همچنین، بندورا و همکاران[۱۶۳] (۱۹۹۵) خودکارآمدی را عبارت از باورهای افراد به تواناییهایشان در بسیج انگیزه ها، منابع شناختی و اعمال کنترل بر یک رخداد معین تعریف کرده اند. یکی از جنبه های اساسی خوکارآمدی شخص، این باور است که فرد از راه اعمال کنترل می تواند بر پیامدهای زندگی خود اثر بگذارد. به ویژه در هنگام رویارویی با عوامل استرس زا، داشتن احساس کنترل بر شرایط، عاملی مهم در سازگاری با موقعیتهای گوناگون است (به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۶).
خودکارآمدى جزیى از خودپنداره فرد مىباشد که به باورهاى فرد در رابطه با توانایىهایش جهت انجام تکالیفى که در آینده با آنها روبه رو مىشود، مربوط است (بندورا،۱۹۹۷، به نقل از کیامرثی و همکاران، ۱۳۹۰).
ابعاد خودکارآمدی
بطور کلی باورهای خودکارآمدی از لحاظ سطح، نیرومندی و عمومیت با یکدیگر تفاوت دارند:
۱٫ سطح: باورهای خودکارآمدی از لحاظ سطح متفاوت میباشند به طوری که باورهای خودکارآمدی در یک حوزه ممکن است در حد فعالیتهای ساده، متوسط و دشوار باشند.لذا انتخاب فعالیتها باید مبتنی بر میزان و نیرومندی احساس خودکارآمدی افراد باشد. انتخاب نادرست یا فعالیت منجر به تضعیف احساس خودکارآمدی میگردد. افراد در رویارویی با فعالیتها و تکالیف خیلی ساده، احساس کاذب خودکارآمدی و در مواجهه با فعالیتها و تکالیف خیلی دشوار احساس عدم خودکارآمدی خواهند کرد.
۲٫ نیرومندی: یکی دیگر از ابعاد خودکارآمدی، بعد نیرومندی است. باورهای خودکارآمدی ضعیف در اثر تجارب ناموفق به سهولت بی اعتبار میگردند. اما افرادی که اعتماد بالایی نسبت به تواناییهای خود دارند در برابر مشکلات و سختیها نیز کارآمدی خویش را حفظ می کنند. بنابراین، احساس خودکارآمدی هر چقدر نیرومندتر باشد ثبات و دوام آن بیشتر خواهد بود، همچنین رابطه بیشتری نیز با رفتار پیدا می کند.
۳٫ عمومیت: افراد ممکن است در حد یک حوزه یا تنها بخشی از آن حوزه خود را کارآمد بدانند. باورهای خودکارآمدی در این بعد، متأثر از عواملی همچون شباهت فعالیتها و حیطه بروز آنها در رفتارهای شناختی و عاطفی، کیفیت شرایط و ویژگیهای افرادی که آن رفتار یا فعالیت به آنان مربوط میگردد، میباشد(بندورا، ۲۰۰۰، به نقل از کدیور، ۱۳۹۰).
منابع خودکارآمدی
باورهای خودکارآمدی عمدتاً مبتنی بر منابع اطلاعاتی پنج گانه به شرح ذیل شکل می گیرد:
۱٫ انطباقهای عملکرد: بندورا(۱۹۸۶) معتقد است که انتظارات کارآمدی در تجربیاتی که شخص در آنها مهارت دارد، ریشه دارد. تجارب موفق متمایلند که انتظارات سطح بالا ایجاد کنند در حالی که تجارب شکست تمایل به تولید انتظارات سطح پائین دارند. یکبار که انتظارات کارآمدی قوی و بالا ایجاد شد، به هر حال احتمال اینکه شکستهای موقتی تأثیر زیادی بر قضاوت فرد از قابلیت های خود داشته باشد اندک است. بر عکس، یکبار که انتظارات کارآمدی ضعیف و پائین ایجاد شد، موفقیتهای گهگاهی در قضاوت افراد از قابلیت های خودشان چندان مؤثر نیستند. به هرحال، انتظارات سطح پائین می تواند به وسیله موفقیتهای فراوان و مکرر تغییر یابد. از طریق چنین کوششهایی بالاخره افراد میتوانند بر مشکلترین موانع غالب آیند و چیره شوند (به نقل از عزیزی ابر قوئی، ۱۳۸۹).
