ویرجینیا ستیر در کتاب « آدم سازی » این عامل شناختی را بیشتر مد نظر قرار داده و میخواهد به این پرسش که « چرا افراد به ازدواج تن میدهند و می خواهند از طریق ازدواج چه چیزی به دست آورند؟ » پاسخ دهد. به نظر وی آرزوهای مردان و زنان در این زمینه تفاوت دارد. آرزوهای زنان بیشتر متمرکز بر این بوده است که دوست داشته اند یا مردانی ازدواج کنند که از همه بیشتر دوستشان داشته باشد. برای آنان ارزش و احترام قائل باشد و با آنان چنان صحبت کند که از زن بودن خود احساس لذت نمایند. از آن ها طرفداری نماید و به آن ها احساس آرامش دهد و به وقت درماندگی در کنارشان باشد مردان در پاسخ میگویند در آرزوی یافتن زنی میباشند که احتیاجات آنان را درک کند و از قدرت و مردانگی آنان لذت ببرد و آنان را به چشم رهبری خردمند بنگرد که حاضر است در مواقع نیاز به کمک آنان بشتابد و به آنان احترام گذارد. غذای خوب و ارضای جنسی خوب، از آرزوها و خواسته های مردان در رابطه زناشویی بوده است (ستیر،۱۹۸۷، ترجمه بیرشک، ۱۳۹۰).
بدین ترتیب ملاحظه میگردد که هر یک از زوجین با دنیایی آرزو و خواسته و با مجموعه ای از شناخت ها و باورها ( چه صحیح و چه غلط ) برای ازدواج روی می آورند و انتظار دارند به تمامی خواسته های خود برسند؛ لیکن وقتی در مییابند که قبل از ازدواج خیلی آرمانی فکر می کردهاند و اکنون واقعیتهای زندگی چیزی تقریباً متفاوت با انگاره های قبلی شان است. ممکن است دست به ناسازگاری در روابط زناشویی زده و یا احساس خشنودی و رضایت درونیشان از ازدواج کاهش یابد. مفهومی که بیشتر از آرزوها و ایده آل های دوران نوجوانی سرچشمه میگیرد، نقش بسیار مهمی در انتخاب همسر و به دنبال آن در رضایت زناشویی دارد. شاید بتوان گفت در این میان ایده آل های مردان واقعی تر از ایده آل های زنان باشد. معمولاً همسران آیده آل زنان مردانی هستند که خواهان پیشرفت زنان در زندگی بوده و به اموری چون عاطفه و عشق و درک همسر خود تأکید دارند، متقابلاً مردان نیز زنانی را ترجیح میدهند که کدبانوی قابلی بوده و سازگاری خوبی از خود نشان دهند و همچنین از درگیری و اصطکاک پرهیز نمایند. آشنایی تدریجی همسران با یکدیگر در طول زندگی موجب میگردد که به مرور ماسک یا صورتک خیالی که موجب تصور خطای هر یک از دیگری می شد، کنار زده شود و واقعیت چهره نماید. در ابتدای زندگی به علت شدت نیازهای عاطفی و جنسی شاید هنوز زود باشد که این صورتک ناپدید گردد زیرا شدت عشق و علاقمندی باعث درک نادرستی از پدیدههای واقعی خود را با همسر ایده آلی (خیالی) در مییابند و در این هنگام است که سازگاری برای آنان مشکل شده و ایرادگیری و بهانه جویی مداوم، عرصه را برای طرفین تنگ کرده و میزان رضایت زناشویی را کاهش میدهد. تجربه های اولیه مربوط به دوره کودکی نیز از عواملی است که در انتخاب همسر ایده آل در آینده تأثیر میگذارد. به عنوان مثال گفته شده است مردانی که قد کوتاه دارند به دنبال زنانی هستند که از آنان کوتاه تر باشند و یا زنانی که در دوران کودکی خود سلطه جو بوده اند تمایل دارند همان نقش را در زندگی زناشویی داشته باشند؛ که این میتواند موجب تعارض در روابط با همسرشان گردد زیرا ممکن است شوهر او نیز خواهان سلطه متقابل باشد. بدین ترتیب غالب نیازهای تحقق نیافته دوران کودکی اگر توسط شریک زندگی ارضا نگردد موجبات ناسازگاری و نارضایتی در روابط زناشویی را فراهم میسازد. اما اگر چنانچه وضعیت برعکس باشد یعنی نیازهای سرکوب شده و تحقق نیافته مربوط به دوران کودکی در زندگی زناشویی ارضا گردند، سطح رضایت و سازگاری زناشویی نیز بالا خواهد رفت ( ستیر، ۱۹۸۷، ترجمه بیرشک، ۱۳۹۰).
دیدگاه روان پویشی در زمینه زناشویی درمانی که از آرا و عقاید افرادی چون فروید[۳۳] و ویتی کات[۳۴] (۱۹۶۵)، کلاین[۳۵] (۱۹۶۵) سرچشمه میگیرد نیز بر اهمیت و نقش تجارب اولیه و رابطه آن با زندگی زناشویی تأکید دارد. این نقطه نظر گفته می شود که یک جنبه مهم از زندگی انسان ها آن است که هرکس بدواً و در اوایل زندگی خانوادگی خود معنای مشارکت در رابطه صمیمی و پویا در مدت زمانی طولانی را فرا میگیرد. ازدواج نیز از خصوصیات مشابهی برخوردار است و برای اغلب اشخاص ازدواج در حکم برقراری دومین ارتباط صمیمانه در زندگی است. در دوران کودکی افراد رابطه منحصر به فردی با شخص یا اشخاصی از جنس مخالف را تجربه میکنند. بدین ترتیب هر دختری ابتدا از مادر خود می آموزد و با پدر خود رابطه میان شناختی برقرار میکند. عکس این موقعیت نیز در مورد پسرها دیده می شود. در ازدواج گرایشی به تجدید این خاطره هست و اگر تجربه اولیه مربوط به دوران کودکی با اشکالاتی مواجه شده باشد امکان بروز همان مشکلات، این بار در زندگی زناشویی وجود دارد (بلاچ، ۱۹۸۵، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۰).