روش های پژوهـش در مـردمشناسی
تفاوت خاصی را نمیتوان میان روشهای به کارگرفتهشده در این پژوهش و سایر پژوهـشهای انـسانشناسی مشاهده کرد جز آنکه پژوهشگر هنر باید دید گسترده و دانش نسبتا وسیعی در همه ی زمینههای تاریخی و کـاربردی فـرهنگ مورد مطالعه داشته باشد زیرا هنر به یک معنی کل پدیدههای زنـدگی را در مـحورهای زمانی- مکانی عموماً وسیعی در خود منعکسکرده و از آنـها بـهشدت تـأثیر میپذیرد. در آفرینش یک اثر هنری نه فـقط شـرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی در زمان و مکان آفرینش، بلکه موقعیت تکنولوژیک، ساختارهای ذهنی و اسطورهای، اعـتقادات دیـنی و باروهای عامیانه،کاربردهای موردنیاز آنجامعه و…مـؤثر هستند، و پژوهـشگر هـنر نـمیتواند بدون داشتن اشراف نسبی در این زمـینهها بـه تحقیق درباره ی شیء هنری بپردازد. البته گروهی از روشها و شاخههای علمی در پژوهشهای انـسانشناسی هـنر بیش از سایر موارد اهمیت مییابندکـه مهمترین آن ها به حـوزه ی بـاستانشناسی و زبانشناسی مربوط هستند(فکوهی، ۱۳۷۷: ص۲۱).
مبانی اجتماعی
خاستگاه هنردرجامعه
برای آن که به درستی خاستگاه هنرها را دریابیم و از داوری سطحی ایمن بمانیم، بایدبدون توسل به پندار و گمان، زندگی اجتماعی ابتدایی را موردپژوهش قرار دهیم و در این راه بر واقعیت های عینی تکیه کنیم. واقعیت هایی که در این زمینه در اختیار ما هستند دوگونه اند: یکی بازمانده های انسان های پیش از تاریخ شامل پنج بخش اصلی یعنی پیکرنگاری و برجسته کاری، کنده کاری، پیکرتراشی، گل نگاری و شن نگاری دیگری چگونگی جامعه های ابتدایی کنونی(آریان پور،۱۳۸۰: ص۲۹).
حال به بررسی این نکته می پردازیم که بهره انسان ابتدایی از هنرآفرینی چه بوده است؟ فیلسوفان و هنرشناسان از دیرباز در این باره پژوهش کردهاند و بنابرعقیده و سلیقه خود، نگرش ها یا نظریه های گوناگون به بار آورده اند. بیشتر این نگرش ها در بازپسین تحلیل غریزه گرای یا نهادگرای هستند. بدین معنی که هنرآفرینی و نیز هنر دوستی را مانندخوردن و خوابیدن و درآمیختن، نیازی فطری یا مادرزاد می شمارند.
لاندهولم[۳۲] درباره منشاء هنرها ازهشت نگرش یادکرده است:
-
- هنرها از ” غریزه بازی ” سرچشمه می گیرند – نگرش شیلر[۳۳]و اسپنسر[۳۴]
-
- هنرها از” غریزه تزئین ” پدید می آیند – نگرش مارشال[۳۵]
-
- هنرها از ” غریزه خودنمایی ” زاده میشوند- نگرش بالدوین[۳۶]
-
- هنرها از اتحاد ” غریزه بازی ” و ” غریزه خودنمایی ” می زایند – نگرش لانگ فلد[۳۷]
-
- هنرها محصول تلطیف ” غریزه سازندگی ” هستند- نگرش الکساندر[۳۸]
-
- هنرها ار ” غریزه جنسی ” برمی خیزند – نظریه فروید[۳۹]
-
- هنرها از تلطیف انگیزه های فطری گوناگون تحقق مییابند – نگرش مک دوگال[۴۰]
- هنرها درآغاز برای رفع برخی ازنیازهای زندگی عملی بوجودمی آیند– نگرش هیرن[۴۱] (آریان پور،۱۳۸۰: ص ۱۷- ۱۶).
جامعه شناسی هنر
جامعهشناسی هنر یکی از شاخههای علوم اجتماعی است. جامعهشناسی هنر دانشی دوزیستی است که از دو رکن هنر و جامعهشناسی تشکیل یافته است. جامعهشناسی هنر عمر کوتاه در در عرصه حیات معرفتی و اجتماعی دارد. متفکران این رشته درباره علمی بودن این رشته توافق نظر ندارند و برخی این رشته را یک رشته علمی نمیدانند بنابرین هنوز موضوع مشخص و واحدی برای آن در نظر گرفته نشده است(زکریایی، ۱۳۷۸:ص۱۵). به طور اجمالی جامعهشناسی هنر را میتوان اینگونه تعریف کرد. جامعهشناسی هنر بررسی میکند که چگونه گروههای مختلف انسانی برای پدید آمدن هنر با همدیگر همکاری و کنش متقابل برقرار میکنند. و چگونه در یک جامعه هنر را به کار میبرند و هنر در زندگی آن ها چه نقش و جایگاهی دارد(شیروانلو، ۱۳۵۵: ص۴).
تعاریف کلی و چندگانه بالا از دید جامعهشناسان نه تنها مشکلگشا نیستند بلکه خود به عنوان یک معضل یا مسئله مطرح میشوند و به صورت دقیق موضوع و قلمرو جامعهشناسی هنر را مشخص نمیکند. بنابرین تعریف جامع و مانعی از جامعهشناسی هنر وجود ندارد(رامین، ۱۳۸۷: ص۹).
رهیافت هادرجامعه شناسی هنر
با توجه به سه نسل جامعه شناسی می توان سه رهیافت کلی برای آن در نظر گرفت:
رهیافت اول: هنر و جامعه؛ این افراد در صدد ارتباط برقرار کردن میان جامعه و هنر هستند.
رهیافت دوم: هنر در جامعه؛ این رهیافت به بررسی جایگاه هنر در جامعه میپردازند.