موثرترین و با نفوذترین منبع خودکارآمدی، دستاوردهای عملکرد است. افراد در کارها و فعالیتهایی که مشغول میشوند نتیجه اعمالشان را تفسیر می کنند و از این تفسیرها برای گسترش باورها و عقاید درباره تواناییشان برای درگیر شدن در کارها و فعالیتهای بعدی استفاده می کنند. معمولاً نتایجی که به عنوان نتایج موفق تفسیر میشوند، خودکارآمدی را افزایش می دهند و آن دسته که به عنوان نتایج ناموفق تفسیر میشوند آن را کاهش می دهند (پاجاریس[۱۶۴]، ۲۰۰۲).
۲٫ تجربیات جانشینی: دومین منبع شکل گیری خودکارآمدی، تجربیات جانشینی است که به وسیله عمل دیگران ایجاد می شود، تأثیرات این منبع نسبت به انطباقهای عملکردی ضعیفتر می باشد. قسمتی از تجربه های جانشینی به وسیله مقایسههای اجتماعی با دیگران ساخته می شود.مشاهده الگوهای شکست در صورتی که مشاهدهگر توانایی خود را قابل مقایسه و شبیه به الگو بداند تأثیر منفی بر روی خودکارآمدی خواهد داشت اگر مشاهدهگر توانایی خود را بالاتر از الگو بداند تأثیری منفی بر مشاهدهگر نخواهد داشت و همچنین اگر فردی مشاهده نماید که افراد دیگر با وجود تلاش نمیگردند وی در آن حوزه نیز تأثیرات مدلسازی به طور ویژهای به این زمینه مربوط می شود، بخصوص زمانی که شخص در مورد انجام کاری تجربه قبلی کمی دارد. اگر مدلها راههای بهتر انجام کارها را به افراد آموزش دهند، با این وجود حتی افراد با تجربه و خودکارآمد، خودکارآمدیشان را در سطح بالایی افزایش می دهند. تجربه جانشینی زمانی قدرتمند است که ناظران شباهتهایی را در بعضی ویژگیهای مشاهده شونده ببینند. مشاهده موفقیتهای چنین مدلهایی به مشاهده گر کمک می کند که تواناییهای خود را باور کند (اگر آنها میتوانند چنین کاری را انجام دهند پس من هم میتوانم). یک مدل مهم و مشخص در زندگی یک نفر می تواند به القا کردن باورهای شخصی که راه و روش زندگی را تحت تأثیر قرار می دهد کمک کند (پاجاریس، ۲۰۰۲).
۳٫ ترغیب کلامی: باورهای افراد نسبت به تواناییهای خود از طریق ترغیب کلامی که اشخاص دریافت می کنند، تحت تأثیر قرار میگیرد. پیغامهای کلامی و تشویقهای اجتماعی به اشخاص کمک می کنند که تلاش بیشتری به کار برند و پشتکار مورد نیاز برای موفقیت را تداوم بخشند و این امر به رشد پیوسته مهارت ها و کارآمدی شخصی منجر می شود. بسیاری از والدین که کودکان خود را تشویق می کنند تا باور کنند که میتوانند در مراتب مختلف زندگی موفق شوند و آنها را برای تلاش کردن تشویق می کنند شاید با این عمل، رشد مهارت ها و حس خودکارآمدی آنها را تسریع کنند. به هر حال، این تشویق باید در حد واقعی و معقول باشد زیرا ترغیب تلاش های ناموفق برای انطباق با اهداف ممکن است انتظارات کارآمدی پائین ایجاد کند. همچنین والدینی که همیشه تلاش های کسب مهارت فرزندان خود را از طریق استهزا، انتقاد و تحقیر، ناچیز میانگارند باعث شکل گیری خودکارآمدی پائین در فرزندان میشوند(به نقل ازعزیزی ابرقوئی، ۱۳۸۹).
۴٫ برانگیختگی هیجانی: حالات فیزیولوژیکی از قبیل ترس، برانگیختگی، خستگی و حالات خلقی، اطلاعاتی درباره خود کارآمدی فراهم می کند. فشار روانی و تنش اغلب به عنوان شاخص های آمادگی برای شکست تفسیر می شود، همچنین خلق فرد نیز می تواند تأثیر عمدهای روی باورهای خودکارآمدی داشته باشد، به طور مثال خوش بینی و خلق مثبت باورهای خودکارآمدی را افزایش می دهند، در صورتی که ناامیدی و افسردگی باورهای خودکارآمدی را کاهش می دهند.
