۱٫ نگرش در بعد اهداف و ارزشها سوگیری مشخصی دارد و از این نظر با بازتابهای ساده و شرطیشده تفاوت دارد.
۲٫ نگرش به هیج وجه، کرداری خودبخودی و روزمره نیست. برعکس، حتی هنگامی که پنهان است تنشهایی از خود ظاهر میکند.
۳٫ نگرش شدتهای متفاوتی دارد. برخی اوقات مسلط و حاکم و برخی دیگر نسبتاً بیاثر.
۴٫ نگرش، ریشه در تجربه دارد از اینرو نمیتواند تنها یک غریزه اجتماعی باشد (کریمی، ۱۳۷۶).
۲-۴-۳ تفاوت نگرش با ارزش، عقیده و علاقه
ارزشها، هدفهایی گستردهتر و انتزاعیترند و غالبا فاقد شیء یا موضوع مشخص یا نقطه ارجاعاند. شجاعت، زیبایی و آزادی ارزشاند و به عنوان معیاری برای قضاوت به حساب میآیند که شخص از آن ها برای تصمیمگیری بهره میبرد و از آن طریق نگرشهای خاصی را در خود ایجاد میکند. عقیده نیز چیزی است که شخص بر مبنای واقعیات مورد قبول خود درست میپندارد. بدینسان عقاید دو نوع هستند: برخی عقاید عاری از هیجان و شور است مثل اعتقاد به این که کمربند ایمنی در جلوگیری از آسیب سانحه اتومبیل مفید است. اما دستهای از عقاید علاوه بر یک جزء ارزشی دارای جزء هیجانی هم هستند، که نگرش خوانده میشوند مثلا اعتقاد به این که مردم فلان شهر خسیس هستند علاوه بر این که ارزشی است، توام با هیجان است. اما نگرش و علاقه هر دو به دوست داشتن و دوست نداشتن مربوط میشوند، هر دو میتوانند به ترجیح دادنها در مورد فعالیتها، نهادهای اجتماعی یا گروهها مربوط باشد و هر دو شامل احساسهای شخصی نسبت به یک شیء یا نهاد اجتماعی یا گروه تصور میشوند و علایق، احساس فرد نسبت به یک فعالیت است (فرگاس[۳۰]، ترجمه بیگی و فیروز بخت، ۱۳۷۶).
۲-۴-۴ شرایط عمده شکلگیری و تکوین نگرشها
نگرشها، ویژگیهای ذهنی افراد است که مشخصات دنیای اجتماعی و فیزیکی را در خود دارد و از راه تجربه کسب میشود و نتیجه آموزش و یادگیری است. چهار شرط عمده میتواند موجب پیدایش نگرش شود:
۱- تراکم تجربه: سر و کار داشتن با موضوع یا گروهی از اشخاص و تجربه های نزدیک یا مشابه آن.
۲- تمایز گذاشتن: در تجربه های جدیدی که به دست میآید نگرش را از نگرشهای نزدیک به آن متمایز میسازند.
۳- ضربه عاطفی: بر پایه یک تجربه تلخ قرار دارد که شخص یا موضوعی در آن دخیل است.
۴- تقلید از دیگران: نگرشها از طریق تقلید از والدین، دوستان و معلمان حاصل میشود و این شرط اهمیت بیشتری دارد و شمار زیادی از نگرشها از این طریق ایجاد میشود (ستوده، ۱۳۷۶).
برخی دیگر از محققان، عوامل تکوین نگرشها را ۴ عامل عمده زیر دانستهاند:
۱- آنچه که نیازهای شخصی را برآورد. به عنوان مثال دانشجویی که با وجود همه مشکلات به تحصیل ادامه میدهد، ثابت میکند نسبت به درس و تحصیل، نگرش مثبتی دارد.
۲- کسب اطلاعات درباره موضوع یا شیء یا فرد خاص. مثلا اگر شخص از طریق رسانه بحثهایی را در مورد انرژی هستهای شنیده باشد طبعا نگرشی راجع به این موضوع پیدا میکند.
۳- تعلق گروهی. تعلق کودک در خانواده به عنوان عضوی از آن سبب میشود که نگرشی مشابه نگرش خانواده را در خود شکل دهد.
۴- شخصیت فرد. نگرش منعکس کننده شخصیت فرد است. به عنوان مثال حتی در یک گروه هم، تفاوتی نگرشی وجود دارد که ناشی از قضاوت شخصیت افراد است (کریمی، ۱۳۷۳).
