به عنوان مثال، نظریه « یادگیری اجتماعی» که سعی در توضیح فراگیری رفتار خشن در خانواده از طریق مشاهده یا تجربه خشونت دارد، از یک سو بر تجربه فرزندان خانواده و مشاهده رفتار خشن تأکید داشت و از سوی دیگر مطرح میکند که در خانواده ها تفاوتهایی در خصوص جامعه پذیری جنسیتی وجود دارد که باعث می شود دختران و پسران با هنجارهای اجتماعی متفاوتی جامعه پذیر شوند و هر یک نقش جنسیتی خاص خود را فراگیرند؛ نقشی که برای دختران با فرودستی، وابسته بودن به دیگران و تحمل خشونت همراه است. پسران نیز نقش جنسیتی خاص خود را با فرادستی، استقلال و مجاز بودن به انجام دادن رفتار خشن، فرا می گیرند.از سوی دیگر مشاهده شد که تقریباً در همه فرهنگهاوهمه سنین مردان نسبت به زنان پرخاشگرتر هستند.بیشتر قتل ها، تنبیهات سنگین،فشار برای رسیدن به هدف و حتی اشتغال در ورزشهای خشونت آمیز توسط مردان صورت میگیرد.بعضی از مطالعات نشان میدهد که مردان بیشتر از زنان رفتارهای خشن دارند. این خشونت هم در رفتارهای کلامی و هم در تنبیهات فیزیکی دیده می شود. به نظر میرسد که انتظارات جامعه از رفتارهای دو جنس متفاوت است و بیشتر از مردان انتظار می رود که رفتارهای خشونت آمیز از خود نشان دهند.
جدااز فرضیه های ارائه شده، تعارض ها و اختلالاتی چون اضطراب،افسردگی،عقب ماندگی ذهنی،اختلالات شخصیت،قلدری و اعتیاد به مواد مخدر به صورت آشکاری در بروز رفتارهای خشن نقش دارند.ناآشنایی و عدم درک نشانه های همچون اختلالاتی و عدم تلاش برای رفع آن ها معمولاً سبب ایجاد فشار روانی و عصبانیت در میان اعضای خانواده گشته و در نتیجه باعث بروز خشونت میگردند.[۱۶۲]
ج- سوء ظن
یکی از مهمترین مسائل مورداختلاف زن و شوهر سوء ظن هایی است که از طرف زن یا شوهر نسبت به دیگری به وجود می اید که به طور معمول رفتار افراد شکاک با آزار و اذیت و خشونت همراه میباشد که در واقع این اختلال روانی در مردان بسیار بیشتراز زنان میباشد.متخصصان سوء ظن را به دو نوع کلی و بیمارگونه تقسیم کردهاند.بخشی از سوء ظن ها که طبیعی و اکتسابی شمرده می شودوامرمطلوبی نمی باشد زیرا نشان دهنده احساس عدم امنیت فرد و تمایل او برای مالکیت انحصاری همسرش است.گاهی بر حسب شرایط فرهنگی و قومی این قبیل سوءظن ها شدت بیشتری مییابند؛ اما آنچه مایه نگرانی است انواع بیمارگونه سوء ظن های زناشویی است به این ترتیب که پیش از ازدواج، فرد به طور کلی دچار نوع اختلال روانی بود، که بدبینی و بدگمانی جزء عمده آن را تشکیل میدهد و اکنون پس از ازدواج این بدگمانی به سوی همسرش نیز گسترش یافته است و یا اینکه فرد پیش از ازدواج دچار بدگمانی نبوده است اما پس از آغاز زندگی مشترک بنا به علل محیطی از جمله رفتار همسر و یا مشکلاتی که خود او بعدها مبتلا شده است نسبت به همسرش هم بدگمان شده است که در این دو نوع سوء ظن ها یعنی در اختلال هزیانی واسکیزوفرنیای پارانوئید هر دو بیمار دچار روان پریشی هستند و بدون هیچ دلیلی وی اعتماد کامل دارد که شوهرش یا زنش با او خیانت میکند و اینگونه بیماران امکان دارد که برای گرفتن اعتراف از همسر خود به روش های خشونت آمیز متوسل شود و او را برای انتقام به قتل می رساند و گاهی نیز فرزندان خود را با این گمان که فرزندان او نیستند مورد شکنجه قرار میدهد و یا به قتل می رساند در واقع بیشتر پرونده های قتل همسر به علت سوء ظن توسط بیماران روان پریش صورت میگیرد؛اما درموردوضعیت های اکتسابی باید گفت با فردی روبرو هستیم که در ابتدا بیماری روانی و یا اختلال شخصیتی نداشته است اما بعدها در اثر عوامل گوناگون دچار تردید می شود که همسرش به او خیانت میکند.