موقعیتهای مشکل باعث ایجاد حالتهای برانگیختگی بالا در اکثر افراد میگردد و افراد با توجه به این اطلاعات، قابلیت توانایی خود را قضاوت می کنند، چون برانگیختگی بالا عملکرد افراد را کاهش میدهد و بیشتر احتمال دارد که افراد منتظر شکست باشند و انتظارات کارآمدی پائین داشته باشند (به نقل از فراهانی، ۱۳۸۷).
-
- تلفیق اطلاعات کارآمدی: بندورا بر این اعتقاد است که اکتساب و تشکیل قضاوتهای خودکارآمدی تنها از طریق یک بعد صورت نمیگیرد، بلکه اطلاعات کارآمدی تلفیق و ترکیبی از منابع متفاوت هستند (بندورا،۱۹۹۷، به نقل از زارعزاده، ۱۳۸۵).
باورهای خودکارآمدی
باورهای خودکارآمدی (الدرمن[۱۶۵]، ۲۰۰۴؛ ارمرد[۱۶۶]، ۲۰۰۳؛ پاجارس، ۲۰۰۳؛ به نقل از کدیور، ۱۳۹۰) بر چهار فرایند زیر تأثیر می گذارند:
۱٫فرایندهای شناختی: باورهای خودکارآمدی به صورت های مختلف بر فرایندهای شناختی تأثیر میگذارند. در بیشتر رفتارهای هدفمند، اهداف بر اساس آیندهنگری انتخاب می شوند. هدفگزینی افراد بر اساس ارزیابی از تواناییهای خود است. افراد دارای خودکارآمدی قویتر، هدفهای چالش انگیزتری برای خود انتخاب می کنند و نیز تعهد بیشتری نسبت به اهداف خود نشان می دهند. بیشتر فعالیتها در آغاز با تفکر شکل می گیرد. سپس، باورهای افراد بر این رفتارها تأثیر می گذارد. افراد دارای خودکارآمدی بالا، روش های مفید و مؤثری برای عملکرد در پیش میگیرند، اما افرادی که به کارآمدی خود شک دارند از تجسم موفق اعمال ناتواناند.
۲٫فرایندهای انگیزشی: باورهای خودکارآمدی در تنظیم انگیزشی فرد، نقشی اساسی بر عهده دارند (بندورا،۱۹۹۳). بر اساس نظریه شناختی-اجتماعی، افراد خود را بر میانگیزانند و اعمال و رفتارشان را به طور پیش بینی شده با بهره گرفتن از دور اندیشی هدایت می کنند. آنان همچنین پیامدهای اعمال آینده خود را پیش بینی می کنند، هدفهایی برای خود انتخاب و برنامههایی جهت واقعیت بخشیدن به رویداد های ارزشمند آینده طراحی می کنند. از نظر بندورا، سه نوع برانگیزاننده شناختی وجود دارد که عبارت است از: اسنادهای علّی، انتظارات پیامدی و اهداف درک شده.
۳٫ فرایندهای عاطفی: باورهای افراد در مورد توانایی های خود، هم بر میزان فشار روانی و افسردگی ناشی از موقعیتهای تهدیدآمیز و هم بر سطح انگیزش آنها تأثیر می گذارد. این تأثیر، میانجی عاطفی باورهای خودکارآمدی است. کارآمدی ادراک شده در کنترل عوامل فشارزا، نقشی مرکزی (محوری) دارد. افرادی که به توانایی خود در کنترل تهدیدها اعتماد دارند، به الگوهای فکری نگران کننده نمیاندیشند. اما افرادی با باورهای ضعیف، در کنترل تهدیدها به شدت مضطرب می شوند. این افراد به کمبودهایشان فکر می کنند و محیط خود را از بسیاری جنبهها پر خطر میبینند، تهدیدها را بزرگ جلوه می دهند و درباره آنچه به ندرت اتفاق می افتد نگران میشوند؛ سرانجام، به تبع تفکرات ناکارآمد، به خود بدبین شده، سطح عملکردشان را تضعیف می کنند.
