تحقیقات سلیگمن نشان داده است که سبک های اسنادی منفی در رویارویی با رویدادهای ناخوشایند افسرده میشوند. و جالب توجه اینکه افراد افسرده ای که سبک های اسنادی آن ها در جهت مثبت تغییر نکرده است به بازگشت به بیماری پس از دو سال تهدید میشوند. بنابرین سبک های اسنادی غیرانطباقی یعنی نسبت دادن رویدادهای ناخوشایند به عوامل درونی و پایدار و عام نه تنها سلامت روانی و جسمانی انسان را به خطر می اندازد بلکه با عملکرد ضعیف تر در تمام جنبههای سلامت و بهزیستی افراد از جمله اعتماد به نفس، عزت نفس، پذیرش خود اثرات سوء میگذارد.
نقش محیط در ایجاد سبک اسنادی مناسب:
با توجه به این که در الگوی جدید درماندگی آموخته شده، نحوه تبیین افراد از رویدادهایی که در زندگی برای او اتفاق می افتد از ماهیت رویدادها با اهمیت تر است؛ چگونه می توان شرایطی فراهم نمود که افراد به نحو سالمتری رویدادهای زندگی خود را تبیین کنند؟
بدیهی است آنجه بهداشت روانی ما را در این زمینه تامین میکند، ایجاد محیطی مملو از تقویت و تأیید نیست، بلکه محیطی است که در آن افرا به طور کامل عمل میکند و هم خود را قبول دارد و هم مورد قبول دیگران قرار میگیرد.
با توجه به تحقیقات سلیگمن(۱۹۹۸)، در مورد اولین تجربه های توام با شکست که موجب درماندگی میشوند، می توان گفت که ارزیابی های مثبت والدین از دانش آموزان بیش از هر چیزی میتواند زمینه را برای ارزیابی های مثبت آن ها فراهم کند. همین طور ارزیابی های منفی والدین از دانش آموزان موجب می شود که آن ها از خود و وجود خود احساس خشنودی نکنند.
همچنین ایجاد جو رقابت آمیز و تهدید کننده در مدرسه و تأکید بیش از حد به نمره به جای اهمیت دادن به رشد همه جانبه دانش اموزان، میتواند برداشتی غیر منطقی از توانایی ها و رشد قضاوت های منفی از خویشتن برای آن ها فراهم شود. مدرسه باید زمینههای شکست دانش آموزان را تا حد امکان کاهش دهد. این مشکل مخصوصا در اولین سال های تجربه آن ها از مدرسه به وجود میآید.
باز آموزی اسنادی:
در برنامه های بازآموزی اسنادی هدف، تغییر دادن ادراک فرد درباره اینکه چرا شکست رخ داده است، میباشد. البته یکی از اسنادهای احتمالی برای شکست، نداشتن توانایی است. با این همه، اسناد توانایی برای شکست این اشکال را دارد که در عملکرد آینده اختلال ایجاد میکند، زیرا اسنادهای توانایی، هم پایدار و هم کنترل ناپذیرند. اسنادهای توانایی، فرد را با پرسیدن این سوال که چرا تلاش کنم؟ رها میسازد. خوشبختانه، اسنادهای با ارزش دیگری برای توجیه شکست وجود دارند. عدم تلاش یا فقدان راهبرد یا تدبیر مؤثر، اسنادهایی هستند که ناپایدار و تحت کنترل ارادی میباشند. هنگامی که شکست، ناپایدار و تحت کنترل ارادی دیده شود، پس دیگر مانعی حل نشدنی و غیر قابل کنترل نیست.
باز آموزی اسنادی را می توان در بسیاری از زمینههای زندگی به کار برد. ریشه بسیاری از مشکلات هیجانی و روانی و کاهش سلامت روانی افراد را می توان تا اندازه ای در سبک اسنادی بدبینانه ای که این دشواری ها را بدتر میکند، ردیابی نمود.
پیشینه تجربی:
تحقیقات انجام گرفته نشان میدهد که عواملی مانند، کیفیت زندگی و ثبات عاطفی (دینر و همکاران، ۲۰۰۳)، پیشرفت در جهت دستیابی به اهداف شخصی (رایان و دسی، ۲۰۰۱)، افسردگی (وود و جوزف، ۲۰۱۰)، با بهزیستی روانشناختی به طور مثبت رابطه معناداری دارد. به عبارتی می توان گفت که بهزیستی روانشناختی متغیری است که بسیاری ازعوامل مانند جنسیت، رضایت از زندگی، وضعیت اجتماعی-اقتصادی و هدف در زندگی میتواند بر روی آن تاثیر بگذارد.