بیشتر این سوءظن ها باعث درگیری و دعواهای خانوادگی شده و همین امر میتواند از لحاظ روحی و روانی به خشونت و قتل بیانجامد و حتی این پدیده میتواند در رشد و تربیت فرزندان نیز تاثیر سویی داشته باشد و در آینده نیز آن ها از رفتار والدین خود الگوبرداری کرده و راه آن ها را ادامه دهند.
افرادی که مبتلا به اختلال شخصیتی پارانوئیدو یا گرفتار اختلال هزیانی و اسکیزوفرینااز نوع پارانوئید هستند؛امکان دارد که به همسر خود نیز بدون هیچ دلیلی بدگمان شوند که در این صورت یا برای بدگمانی خود هیچ دلیلی ندارند اما به این باور رسیده اند که همسرشان به آن ها خیانت میکند و یا اینکه مسائل جزئی و نامربوطی را به عنوان دلیل خیانت همسر ذکر میکنند و به طرق مختلف باعث آزار و اذیت او می شود و گاهی اوقات که دارای این سوءظن هستندکه مبادا همسرشان با مرد دیگری ارتباط برقرار کردهاست که از وسایل خشن مانند اسلحه برای گرفتن اعتراف یاانتقام جویی استفاده نموده و با توسل به خشونت بعضاً مرتکب قتل همسر و فرزندان خود نیز میشوند.[۱۶۳]
بند دوم: عوامل اکتسابی
از جمله اختلالات و مشکلات دیگری که با خشونت علیه زنها رابطه ی مستقیم دارد و اکتسابی نیز میباشد سوء مصرف مواد و اعتیاد میباشد. در واقع اعتیاد یکی از عوامل بسیار مهمی است که خشونت علیه زنها را تشدید میکند. برخی تحقیقات نشان میدهند که علت خشونت مردان معتاد علیه زنهایشان محدودیت های شدید و برخی از کنترل های سخت بر رفتارهای آن ها میباشد.واینکه عملکرد خانواده های معتادین بسیار پایین تر از خانواده های عادی میباشد علت اینکه مصرف مواد مخدر و الکل موجب ایجاد خشونت نسبت به خانواده ها و به خصوص همسر می شود عبارتند از:
-
- مصرف برخی مواد و داروها مانند آمفتامین ها و غیره که موجب خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه میشوند.
-
- مصرف الکل با اشکال مختلف خشونت همبستگی دارد.
- اعمال خشونت های مالی و اقتصادی جهت تهیه مواد مخدر.
کانون اصلی فشارهای حاصل از اعتیاد مردان متاهل، همسر و فرزندان آن ها هستند، لذا این مقدمه ای است برای اینکه فرد معتاد برای خلاصی از این وضعیت از خشونت استفاده کند.[۱۶۴]
الف- اعتیاد به الکل
الکلیسم،یکی از نابهنجاریهایی است که تاثیرات منفی و مخربی را در عرصه های فردی، خانوادگی و اجتماعی را به همراه دارد.بدین لحاظ نهاد خانواده، به عنوان مهمترین نقطه آسیب پذیر این انحراف در زنان،به عنوان اولین قربانیان این کجروی اجتماعی محسوب میشوند به گونه ای که می توان مِیخوارگی مردان را جرمی علیه زنان تلقی کرده.
آسیب های مِیخوارگی فقط به جسم و روان فرد منحصر نمی گردد. بلکه حیات خانواده و اجتماع را تهدید کرده و مشکلات هنجاری بسیاری را در روابط اعضای خانواده و جامعه ایجاد میکند. آسیب های خانوادگی ناشی از مصرف الکل بر روابط زوجین شامل ۱- اختلال در تنظیم روابط جنسی ۲- خشونت علیه همسر ۳- دلسردی از نقش همسری و مادری ۴- تنزل پایگاه اجتماعی زن میباشد.[۱۶۵]
شماری از مطالعاتی که در مورد خشونت علیه زنان انجام شده است نقش مصرف الکل را در بروز رفتارهای خشونت آمیز موردمداقه قرار دادهاند.[۱۶۶]در چند سال اخیر، مشخص شده است که بیشتر رفتارهای خشونت آمیز علیه زنان بر اساس رفتارهای خارج از کنترلی است که از مصرف الکل ناشی میشوند.[۱۶۷] لذا در برنامه های مداخله ای که طی آن، افراد برای چندین مدت مصرف الکل را قطع کردهاند، کاهش معنی داری و خشونت آن ها علیه همسران شان مشاهده شده است.[۱۶۸]