– به منظور مشخص کردن احساس های بهنجار غمگینی، یأس، ناامیدی وجزء آن و بروز آن ها به عنوان نشانه ی یک اختلال.
– به منظور توصیف اختصاری یک نشانگان که شامل نشانه های عاطفی، شناختی ، حرکتی ، فیزیولوژیکی و غدد مترشحه است.
– برای مشخص کردن اختلال های افسرده وار در چهارچوب اختلال های روانی که دارای پاره ای از علل و گونه ای از تحول هستند و به پاره ای از درمانگری پاسخ میدهند
هرچند تعاریف مختلف افسردگی به نشانه های بسیار متنوعی اشاره دارند. اما می توان این نکته را پذیرفت که افسردگی در عین حال با نشانه های روانی و جسمانی همراه است(دادستان،۱۳۸۰). برای مثال، فلک[۱۷](۱۹۹۰) افسردگی، حالتی است که بر کیفیت خلق شخص تأثیر عمیق دارد و نحوه ادراک او را از خویش و محیطش دگرگون میسازد(به نقل از پورافکاری، ۱۳۷۱). سیلیگمن[۱۸](۱۹۹۹) نیز که افسردگی را به عنوان سرماخوردگی روانی می شناسد، نماد بارز آن را، کاهش عزت نفس فردی معرفی میکند.
از نظر گیلبرت(۱۹۹۹)، افسردگی صرفاً به معنای احساس دلتنگی و غمگینی نیست. بلکه، بسیار فراتر از آن است. در حقیقت افسردگی نه تنها بر چگونگی احساس ما بلکه بر نحوه ی تفکرما درباره چیزها، سطوح ،انرژی، تمرکزحواس، خواب و حتی علایق جنسی ما تآثیر میگذارد(به نقل از جمالفر، ۱۳۸۹، ص۴۴)
بک[۱۹] (۱۹۶۷) افسردگی را چنین تعریف کرد: افسردگی اصطلاحی است که به مجموعه رفتارهائی اطلاق میشود که عناصر مشخص آن کندی در حرکت و کلام است. گریستن، غمگینی، فقدان پاسخهای فعال، فقدان علاقه، کم ارزشی، بیخوابی و بیاشتهایی از دیگر علائم آن است(هاشمی زاده، ۱۳۶۶، ص۴۰). به عقیدهی بک (۱۹۷۶) افسردگی بالینی را می توان نوعی اختلال مرضی تعریف کرد که شامل تغییراتی در پنج حوزه ی رفتاری عمده می شود. علائم مرضی این تغییرات ممکن است همه یا هریک از تظاهرات زیر را در برگیرد:
۱- عواطف منفی: معمولاً شامل غم، ناشادی، احساس گناه با فراوانی کمتر، حساسیت ، بی حوصلگی و عواطف و احساسات منفی دیگر.
۲- شناخت های منفی: معمولاً شامل برداشت از خود یا خویشتن پنداری منفی، بدبینی و نظری نومیدانه در مورد محیط اطراف.
۳- انگیزش منفی: مشتمل بر فقدان یا از دست دادن علاقه به فعالیت هایی که فرد معمولاً آن ها را ترجیح می داده و نیز افکار خودکشی.
۴- تغییرات رفتاری: که معمولاً شامل کاهش در نرخ انجام کارها و فعالیت های رفتاری عادی فرد است.
۵- تغییرات نباتی: که معمولاً شامل بی خوابی، کاهش اشتها و از دست دادن علاقه به فعالیت های جنسی میباشد(مهریار، ۱۳۸۶).
انواع افسردگی
برای اختلال افسردگی، تقسیم بندی های متعددی وجود دارد. برای نمونه، افسردگی بر حسب شدت آن به سه دسته ی خفیف، متوسط و شدید طبقه بندی شده است:
۱- فسردگی خفیف: نوعی افسردگی که در آن شخص به عت کندی فعالیت های روانی و احساسی قادر به ادامه ی وظایف خود نیست. چنین افرادی تا حدی غمگین و بی قرارند و خواب و خوراک آن ها نامرتب می شود. در این حالت خلق پایین در شخص رخ میدهد و بعد ار مدتی نیز از بین میرود .معمولاً بعد از یک واقعه استرس زا رخ میدهد و شخص مدتی افسرده می شود و مدتی سر خوش میباشد. شخص احساس اضطراب و نگرانی دارد و احساس می کند قادر به کنترل خود نیست. احساس افسردگى معمولاً به عنوان «اندوه» و «سوگ یا داغدیدگی» شناخته میشوند. یعنى در موقعیت هایى که انتظار میرود شادیبخش باشد به احساس اندوه ختم میشود. مثلاً پس از نقلمکان به یک منزل جدید، منازعه اى که در مصاحبت با دوست و یا همسر به وجود میآید و غیره احساس اندوهی است که بهسرعت با از بین رفتن موقعیت، برطرف میگردد.