۲-۴-۵ تعریف صمیمیت
صمیمیت[۳۱]، به صورت الگوی رفتاری بسیار مهمی مفهومسازی شده، که دارای جنبههای عاطفی- هیجانی و اجتماعی نیرومند است و برپایهی پذیرش (تجربه مثبت هم سویی و برابری)، رضایت خاطر (تجربه مثبت مشارکت)، و عشق شکل میگیرد (تن هاتن، ۲۰۰۷، به نقل ازمرادی و همکاران، ۱۳۸۳).
روانشناسان صمیمت را توانایی برقراری ارتباط (بدون کنترل) با دیگری و بیان عواطف (بدون بازداری) تعریف میکنند و آن را حق مسلم و از حالات طبیعی انسان میدانند (بلوم[۳۲]، ۲۰۰۶، به نقل از مرادی و همکاران، ۱۳۸۳). نظریه های روانشناسی صمیمت در پی آن است تا چگونگی برقراری این نوع روابط صمیمانه را تبیین کند، به عنوان مثال، بر اساس نظریه های تقویت، که از سنت رفتارگرایی در روانشناسی سرچشمه گرفتهاند، افراد با کسانی صمیمی میشوند که برای آن ها تقویت به همراه دارند. کاربرد اصول تقویت، در مطالعه رابطه صمیمانه، به وسیله کلور[۳۳] و بایرن (۱۹۷۴) گسترش یافته است و این نظریه پردازان با پذیرفتن اصل شرطیسازی عامل[۳۴]، پیشبینی میکنند که دو نفر هنگامی با هم صمیمی میشوند که یکدیگر را تقویت کنند. جوهر این نظریه ها همان نظریه ارسطو است، که میگوید افراد با کسانی احساس صمیمیت میکنند که با آن ها خوب رفتار کرده باشند (ارسطو[۳۵]، ۱۹۸۴). نظریه های تقویت هم چنین به اصول شرطیسازی کلاسیک[۳۶] نیز اهمیت میدهند. بر این اساس دو نفر وقتی که تجارب تقویت کننده بیشتری داشته باشند، بیشتر احساس صمیمیت میکنند (خمسه وحسینیان، ۱۳۸۷).
۲-۵ مهارتهای اجتماعی
۲-۵-۱ فرایند ارتباط اجتماعی
لیبرمن (۲۰۰۱) کنش متقابل اجتماعی را به یک فرایند مرحلهای که هر مرحله نیازمند یک مجموعه از مهارتهای متفاوت میباشد، تجزیه نموده است. مرحله اول ارتباط، نیازمند مهارت گیرندگی است که شامل مهارتهایی است که برای توجه کردن و درک درست اطلاعات اجتماعی مناسب که در موقعیتها وجود دارد لازم میباشد، چون مناسب بودن رفتار میان فردی ما معمولاً وابسته به موقعیتها است، انتخاب رفتار اجتماعی درست، بستگی زیادی به شناخت صحیح نشانه های میان فردی و محیطی دارد که ما را به پاسخهای مؤثر رهنمون میشوند. مثالهای مهارتهای گیرندگی شامل شناخت متناسب اشخاصی است که با آن ها تعامل میکنیم. شناخت صحیح احساسات و امیالی که دیگران بیان میکنند و در واقع شنیدن صحیح آنچه دیگران بیان میکنند و دانستن اهداف شخصی فردی که با ما تعامل میکند، میباشد.
در مرحله بعدی ارتباط ما نیازمند مهارتهای پردازشی میباشیم. برای موفق شدن در رویارویی میان فردی، نیازمند به این هستیم که بدانیم میخواهیم چه چیزی را به دست آوریم و چگونه میتوانیم به بهترین وجه آن را کسب کنیم. انتخاب مهارتهایی که برای کسب اهداف نزدیک موثرتر هستند، مستلزم توانایی حل مشکل به شیوه منظم و سازمان یافته میباشد. بعد از درک صحیح اطلاعات اجتماعی متناسب با موقعیت (مهارتهای گیرندگی) و شناخت مهارتهای لازم برای تعامل (مهارتهای پردازش) میبایستی مهارتها را به طرز شایستهای برای تکمیل موفقیت آمیز مبادلههای میان فردی به اجرا در آوریم. این مرحله سوم از ارتباط، مستلزم مهارتهای فرستندگی رفتارهای واقعی درگیر در تبادل اجتماعی میباشد. مهارتهای فرستندگی شامل محتوای کلامی یا آن چه که بیان میشود و هم این که چگونه پیام با دیگران ارتباط پیدا میکند، میباشد. ارتباط خوب مستلزم درک صحیح اجتماعی (مهارتهای گیرندگی) و توانایی برنامهریزی شناختی (مهارتهای پردازش قبل از دادن یک پاسخ رفتار مؤثر مهارت فرستندگی) میباشند (ده بزرگی، ۱۳۷۸).
۲-۵-۲ مفهوم مهارتهای اجتماعی