والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرایند های روانشناختی کودک به شمار میآیند همچنان که کودک بزرگ می شود تمایل پیدا میکند که پیوند عاطفی را با والدی که نسبت به او دلبستگی دارد حفظ کند ( احدی ، نقشبندی ، ۱۳۸۹ ) .
سبکهای دلبستگی
بدون شک یکی از تحولات بسیار مهم در حوزه روانشناسی معاصر، نظریه دلبستگی بالبی است که اهمیت نقش تجارب هیجانی اولیه کودک با مراقب خود را در رشد هیجانی و شناختی فرد برجسته میسازد. از نظر بالبی، دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسانها است ( قربانی ، ۱۳۸۲ ) . .
جان بالبی و مری آینزورث نکات برجستهای را از روان تحلیلگری، کردارشناسی، روانشناسی تحولی و روانشناسی شناختی در مورد پیوستگی هیجانی و نظمبخشی هیجانی، ترکیب کرده و در سازماندهی نظریه دلبستگی به کار گرفتند (میکولینسر و شاور، ۲۰۰۵). آن ها همانند دیگر نظریهپردازان روانتحلیلگری معتقد بودند که تبیین رفتارهای بزرگسالی ریشه در دوران کودکی دارد، با این تفاوت که به نظر آن ها انگیزش انسان توسط سیستمهای رفتاری ذاتی، به جای سایقهای زیستی مثل میل جنسی و گرسنگی راهنمایی میشود که سازش یافتگی و بقا را در فرایند انتخاب طبیعی تسهیل میکند (آینزورث، ۱۹۸۹، میکولینسر و شاور، ۲۰۰۵). بالبی و آینزورث علاوه بر توجه به فرایندهای ناهشیار پویشی، توجه خاصی هم بر تجارب بین فردی واقعی و پیامدهای هیجانی و شناختی این روابط- به عنوان عامل مؤثر بر روابط بعدی- مبذول نمودند (میکولینسر و شاور،۲۰۰۵).
مطابق نظریه بالبی (۱۹۸۲-۱۹۶۹)، انسان با یک سیستم روانی-زیستی به نام سیستم رفتاردلبستگی متولد میشود. این سیستم، ارزش انطباقی داشته و فرد را به حفظ نزدیکی و همجواری با افراد مهم زندگی یا تصاویر دلبستگی- کسانی که کودک میتواند در موقعیتهای تهدیدآمیز نزدیک آن ها بماند تا شانس او برای سازش یافتگی و بقا افزایش یابد- سوق میدهد. هدف این سیستم در کودک، دستیابی به یک احساس ایمنی و حمایت شدگی واقعی یا ادراک شده از تعامل نزدیک و صمیمی با تصویر دلبستگی است (آینزورث، ۱۹۸۹، هازن و شاور۱۹۹۴، میکولینسر و شاور، ۲۰۰۵). به نظر بالبی برای تامین سلامت روانی و رشد هیجانی و عاطفی مطلوب کودک، برقراری روابط صمیمی، گرم،دایمی و رضایت بخش بین او و مادرش یا کسی که به طور شایستهای بتواند جانشین وی شود، ضروری است. بر اساس نظریه دلبستگی فعالیت سیستم دلبستگی، محدود به دوران کودکی نبوده و در تمام طول زندگی و پیوندهای عاطفی دیگری چون دوستیها، ازدواج، روابط خویشاوندی و غیرهفعال باقی میماند و انسانها در هیچ سنی به طور کامل از احساس اعتماد نسبت به افراد مهم زندگی آزاد نیستند (مظاهری، ۱۳۷۹، آینزوث، ۱۹۸۹، هازن شاور، ۱۹۹۴) .
عملکرد مطلوب سیستم دلبستگی و به تبع آن دلبستگی ایمن، متاثر از کیفیت تعامل میان کودک و تصاویر دلبستگی است که حاصل درونسازی انتظارات کودک از حساسیت، در دسترس بودن و پاسخگو و حامی بودن تصویر دلبستگی در مواقع لزوم میباشد، به این ترتیب که کودک در طول سال اول زندگی انتظاراتی را از نحوه تعامل خود با تصویر دلبستگی و اتفاقاتی که در پیرامونش رخ میدهد، شکل داده و به تدریج این انتظارات را در قالب یک سری بازنمایی ذهنی که بالبی به آن ها الگوهای فعال درونی میگوید، درونسازی میکند (آینزورث، ۱۹۸۹، پیتروموناکو و بارت، aر۲۰۰۰، کولینز و فینی، ۲۰۰۴). به نظر بالبی این بازنماییهای ذهنی به دو شکل در حافظه ذخیره میشود، بازنماییهای ذهنی از پاسخهای تصاویر دلبستگی یا الگوهای فعال دیگران و بازنماییهای ذهنی از کارآمدی و ارزشمندی خود یاالگوهای فعال خود (میکولینسر و شاور، ۲۰۰۵)
مفهوم الگوهای فعال درونی، پایه و اساس فهم چگونگی تاثیر فرایندهای دلبستگی در روابط بزرگسالی بوده (پیترومونا و بارت، aر۲۰۰۰) و علت اصلی تداوم و پیوستگی بین تجارب دلبستگی اولیه با شناختها، احساسات و رفتارها در روابط بعدی است (میکولینسر و شاور، ۲۰۰۵) این الگوها در مراحل مختلف رشد- هشیارانه و ناهشیارانه (عمدتاًً ناهشیارانه)- در سطح روابط میان فردی تعمیم یافته، نقش مهمی در شکلگیری شناختها، عواطف و رفتارهای ما بازی کرده و معمولاً در مقابل اصلاح و تغییر مقاومند (کولینز و فینی، ۲۰۰۴، کافتسیوس، ۲۰۰۴؛ پیتروموناکو و بارت، aر۲۰۰۰ و bر۲۰۰۰). الگوهای فعال درونی افراد را در فهم و پیشبینی محیط خود، به کارگیری رفتارهای انطباقی مانند حفظ همجـــــــواری و تثبیت احســـــاس روانشناختی ایمنی یاری میدهد (پیتروموناکو و بارت، aر۲۰۰۰) .
