل یک احساس غمگینی است که از یک نومیدی خفیف تا احساس یأس شدید ممکن است نوسان داشته باشد. این تغییر خلق نسبتاً ثابت و برای روزها، هفتهها و سالها ادامه دارد. همراه این تغییر خلق، تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفکر، کارایی و اعمال فیزیولوژیک وجود دارد (گرینبرگ[۳۹]، ۲۰۱۷). در مجموع افسردگی یک بیماری روانی با جنبههای زیستی، روانی و اجتماعی است که علل، نشانه ها و درمانهایی دارد و فرد مبتلا به راحتی از آن خلاصی ندارد. چه تحت درمان باشد و چه نباشد، اختلال میتواند بدتر شود یا برگردد (اصلانی و همکاران، ۱۳۹۴).
۲-۳-۱- انواع افسردگی
به منظور اینکه مناسبترین و موثرترین درمان افسردگی صورت گیرد، میبایستی علائم آن شناسایی شود (گرینبرگ، ۲۰۱۷). اما باید بدانیم که افسردگی به اشکال و انواع مختلفی دیده می شود و تازه هر نوع آن، نشانه ها، علل و درمانهای متفاوتی دارند. لذا به دسته بندی انواع آن می پردازیم:
۲-۳-۱-۱- افسردگی اساسی یا ماژور
در این اختلال، نشانه های افسردگی بیش از دو هفته و در تمام روز و ماه ها پایدار میماند. نشانه های این نوع افسردگی کاملاً فرد را متمایز از زمانی میکند که مبتلا نبوده، به این معنی که او را در حیطه های شغلی روابط فردی و رفتارهای اجتماعی ناتوان میکند. خطر خودکشی نیز در این نوع افسردگی افزایش مییابد (احمدی و همکاران، ۱۳۹۵).
ملاکهای افسردگی اساسی
الف) حداقل پنج تا از علایم زیر همزمان در یک دوره حداقل دو هفتهای وجود داشته باشد و نشانه تغییری در کارکرد قبلی باشد؛ حداقل یکی از علایم یا (۱) خلق افسرده باشد، یا (۲) بی علاقگی و بی لذتی (موسوی زاده و پزشک، ۱۳۹۱).
-
- خلق افسرده در اکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها، چه طبق گزارش خود بیمار از احساس ذهنیش (مثلاً احساس کند غمگین است، یا احساس پوچی کند)، چه طبق مشاهده دیگران (مثلاً بگویند گریان به نظر میرسد). در اطفال و نوجوانان میتواند به صورت خلق تحریک پذیرباشد.
-
- کاهش واضح علاقهمندی یا لذت بردن از همه یا تقریباً همه فعالیتها، اکثر اوقات روز و تقریباً همه روزها.
-
- کاهش چشمگیر وزن بدون اجرای برنامه (رژیم) خاصی برای لاغری، یا افزایش وزن (مثلاً تغییر وزن بدن بیش از پنج درصد در عرض یک ماه)، یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً همه روزها.
-
- کم خوابی یا پر خوابی به طور تقریباً هر روزه.
-
- سرآسیمگی یا کندی روانی-حرکتی در تقریباً همه روزها (برای دیگران مشهود باشد، نه اینکه فقط خود بیمار احساس ذهنی بی قراری یا کند شدن را گزارش کند).
-
- احساس خستگی یا از دست دادن انرژی تقریباً همه روزها.
-
- احساس بیارزشی یا احساس گناه مفرط یا نا متناسب (که حتی ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (صرف ملامت نفس یا احساس گناه به خاطر بیمار بودن کافی نیست).
-
- کاهش قدرت تفکر یا تمرکز، یا احساس بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (چه طبق گزارش بیمار از احساس ذهنی خود، چه بنا بر مشاهده دیگران).
- افکار عود کننده درباره مرگ (نه فقط ترس از مردن)، فکر مکرر خودکشی بدون هیچ نقشه خاصی، اقدام به خودکشی، یا داشتن نقشهای معین برای انجام خودکشی (نیک آمال و همکاران، ۱۳۹۲).
ب) علایم مذکور واجد ملاکهای دوره مشترک نباشد.
پ) علایم از نظر بالینی رنج و عذاب چشمگیری برای بیمار ایجاد کرده باشد و یا کارکردهای او را در حوزه های اجتماعی، شغلی، یا سایر حوزه های مهم زندگی مختل کرده باشد.
ت) علایم ربطی به اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً مادهای که مورد سوء مصرف قرار میگیرد، یا دارو) یا یک بیماری طبی عمومی (مثل کمکاری تیرویید) نداشته باشد.
ث) داغدیدگی، توجیه بهتری برای علایم نباشد، یعنی به دنبال از دست رفتن فرد محبوب، علایم بیش از دو ماه طول کشیده باشد، یا مختل شدن واضح کارکردها، اشتغال ذهنی شدید با احساس بیارزشی، فکر خودکشی، علایم روانپریشی، یا کندی روانی- حرکتی به شکل مشخص وجود داشته باشد (موسوی زاده و پزشک، ۱۳۹۱).
۲-۳-۱-۲- افسرده خویی یا مینور