یکی از همکاران کلبرگ به نام کارول گیلیگان[۶۹]۱ بر این باور است که تأکید نظر پیاژه و کلبرگ در رشد اخلاقی که بر اصول عقلانی و انتزاعی درباره عدالت مبتنی است بیشتر مناسب حال مردان است، ولی نگرش زنان به مسئله اخلاق عمدتاً بر امور شخصی و ابراز عواطف و مراقبت از خود ودیگران (به خصوص افراد محبوب آنان) استوار است. به همین دلیل، به نظر گیلیگان، وقتی رشد اخلاقی آنان با آزمون های اخلاقی عدالت محور کلبرگ ستجیده می شود، در سطح پایین تری از مردان قرار می گیرند.
(گیلیگان ۱۹۷۷؛ گیلیگان و آتانوچی [۷۰]۲۱۹۸۸) . این نظر گیلیگان را روان شناسان دیگر مورد تحقیق قرار داده و غالبا به این نتیجه رسیده اند که تفاوت بزرگی در مراحل رشد اخلاقی پسران و دختران نوجوان و جوان مشاهده نمی شود؛ اما دختران در آزمون کلبرگ عموما یک مرحله پایین تر از پسران هم سن و سال خود قرار می گیرند ( گیبز[۷۱]۳ و همکاران، ۱۹۸۴؛ رست[۷۲]۴ ۱۹۸۶؛ فریدمن [۷۳]۵و فرید من ۱۹۷۸؛ واکر[۷۴]۶ ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱؛ دامونو[۷۵]۷ هارت[۷۶]۸ ۱۹۹۲؛ اسکو[۷۷]۹ و دیسنر[۷۸]۱۰ ۱۹۹۴؛ واکر و همکاران ۱۹۹۵). گیلیگان مباحث دیگری چون برتری زنان بر مردان در احساس مسئولیت نسبت به نوع انسان و حساسیت نسبت به دیگران و حقوق آنان را نیز مطرح کردهاست. (گیلیگان ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ ) ولی این نظریات اومورد تأیید تحقیقات دیگر قرار نگرفته است.
مبنای رشد اخلاقی را نباید صرفا در قضاوت راجع به قانون و عدالت محدود کرد، بلکه باید مبانی دیگری چون باور به جاودانگی، خیر، رعایت حرمت و شان انسانی، مراقبت و عشق و ابراز عواطف انسانی به دیگران، احساس مسئولیت و وظیفه شناسی و شجاعت و آزادمنشی را نیز به عنوان بنیاد های رشد اخلاقی در نظر گرفت.
رشد احساس اخلاقی در نوجوانی و جوانی
رشد احساس اخلاقی اساسا در خانواده و در فرایند ارتباطی عاطفی والدین با فرزندان شکل میگیرد. روش ها و فنون تربیت فرزند، میزان همدلی والدین با فرزندان و نقش عواطف و رشد وجدان اخلاقی را می توان در شمار مهمترین عوامل شکل دهنده فراخود و احساس اخلاقی به حساب آورد، فراخود، که بخش اخلاقی شخصیت فرد است، از سنین پیش دبستانی در او شکل میگیرد، یعنی آن زمان که کودک برای حفظ و افزایش محبت والدین نسبت به خود و از ترس و اضطراب از دست دادن عشق و علاقه والدین به او و برای اجتناب از تنبیه شدن توسط آنان سعی میکند خود را با والدین و به خصوص با والد همجنس خود همانند سازد. در فرایند شکل گیری وجدان و همانند سازی با والدین (و بعدا با مربیان و همسالان) است که احساس مثبت و منفی درباره هنجارهای اخلاقی خیر و شر نیز در وجود فرد ریشه میگیرد و فراخود او را میسازد. انتظارات و فرمان ها و چارچوب های مجاز و غیر مجاز اخلاقی فراخود فرد است که احاس معینی را نسبت به تفکر و رفتار مثبت اخلاقی (احساسا صواب یا پاداش وجدانی )و نسبت به تفکر و رفتار غیر اخلاقی (احساس گناه یاتنبیه وجدانینی) در فرد به وجود می آورد.