۲- افسردگی متوسط: در افسردگی متوسط، شخصی که خلق پایین دارد، این خصلت در او طول می کشد و همزمان علایم جسمی نیز خواهد داشت. افراد مجرد با درآمد پایین و یا با سوء مصرف مواد، عمدتاًً به این نوع افسردگی مبتلا هستند. افرادی که دارای افسردگی متوسط هستند معمولاآ احساسات مختلف از جمله غم و اندوه، اضطراب، احساس پوچی، احــساس نا امیدی و بدبینی، احساس گناه، احسـاس بی ارزشی و در ماندگی و احساس تیره بختی را تجربه میکنند.
۳- افسردگی شدید: یک نوع افسردگی اختلال در خلق میباشد که معمولا ۲ هفته به طول می انجامد. احساس دلتنگی و حزن مفرط و از دست دادن میل و لذت از فعالیت های دلپذیرو احساس گناه و بی ارزشی از نشانه های آن میباشد. همچنین، در افسردگی شدید، فعالیت های جسمانی فرد بیمار به حداقل خود میرسد و دچار کم غذایی و کم خوابی شده و در صحبت کردن نیز مشکل پیدا میکند(حیدری، ۱۳۸۱). این نوع افسردگی خطرناک بوده و میتواند به خود کشی منجر گردد. خلق افسرده و عدم لذت از علایم اصلی این نوع افسردگی است. این بیماران گاهی قادر به گریه کردن نمی باشند. در واقع زمانی که بیمار شروع به گریه کردن و حرف زدن میکند زمانی است که افسردگی رو به بهبودی است(مستفیضی،۱۳۸۷، ص۳۵).
از نظر تاریخی، سه نوع طبقه بندی روان نژندی و روان پریشی، واکنشی و سرشتی، و اولیه و ثاونویه، برای اختلال افسردگی به عمل آمده است(اکبری، ۱۳۸۷، ص۲۱۷).
افسردگیها اولیه: این نوع به افسردگیهای اطلاق میشود که علایم افسردگی هسته اصلی بیماری مریض است و بیماری روانی یا جسمانی دیگری همراه با علایم اصلی افسردگی در کار نمیباشد. به عبارت دیگر این نوع افسردگیها یا به طور خودکار بدون علت مشخص ظاهر میشوند و یا به علتی منسوب میشوند که شدت و دوام آن ها مناسب علل به وجد آورندهی آن ها نیست(شاملو ۱۳۶۸). افسردگی اولیه به گروههای کوچکتر زیر تقسیم میشوند:
– دو قطبی: افسردگی دو قطبی یعنی حملات افسردگی به دنبال یا در فواصل حملات مانیا (جنون، جد و شعف) پیدا میشود. این بیماری همچنین به نام بیماری عاطفی دورهای معروف است.
– تک قطبی: افسردگی یک قطبی با حملات افسردگی مشخص میشود. این نوع افسردگی گروه زیادی را شامل میشود.
-افسردگی ثانویه: به دستهای افراد افسرده گفته میشود که علایم افسردگی هسته اصلی بیماری مریض نبوده، بلکه همیشه با یک بیماری روانی دیگر و یا بیماری جسمی همراه است. به عبارت دیگر علایم افسردگی ثانویه وابسته به یک بیماری اصلی دیگر است. موضوع مهم در افسردگی ثانویه این است که با درمان بیماری اصلی معمولاً افسردگی فروکش میکند.
افسردگی ثانویه را به گروههای زیر تقسیم میکنند:
۱٫ بیماری اصلی یک بیماری روانی غیر از افسردگی است مثل افسردگی ثانویه در شیزوفرنیا.
۲٫ افسردگی ثانوی در هنگام بروز بیماری خطرناک و کشنده مثل افسردگی در بعضی از سرطانها.
۳٫ افسردگی ثانوی مربوط به بعضی بیماریهای طبی خاص مانند تورم کبد، بعضی عفونتهای ویروسی، سرطان لوزالمعده و سرطانهای مغز.
۴٫ افسردگی ثانویه بر اثر مصرف بعضی از داروهها از قبیل رزرپین، آلفامتیل، رایتروزین، ترکیبات هورمونی که در قرصهای ضد حاملگی وجود دارد. همچنین اختلالات ناشی از آب و الکترولیتها و اختلالات بیماری عصبی از قبیل پارکینسون، بیماری پیک و آلزایمر را میتوان نام برد(اکبری، ۱۳۸۹، ص۲۱۸).