۴٫ فرایندهای گزینشی: تاکنون بحث در مورد فرایندهای فعال ساز کارآمدی بود؛ فرایندهایی که افراد را قادر می ساخت تا محیطهای مؤثری بسازند. انسان در اصل، محصول محیط خود است. بنابراین، باورهای خودکارآمدی باعث می شود فرد بتواند زندگیاش را با انتخاب فعالیتها و محیط شکل داده و آن را تحت تأثیر قرار دهد. افراد از فعالیت و موقعیتهایی که فراتر از تواناییشان است، اجتناب می کنند، اما بلافاصله فعالیتهای چالش انگیزی را به عهده می گیرند و موقعیتهایی را انتخاب می کنند که از عهده آن برمیآیند. با این انتخابها، افراد توانمندیها، علایق و روابط اجتماعی مختلفی ایجاد می کنند و روابط اجتماعی مختلفی ایجاد می کنند که بر زندگیشان تأثیر می گذارد.
ویژگیهای خودکارآمدی
لوتانز و همکاران(۲۰۰۷) برای خودکارآمدی ویژگیهایی برشمردند که عبارتند از:
-
- خودکارآمدی در هر زمینهای مختص همان قلمروی فعالیت است و به سادگی نمی توان آن را به دیگر عرصههای زندگی فرد، تعمیم داد.
-
- کسب خود- کارآمدی در هر فعالیتی مبتنی بر تمرین و کسب تسلط در آن رشته فعالیت است.
-
- در هر فعالیتی، هر چند فرد دارای خودکارآمدی باشد، همیشه امکان ارتقای خودکارآمدی وجود دارد.
-
- خودکارآمدی فرد تحت تاثیر باور دیگران به تواناییهای فرد است.
-
- خودکارآمدی فرد، تحت تاثیر عواملی مانند: دانش و مهارت های فرد، سلامتی جسمی و روانی او و نیز شرایط بیرونی دربرگیرنده فرد است.
از طرفی، افراد با خودکارآمدی بالا دارای این پنج ویژگی زیر هستند(به نقل از سیماراصل و فیاضی، ۱۳۸۸):
-
- هدفهای والایی برای خود تعیین میکنند و ایفای وظایفی دشوار برای رسیدن به آن هدفها را بر عهده میگیرند.
-
- به استقبال چالشها میروند و برای رویارویی با چالشها سخت تلاش میکنند.
-
- انگیزه فردی آنها به شدت بالا است.
-
- برای دستیابی به هدفهای خود از هیچ تلاشی مضایقه نمیکنند.
در رویارویی با موانع، ثابت قدم هستند.
۲-۱-۳-۲- سرمایه روانشناختی سازه ای متفاوت از دیگر سرمایه ها
تحقیقات پیشین از سرمایه انسانی که بر رشد ظرفیت ها و مهارت های فردی، تأکید می کند، حمایت می کنند. بر این اساس محققان ذکر کرده اند که سازمان های موفق با هوش ترین و بهترین کارکنان را جذب می کنند، به کار می گمارند، رشد می دهند و نگه می دارند و بنابراین سرمایه انسانی نیرومندتر دارند (لیندمولم، فری من[۱۶۷]،۲۰۰۷). دیگر محققان به سرمایه اجتماعی اشاره می کنند که برروابط و شبکه ها و پیوندهای اجتماعی هم برای سازمان ها با اهمیت است زیرا به عنوان اهرمی برای دستیابی به اطلاعات بیشتر و نتایج بهتر از طریق تأثیر گذاری بیشتر، قدرت کنترل و اتحاد سازمانی، به کار می رود (آدلرو وون[۱۶۸]،۲۰۰۷، به نقل مقیمی مفرد، ۱۳۹۳).
اسنل[۱۶۹] (۲۰۰۶) ذکر می کند که در کارکرد مدیریت منابع انسانی سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی باید به یک اندازه به کار روند زیرا مدیریت سرمایه انسانی در ایجاد زیربنایی برای اثربخشی به کار می رود در حالی که مدیریت سرمایه اجتماعی کلیدی برای پایان یافتن کار است. به هرحال علاوه برداشتن سرمایه انسانی و اجتماعی یک سازمان به این نیز نیازدارد که ازنظرروانشناختی سالم باشد تا بتواند رقابت داشته باشد. بر این اساس سرمایه روانشناختی منفعت های چندی درهمه سطوح از قبیل افراد، مدیران و کلا در سطح سازمان دارد(به نقل از مقیمی مفرد، ۱۳۹۳).