ارزیابی (وضعیت عجیب )اینزورث:
در خلال دهۀ ۱۹۷۰ مری اینزورث کارهای قبلی بالبی را توسعه بخشید او مطالعه خود را (وضعیت عجیب ) نامیده در این مطالعه کودکان بین ۱۲ تا ۱۸ ماهه زیرنظر قرار گرفتند واکنش آن ها به وضعیتی که مدت کوتاه تنها مانده و سپس به آغوش مادرشان باز می گشتند مورد بررسی قرار گرفت (اینزورث ۱۹۷۸) .
۱-کودک و والد (پدر یا مادر ) در یک اتاق تنها هستند .
۲-کودک به کشف اتاق بدون مشارکت والد می پردازد .
۳-غریبه ای وارد اتاق می شود با والد صحبت کرده و به کودک نزدیک می شود .
۴-والد به آرامی اتاق را ترک میکند .
۵-والد باز میگردد و کودک را آسوده خاطر میسازد .
۱- کودک و والد(پدر یا مادر) در یک اتاق تنها هستند.
۲- کودک به کشف اتاق بدون مشارکت والد میپردازد.
۳- غریبهای وارد اتاق میشود، با والد صحبت میکند و به کودک نزدیک میشود.
۴- والد به آرامی اتاق را ترک میکند.
۵-والد باز میگردد و کودک را آسوده خاطر میسازد.
بر پایۀ این مطالعات اینزورث چنین نتیجه گیری کرد که سه سبک عمده دلبستگی وجود دارد :
-
- دلبستگی مطمئن
-
- دلبستگی دو سو گرا –نامطمئن
- دلبستگی اجتنابی نامطمئن
بعداً در سال ۱۹۸۶ دو پژوهشگر دیگر به نامهای مین و سولومن سبک چهارمی را نیز به نام دلبستگی سازمان نیافته – نامطمئن را به سه سبک قبلی افزودند پژوهش های متعدد بعدی نتیجه گیری های اینزورث را تأیید کرده و مشخص نموده اند که سبک های دلبستگی اولیه بر روی رفتارهای بعدی در زندگی تاثیر گذارند .
دلبستگی در طول زندگی : به خاطر داشتن این نکته حائز اهمیت است که سبک های دلبستگی شکل گرفته در دوران کودکی لزوماً با آنچه در دلبستگی های عاطفی دوران بزرگسالی نشان داده میشوند یکسان نیستند زمان زیادی بین دوران کودکی و بزرگسالی سپری شده و تجربیات به دست آمده در این فاصلۀ زمانی نیز نقش عمده ای در سبک های دلبستگی دوران بزرگسالی ایفا میکنند آنچه به عنوان دلبستگی دوسوگرا یا اجتنابی در دوران کودکی توصیف می شود میتواند دلبستگی مطمئنی برای بزرگسالان شود و بالعکس . همچنین خلق و خوی فرد هم در دلبستگی نقش دارد . اما پژوهش هایی که در این زمینه به عمل آمده مشخص ساخته است که الگوهای شکل گرفته در دوران کودکی نقش مهمی بر روابط بعدی دارد هیزن و شیور(۱۹۸۷)عقاید مختلفی در باره روابط انسانی با سبک های دلبستگی متفاوتی را در بین بزرگسالان کشف کردند بزرگسالانی که سبک دلبستگی مطمئن داشتند تمایل به این عقیده داشتند که عشق عاطفی ،پایدار و با دوام است اما آنهایی که دلبستگی دوسو گرا داشتند بارها به دام عشق گرفتار شده بودند و کسانی که دلبستگی اجتنابی داشتند عشق را موقت و نایاب توصیف میکردند ( باقری ، ۱۳۸۸ ) .
دلبستگی مطمئن :