در پژوهشی رونی، اتولینی، رافانلی و همکاران (۲۰۰۳)، دریافته اند که بین ابعاد بهزیستی روان شناختی و اضطراب، افسردگی و خصومت رابطه منفی و معناداری وجود دارد.
همچنین در پژوهشی دینر و لوکاس[۶۵]( ۲۰۰۰)، نشان دادند که افراد با احساس بهزیستی بالا هیجانات مثبت را تجربه میکنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند؛ درحالی که افراد با احساس بهزیستی پایین، حوادث و وقایع زندگی شان را نامطلوب ارزیابی کرده، بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه میکنند.
مایرز و دینر[۶۶] (۱۹۹۵)، در تحقیقی نشان دادند که افراد با بهزیستی بالاتر، دارای ارزیابی مثبت ازخود و رویدادهای محیطی هستند و در نتیجه رضایت بیشتری از زندگی را گزارش میکنند و شادمان تر هستند.
وینهورن (۲۰۰۸)، در پژوهش خود نشان داد که عوامل روانشناختی بر کارکرد جسمی تاثیر میگذارند و کسانی که بهزیستی روانشناختی بالاتری دارند، از سلامت جسمی بالاتری نیز برخوردارند. همچنین این افراد شاد، خوشبین و مثبت نگرند و از ثبات عاطفی بالایی برخوردارند، برای حل مسائل خود مستقیما تلاش میکنند و از زندگی خود راضی بوده و احساس خوشبختی میکنند.
نتایج پژوهش ایرنیا، سزیلفر، مارک[۶۷] و همکاران (۲۰۰۷)، نشان داد که افراد دارای بهزیستی بالا از زندگی خانوادگی خود رضایت دارند، روابط خوبی برقرار میکنند، دوستان زیادی دارند و در ضمن بهزیستی روانی با انگیزه های درونی ارتباط دارد و سطوح بالاتر شادکامی موجب ارتقای مهارت های اجتماعی می شود و از افسردگی جلوگیری میکند.
کینگ[۶۸] (۲۰۰۶) درپژوهش خود نشان داد که حوادث منفی زندگی رابطه مستقیم با بهزیستی روانی دارند. یعنی حوادث مثبت بالا باعث بالا رفتن بهزیستی افراد میگردد و تجارب منفی باعث میگردد بهزیستی فرد به سطح زیر نرمال کاهش یابد.
در پژوهشی دینرو همکاران (۲۰۰۰)، نشان داده شد که بهزیستی روانی تاثیر مهمی در موفقیت افراد دارد. افراد شادکام و دارای بهزیستی روانی بالا نگرش خوش بینانه ای نسبت به رویدادها و وقایع اطراف خود دارند و به جای جبهه گیری منفی نسبت به اتفاقات پیرامون خود، سعی در استفاده بهینه از این رویدادها دارند و هرقدر افراد از رویدادهای پیرامون خود راضی تر باشند، به همان میزان نیز شادترند و اگر این رضایت کمتر باشد، به همان میزان نیز احساس رضایت مندی و بهزیستی روانی کمتری دارند.
پژوهشی دیگر هاشمی نصرت آباد، باباپور خیرالدین و بهادری خسرو شاهی (۱۳۹۱)، تحت عنوان نقش سرمایه روان شناختی در بهزیستی روانی با توجه به اثرات تعدیلی سرمایه اجتماعی انجام گرفت. روش تحقیق از نوع توصیفی- همبستگی بود که تعداد۴۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه تبریز از طریق جدول مورگان به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. داده های به دست آمده با بهره گرفتن از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون همزمان و گام به گام مورد بررسی قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که سرمایه روان شناختی و سرمایه اجتماعی از یک سو و بهزیستی روان شناختی با سرمایه اجتماعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. بر اساس داده ها افرادی که سرمایه روان شناختی مطلوبی داشتند و از سرمایه اجتماعی بالاتری بهره مند هستند از بهزیستی روان شناختی بهتر و بالاتری برخوردارند.