نظریه پردازان سرمایه روانشناختی معتقدند که سرمایه روانشناختی افراد را به چالش می کشاند تا در جستجوی این سوال برآیند که چه کسی هستند و بنابراین به عنوان نتیجه به خودآگاهی بهتر می رسند که برای رشد رهبری ضروری می باشد (ریچارد[۱۷۰]، ۲۰۱۲).
اصطلاح سرمایه، همچنین در کنار استفاده سنتی در اقتصاد و تجارت، برای نشان دادن ارزش منابع انسانی (سرمایه انسانی) همانند دیگر مفاهیمی مثل سرمایه عقلانی، سرمایه اجتماعی و سرمایه فرهنگی به کار می رود. سرمایه روانشناختی به واسطه الگوی سرمایه گذاری منابع روانی رشد کرده است که ناشی از کسب پاداش های تجربی از لحظه حال می باشد، درحالی که احتمال سودمندی هایی در آینده را نیز افزایش می دهد.سرمایه روانشناختی درباره حالتی از مؤلفه های زندگی درونی شماست. وقتی شما این مؤلفه ها (کارآمدی، خوش بینی، امیدواری و تاب آوری) را جمع می کنید، تجارب و سرمایه با ارزشی به وجود می آید (کرس تینگ[۱۷۱]،۲۰۱۰).
۲-۱-۳- ۳- پیامدهای سرمایه های روانشناختی
این سازه مفهومی، زیر مجموعه ای از روانشناسی مثبتگرا میباشد که با ویژگیهای زیر مشخص می شود: باور فرد به تواناییهایش برای دستیابی به موفقیت در انجام وظایف معین، ایجاد اسنادهای مثبت در مورد موقعیتهای اکنون و آینده، داشتن پشتکار در دنبال کردن اهداف و پیگیری راههای لازم برای رسیدن به موفقیت و تحمل کردن مشکلات و بازگشت به سطح معمولی عملکرد و حتی ارتقاء از آن تا دستیابی به موفقیتها. امیدواری، خوش بینی و خودکارآمدی و تابآوری همواره با بهزیستی روانی رابطه دارند. به نظر افرادی که دیدگاه مثبتی نسبت به دنیا و خودشان دارند به راحتی میتوانند از اتفاقات ناگوار دوری کنند. آنها به رفتارهایی میپردازند که آنها را از وضعیت ناگوار فعلی می رهاند(هاشمینصرت آبادی و همکاران، ۱۳۹۱).
از طرفی، نتایج پژوهشهای انجام شده در حوزه سرمایه روانشناختی نشان میدهد که رابطه معناداری میان آن و پیامدهای سازمانی وجود دارد. برای مثال، سرمایه روانشناختی، سطح استرس کارکنان را تحت تاثیر قرار میدهد؛ فرایند تحول سازمانی را تسهیل می کند (آلیو و لوتانز، ۲۰۰۶) و به عنوان متغیر میانجی، نقش تعیین کننده ای در رابطه بین حمایت سازمانی و عملکرد شغلی دارد (لوتانز و همکاران، ۲۰۰۷). لوتانز و همکارانش با پژوهشهایی که در این زمینه انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که میتوان با تقویت سرمایه روانشناختی در سازمان، عملکرد آن را ارتقا داد(مییر و بیکر[۱۷۲]، ۲۰۰۴). در مطالعه دیگری، فردریکسون[۱۷۳] (۲۰۱۱) نشان داد که سرمایه روانشناختی موجب کاهش انحرافات رفتاری و تعدیل رفتار شهروندی سازمانی می شود. او در این تحقیق، هویت سازمانی را به عنوان متغیر تعدیل کننده مطرح کرد (به نقل از نجاری و همکاران، ۱۳۹۲).
به عقیده آوی و همکارانش (۲۰۰۹)، سرمایه روانشناختی به عنوان عاملی تلقی شده است که برای درک بهتر تفاوت در علائم و نشانه های درک استرس و نیز بر قصد و تصمیم کارکنان به ترک کار و رفتارهایی که از آنان به منظور جستجوی شغل در سازمانهای دیگر رخ میدهد، مورد استفاده قرار میگیرد. نتایج این تحقیق نشان میدهدکه با ارتقاء سرمایه روانشناختی میتوان با ایجاد حس امید، خودکارآمدی، خوشبینی و تابآوری در سازمان، ماندگاری کارکنان در سازمان را افزایش داد.
۲-۲- پیشینه تجربی تحقیق