برانگیختن فرزند از جانب والدین برای یادگیری هنجارها و رفتار اخاقی معمولا به سه روش انضباطی یعنی محرومیت از عشق، نمایش قدرت و گفت و گو و استدلال صورت میگیرد. گذشت کردن از خطاهای نوجوانان و جوانان و احساس همدردی کردن با آنان نیز روش تربیتی مناسبی برای رشد احساس اخلاقی در آنان است. در روش محروم کردن از عشق و علاقه، پدر یا مادر توجه و علاقه خود را از کودک باز میدارد، و با سردی و بی اعتنایی با او رفتار میکند. مثلا هنگام بروز خطایی از کودک ممکن است به او گفته شود “اگر یک بار دیگر این کار را بکنی به کلی تو را رها می کنم.” یا “وقتی که این کار را می کنی اصلا تورا دوست ندارم.” در روش نمایش قدرت، والدین سعی می کنندکنترل خود را روی فرزند یا امور مورد علاقه او اعمال کنند. مثالا تنبیه کردن، تهدید کردن و کاهش دادن امتیازات وی نوعی نمایش قدرت به حساب میآید. در روش گفت و گو و استدلال، با آگاه کردن فرزند از عواقب کاری که انجام میدهد و با توضیح دلایل عمل او برای دیگران سعی می شود رفتار اخلاقی در وی درونی شود. مثلا وقتی والدین به معلم توضیح میدهند که علت رفتار نادرست فرزندشان خود آنان بوده و با کم اهمیت شمردن انجام تکالیف مدرسه باعث شده اند که او به معلم دروغ بگوید، از این روش استفاده میکنند.
هر یک از این روش ها تحریکات خاصی را در کودک یا نوجوان ایجاد میکند. به نظر میرسد که میزان تحریک کنندگی دو روش اول (یعنی محروم کردن از عشق و علاقه و نمایش قدرت) خیلی شدیدتر است به گونه ای که محروم کردن از عشق باعث ایجاد اضطراب و نمایش قدرت باعث تنفر و کینه توزی می شود. روش گفت و گو و استدلال تحریک کمتری در نوجوانان ایجاد میکند و باعث می شود که آنان بتوانند حرف عاقلانه والدین را بفهمند و احساس اخلاقی مثبت و مؤثری پیدا کنند. آن دسته از والدین که هر دو روش محروم کردن از عشق و نمایش قدرت را به کار می گیرند، لطمه بیشتری به نوجوان میزنند و شرایطی فراهم می کنندکه او قادر به فهمیدن استدلال ها و حرف های حساب آن ها هم نیست. والدینی که از روش نمایش قدرت استفاده میکنند نشان میدهند که قادر به کنترل احساسات خودشان نیستند. فرزندان نوجوان این والدین نیز که با آن ها همانند سازی میکنند دچار همین مشکل خواهند شد و نمی توانند در برخورد با مشکلات، احساسات و خشم خود را کنترل کنند.
روش استفاده از گفت و گو و استدال نیز نباید به گونه ای باشد که به ملامت کردن نوجوا ن بینجامد. این گفت و گو ها باید باعث رشد احساس اخلاقی نوجوان شود نه احساس ناتوانی و گناه.
تحقیقات (هوفمن[۷۹]۱ ۱۹۸۸؛ بویز[۸۰]۲ و آلن[۸۱]۳ ۱۹۹۳؛ واکر ۱۹۹۳) نشان میدهد که روش استدلال استقرایی و توضیح رفتار اخلاقی و تبیین عواقب رفتار نادرست، اگر مستقیما نوجوان را مورد حمله قرار ندهد، نتایج مثبت و مؤثری در رشد احساس اخلاقی وی به جای میگذارد. گذشت کردن و احساس همدردی با نوجوانان و جوانان نیز تاثیر مثبتی بر رشد اخلاقی آنان میگذارد. گذشت کردن یک تمایل غیر خودخواهانه و از سر انسان دوستی نسبت به دیگران است. در شرایطی که نوجوان عموما خود مرکز بین و تا اندازه ای خود خواه هستند وقتی که رفتار بزرگسالان همراه با فداکاری باشد زمینه بسیار خوبی برای ایجاد احساس اخلاقی مثبت در آنان فراهم میکند. به بیان دیگر، فداکاری و گذشت بزرگسالان زمینه فداکاری متقابل نوجوانان و جوانان را فراهم می آورد. بی جهت نیست که همه ادیان الهی و تمام عرفا و حکما و مربیان بزرگ، همگان را به چنین رفتاری توصیه کردهاند. این رفتار باعث می شود که نوجوانان و جوانان یاد بگیرند با دیگران به همان گونه رفتار کنندکه با آنان رفتار می شود یا انتظار دارند که دیگران با آنان رفتار کنند.
تحقیقات جدید (از جمله آیزنبرگ و همکاران ۱۹۹۵؛ ابرلی[۸۲]۱ و مونته مایور [۸۳]۲۱۹۹۶) نیز نشان میدهند که وقتی پدر و مادر و مربی رفتار فداکارانه ای با نوجوانان دارند او نیز همین رفتار را با دوستان نوجوان خود نشان میدهد.